بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 44
چقدر جالبه که برخی سینه چاکان سید حسن خمینی معتقدند " حرکت اون روز مردم، حرکت یک جامعه عقب مانده بود نه یک جامعه متمدن"
آری، از نظر این جماعت، زائران امام خمینی (ره) اگر با شعارهای خود نسبت به سکوت در برابر دهن کجی به آرمان های بنیانگذار جمهوری اسلامی اعتراض کنند می شوند "یک جامعه عقب مانده" و اگر افرادی بر اساس یک توهم و بدون ارائه یک برگ سند و دلیل منطقی و بدون مراجعه به مراجع قانونی و قبل از طی مراحل قانونی رسیدگی به شکایات شروع کنند به سنگ پرانی و آتش زدن اموال عمومی و ضرب و شتم حافظان نظم و امنیت جامعه و حتی حمله به افراد عادی با ظاهر مذهبی و هزار جور رذالت دیگر، آن وقت این جماعت می شوند "متمدن" و اگر تصمیم بگیرند در ساعت خاصی همزمان هرچه وسائل برقی پرمصرف دارند به برق وصل کنند تا شاید برق شهر قطع شود، آن وقت اعتراضشان می شود نماد تمدن و مدنیت و "بزرگترین اعتراض مدنی" نام می گیرد و اگر روز عاشورا آتش شرارت برافروزند و با سنگ بر سر امام جماعت بزنند و ... می شوند مردم خداجوی!
این جماعت سینه چاک لطفاً به این سؤالات پاسخ دهند:
نوه امام خمینی(ره) براتون محترم تره یا خود امام خمینی(ره) و یادگارش سید احمد؟
بالاخره شبیه سازی وقایع صدر اسلام با وقایع روز برای عبرت گرفتن و شناخت موقعیت فعلی مذمومه یا ممدوحه؟
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که به علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) سفارش کرد فقط به خاطر اینکه فرزندان و نوادگانش بودند یا به خاطر این بود که جانشینان او و حجت حق روی زمین بودند؟
امام خمینی(ره) امتش را به چه چیز سفارش کرد؟ به فرزندان و نوادگانش یا به پشتیبانی از ولایت فقیه و حفظ جمهوری اسلامی(نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد) و عدم فراموشی آرمان قدس و فلسطین؟
آری، مردم آرمان های امام خمینی(ره) و عدم فراموشی سفارش های اکید آن مرد الهی و یادگارش را از حجة الاسلام سید حسن خمینی مطالبه می کردند و به او هشدار می دادند که به سپاه بیعت شکنان و عمر بن سعدهای روزگار نپیوندد
چرا وقتی عده ای با دهن کجی به آرمان های امام خمینی(ره) شعار "جمهوری ایرانی" را مطرح کردند و روز قدس شعار "مرگ بر اسراییل" را حذف کردند و شعار "نه غزه نه لبنان" سر دادند، نوه امام خمینی(ره) هیچ اعتراض و موضع گیری نکرد؟
چرا در برابر آن همه فتنه علیه بنیان های مرصوص جدّش سکوت کرد و با مدافعان و عوامل تحریک فتنه گران همنشینی کرد؟
آری، دیگر او منتسب به امام خمینی(ره) نیست و حق ندارد در حرم آن روح خدا (روحی فداه) به عنوان میزبان سخنرانی کند مگر اینکه جبران مافات کند و حرف مردم هوشیار و شاگردان خمینی کبیر هم همین بود.
برخی اعتراض مردم به سید حسن خمینی در مراسم سالروز رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی را رفتاری خلاف آزادی تلقی می کنند و از این نکته غافلند که اعتراض مردم دقیقاً به خاطر به رسمیت شناخته نشدن حق آزادی و انتخاب آنان در حماسه بی نظیر 22خرداد 88 از سوی ایشان و افراد مورد حمایتش است.
این رفتار مردم و ممانعت از ایراد سخنرانی توسط وی به خاطر حمایت ایشان از تحریک کنندگان اراذل و اوباش در به لجن کشیدن آزادترین انتخابات دنیا و به تلخی کشیدن بی نظیرترین جشن ملی و سکوت در برابر آن همه جنایت و خیانت در حق مردم و ولی امرشان است.
برخی هم این رفتار مردم را غیراخلاقی تلقی می کنند در حالی که غیراخلاقی ترین رفتار، رفتار منافقانه و فتنه است که قرآن کریم می فرماید:"ألفتنة أشدّ من القتل" و مردم در واقع به خاطر سکوت ایشان در برابر فتنه گران اعتراض کردند.
نمی شود داعیه دار خط امام بود و از کسانی که هم پیاله دشمنان قسم خورده امام شده اند برائت نجست.
نمی توان از امام دم زد و مهمترین توصیه امام خمینی(ره) و یادگارش را در پشتیبانی از ولایت فقیه نادیده گرفت.
وقتی در جریان انخابات مجلس ششم، اصلاح طلبان به آقای هاشمی رفسنجانی اهانت کردند سید حسن خمینی در حرم امام به تفصیل از شخصیت ایشان تجلیل کردند و اهانت کنندگان را مورد مذمت شدید قرار دادند و ما هم آن روز در حمایت از سخنان ایشان شعار دادیم و همین مردم حامی او وقتی در 8 ماه فتنه و شرارت به مقام معظم رهبری توهین شد، توقع داشتند این فرد منتسب به بیت امام خمینی(ره) پشتیبانی و حمایتش را از ولی فقیه آشکار کند و به وصیت پدرش عمل کند: "هیچکس حق شکستن حریم رهبری را ندارد. حرمت رهبری نظام اسلامی، از اصول خدشه ناپذیر انقلاب اسلامی ماست. همه باید به دستورات رهبری عمل کنند."
درواقع اینکه مردم شعار می دهند"فرزند بیت امام! برگرد به خط امام" یا " وصیت حاج احمد:پیروی از ولایت" یک تذکر اخلاقی است نه رفتاری ضداخلاقی.
کسی که از حرمت شکنان اعلام بیزاری و کناره گیری نکند و در کنار کسانی قرار بگیرد که علی رغم ادعای منافقانه تبعیت از خط امام و رهبری در قبل از انتخابات 22 خرداد 88، حرمت رهبری را پس از انتخابات شکستند و پس از خطبه های 29 خرداد سال گذشته از معظم له تبعیت نکردند، چه حقی دارد بیاید در حرم امام خمینی(ره)به مقام معظم رهبری خیر مقدم بگوید؟
خلاصه اینکه: جناب سید حسن خمینی! شما که بر خلاف توصیه بنیانگذار جمهوری اسلامی و وصیت پدر بزرگوارت، در 8 ماه فتنه گری وزنی برای مقام معظم رهبری قائل نشدی که به حمایت از ایشان در برابر هتّاکان برخیزی، مردم هم برای شما وزنی قائل نیستند که بخواهند به سخنان جنابعالی گوش بسپارند!
البته طبق فرمایش مقام معظم رهبری نباید ظالمانه و فراتر از وزن عمل افراد و بر خلاف تقوی رفتار کنیم و اگر شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه" و "مرگ بر منافق" سر دادیم، منظورمان سید حسن خمینی نبود بلکه منظورمان این بود که ایشان هم باید مانند آحاد ملت از افراد منافق و ضد ولی فقیه اظهار برائت و بیزاری کند.
پس از حماسه 9 دی ماه سال 88 از جمله شعارهایی که در انعکاس رسانه ای این حماسه عظیم در سراسر ایران اسلامی شنیدم، شعار بسیار کوتاه و ساده ای بود که خیلی زیبا و باصفا و دلنشین از سوی مردم معترض سر داده می شد.
بسیار به جا و شایسته است که در سالروز ارتحال معمار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) در صورت حضور سید حسن خمینی برای ایراد سخنرانی با این شعار از ایشان استقبال کنیم:
اگر حسینی هستی/
جان خمینی هستی/
در برابر فتنه گر/
چرا ساکت نشستی؟!
حدود سال 1382 بود که درباره انرژِی هسته ای و ماجرای الحاق کشورمان به معاهده NPT جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخی با حضور استاد حسن عباسی در دانشکده فنی دانشگاه تهران برگزار شد.
در این برنامه ایشان با اشاره به لزوم تدوین و انتشار یک دکترین مشخص برای امنیت ملی کشور، به گله و شکایت از افرادی پرداختند که نزدیک 20 سال ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک برخی نهادهای حکومتی را به عهده داشتند اما هیچ تلاش و فعالیتی در این راستا نداشتند.
آن روز به تازگی در یکی از دانشگاه ها مشغول فعالیت در حوزه شغلی مرتبط با تخصص خود شده بودم و در حال استماع سخنان ایشان با خود فکر می کردم که بنابراین من هم بعد 20 سال باید یک دکترین و دستورالعمل جامع راجع به "بهداشت در دانشگاه" تدوین کنم؛ اما حدود 5 سال بعد موفق شدم با یک تلاش 9 ماهه یک کتاب 120 صفحه ای در این زمینه با عنوان "بهداشت اماکن دانشگاه" تدوین کنم که پس از حدود یکی دو سال طی مراحل بروکراسی اداری به تازگی منتشر شد.
قابل ذکر است که مرکز بهداشت دانشگاهی که 70 سال قدمت دارد تنها در کمتر از 30 صفحه کتابچه ای با عنوان " آیین نامه مقررات بهداشتی دانشگاه ... " تدوین کرده است که بسیاری از بندهای این مجموعه مقررات در فصول مختلف تکرار شده است ولی در کتاب 120 صفحه ای که با تلاش و پیگیری همکارانم گردآوری کردیم، موارد تکراری هر فصل را به فصولی که موارد جامع تری را در بر می گیرد ارجاع داده ایم و از تکرار جزء به جزء موارد کلّی خودداری کردیم.
کتاب "بهداشت اماکن دانشگاه" در محل استقرار غرفه کتاب دانشگاه شاهد(سالن17B، غرفه 39) در بیست و سومین نمایشگاه بین المللی کتاب در مصلّای تهران عرضه می شود.
تلاش دیگری که با الهام از سخنان ایشان انجام گرفته عبارت است از اینکه ایشان در یکی از جلسات دوره "مطالعات استراتژیک" با عنوان" گزارش نویسی برای آینده نگاری در مطالعات استراتژیک" به تحلیل و ارزیابی "گزارش تروریسم در سال 2008" پرداختند که در این جلسه نیز ضمن بهره مندی از سخنان ایشان با خود فکر می کردم که من باید یک گزارش جامعی از وضعیت بهداشت محیط دانشگاه در سال 1387 تدوین کنم و به این ترتیب پس از 4 ماه تلاش، اهمّ گزارشات و مستندات خود را گردآوری کردم و با ترسیم 25 نمودار به تحلیل و ارزیابی وضعیت نواقص بهداشتی موجود و اصلاحات انجام شده در سطح دانشگاه پرداختم و آن را در مجموعه ای 134 صفحه ای برای مسؤولین دانشگاه ارسال کردم. سپس ماحصل این گزارش را در قالب مقاله ای تحت عنوان "روشی برای ارائه گزارش وضعیت بهداشت محیط و ایمنی در دانشگاه" به دبیرخانه "دومین همایش ملی ساماندهی مدیریت ایمنی و بهداشت حرفه ای با محوریت دانشگاه ها، پژوهشگاه و مراکز تحقیقات صنعتی" فرستادم که مورد پذیرش قرار گرفت و چندی قبل در دانشگاه صنعتی امیرکبیر ارائه دادم.(قابل ذکر است که این همایش از سوی مرکز بهداشت و درمان دانشجویان این دانشگاه برگزار شده بود)
لینک های مرتبط:
تدوین کتاب "بهداشت اماکن دانشگاه" از سوی اداره بهداشت و درمان دانشجویی
ارائه مقاله از سوی اداره بهداشت و درمان دانشجویی در همایش ملی ساماندهی مدیریت ایمنی و بهداشت
آمد نوروز و به سر شد فتنه 88 /
کل تاریخ فتن آمد به زیر خیمه 88 /
مبارک باد بر همه اهل بصیرت این روز نو /
نو شدن بعد زخم خنجر و دشنه 88 .
همچنین یه پیامکی دیدم که میگه:"یا مقلّب، قلب ما را شاد کن ..." و من شعر رو به این صورت تغییر دادم:
یا مقلّب، انقلاب ما را حفظ کن /
یا مدبّر، نظام را تدبیر کن /
یا محوّل، ملّت را أحسن الحالش نما /
در آزمون ها و فتن سرافزارش نما.
این روزها در صدا و سیما در میان سیل تبلیغات اغواگرانه، آگهی بازرگانی مشمئزکننده ای را می بینیم که همچون پنجه ای صورت پدرانی را خراش می دهد که از پس مخارج عادی و نیازهای ضروری زندگیشان به زحمت برمی آیند و ذخیره ای برایشان نمی ماند تا صرف تفریحات لوکس و گران قیمتی کنند که از رسانه ملی تبلیغ می شود و به کودکان تلقین می شود پدرانی که فرزندانشان را تا به حال به سرزمین موج های آبی نبرده اند، قهرمان نیستند!
در این آگهی کلاس درسی نمایش داده می شود که معلم از کودکی به نام شایان می پرسد: "قهرمان زندگی تو کیه؟" و شایان می گوید:" قهرمان زندگی من پدرمه چون منو برده به سرزمین موج های آبی؛ پدرم قهرمان زندگی منه" سپس معلم از کودکی دیگر می پرسد:"قهرمان زندگی تو کیه؟" و کودک با حسرت جواب می دهد: "قهرمان زندگی من پدر شایانه چون اونو برده به سرزمین موج های آبی" !!!
و اینچنین در رسانه ملی جمهوری اسلامی -که حضرت امام خمینی(ره) از آن تعبیر به دانشگاه فرهنگ ساز کردند- واژه زیبای قهرمان به ابتذال و لجن کشیده شده و تفسیری مادی و اشرافی از آن بیان می شود.
آیا هر پدری که پول داشت تا خرج تفریحات لوکس و گران قیمت برای فرزندش کند می شود قهرمان و هرکس نداشت باید فرزندش با حسرت پدر پولدار کودک دیگری را قهرمان بداند؟!
اینجاست که باید درک کنیم چرا سردار قاسمی در برنامه "رو به فردا" اینچنین لب به اعتراض می گشاید که: "کجا دارید می برید بچه های منو؟!"
یاد سخنان سردار قاسمی افتادم که سال ها قبل در مراسم تشییع شهداء ایراد کرد: "... شما را به خدا همه چیز را با هم مخلوط نکنید! ولاتلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق! لفظ هایی که برای دفاع مقدّس و برای شهداء و خط شکنی آنان به کار می بردید برای هر مراسم ریز و درشتی به کار نبرید! اگر امروز بازی های فوتبال گرم می شود نیایید از هر پیروزی به عنوان فتح الفتوح در رادیو و تلویزیون یاد بکنید! ... نیایید بگویید از قول آن فوتبالیست که امروز شکستن 9 رده خط دفاعی دشمن کار سهل و ساده ای نست! این مصادیق را خلط نکنید برای نسل امروز ما که راه را گم بکند! شکستن خط آن بود که محمد راحت یک شبه برای عبور از موانع دشمن در طلاییه 40 رده میدان مین را با آن پیچیدگی و عظمت که در تخیل شما هم مصور نیست رد می کرد. آن شکستن خط است.
مسائل را با هم مخلوط نکنید عزیز من! ... قهرمان، اشتباه نکنید! شاید آن هایی که اینگونه مبارزه می کنند، اینگونه توپ می زنند و صدها هزار نفر آن را تشویق می کنند لفظ های بهتری را به کار ببرید، بگویید پهلوانند، اما قهرمان برای ما امروز آن شهدایی هستند که برای پیدا کردن این عزیزان بیش از 50 شهید تقدیم انقلاب شده. برادرانی که امروز مشغول تفحص شهدا هستند ... قهرمان برای ما هنوز که هنوز است سعید شاهدی است؛ جانبازی که در آنجا با بدن تیر و ترکش خورده مجدداً به تفحص می پردازد. بچه هایی مثل عزیز جانبازمون محمود غلامی که با پای قطع شده هنوز که هنوز است در آنجا [به تفحص می پردازد] بیش از 5 بار پای مصنوعی خود را عوض کرد و وقتی به بنیاد جانبازان رو می کند او را سر می دوانند برای تعویض پای مصنوعی ... "
همچنین یاد اشعار اشک آور زنده یاد ابوالفضل سپهر افتادم، آنجایی که داستان زندگی یک بابای قهرمان را اینچنین می سراید:
اتل متل یه بابا/دلیر و زار و بیمار/اتل متل یه مادر/یه مادر فداکار/اتل متل بچهها/که اونارو دوست دارن/آخه غیر اون دوتا/هیچ کسی رو ندارن/مامان بابا رو میخواد/بابا عاشق اونه/به غیر بعضی وقتا/بابا چه مهربونه/وقتی که از درد سر/دست میذاره رو گیجگاش/اون بابای مهربون/فحش میده به بچههاش/همون وقتی که هرچی/جلوش باشه میشکنه/همون وقتی که هرچی/پیشش باشه میزنه/غیر خدا و مادر/هیچکسی رو نداره/اون وقتی که باباجون/موجی میشه دوباره/دویدم و دویدم/سر کوچه رسیدم/بند دلم پاره شد/از اون چیزی که دیدم/بابام میون کوچه/افتاده بود رو زمین/مامان هوار میزد/شوهرمو بگیرین/مامان با شیون و داد/میزد توی صورتش/قسم میداد بابارو/به فاطمه، به جدش/تو رو خدا مرتضی/زشته میون کوچه/بچه داره میبینه/تو رو به جون بچه/بابا رو کردن دوره/بچههای محله/بابا یه هو دوید و/زد تو دیوار با کله/هی تند و تند سرش رو/بابا میزد تو دیوار/قسم میداد حاجی رو/حاجی گوشی رو بردار/نعرههای بابا جون/پیچید یه هو تو گوشم/الو الو کربلا/جواب بده به گوشم/مامان دوید و از پشت/گرفت سر بابا رو/بابا با گریه میگفت/کشتند بچههارو/بعد مامانو هلش داد/خودش خوابید رو زمین/گفت که مواظب باشین/خمپاره زد، بخوابین/الو الو کربلا/پس نخودا چی شدن؟/کمک میخوایم حاجی جون/بچهها قیچی شدن/تو سینه و سرش زد/هی سرشو تکون داد/رو به تماشاچیا/چشماشو بست و جون داد/بعضی تماشا کردن/بعضی فقط خندیدن/اونایی که از بابام/فقط امروزو دیدن/سوی بابا دویدم/بالا سرش رسیدم/از درد غربت اون/هی به خودم پیچیدم/درد غربت بابا/غنیمت َنبرده/شرافت و خون دل/نشونههای مرده/ای اونایی که امروز/دارین بهش میخندین/برای خندههاتون/دردشو میپسندین/امروزشو نبینین/بابام یه قهرمونه/یهروز به هم میرسیم/بازی داره زمونه/موج بابام کلیده/قفل در بهشته/درو کنه هر کسی/هر چیزی رو که کشته/یه روز پشیمون میشین/که دیگه خیلی دیره/گریههای مادرم/یقه تونو میگیره/بالا رفتیم ماسته/پایین اومدیم دروغه/مرگ و معاد و عقبی/کی میگه که دروغه؟
بیچاره بچه های مردم کدام را باور کنند؟ قهرمان را در اشعار ابوالفضل سپهر و مستند روایت فتح و امثالهم جستجو کنند یا در اینگونه آگهی های سخیف و نکبت بار ؟! و جالب اینکه هر دو تفسیر از قهرمان در یک رسانه به نام رسانه ملی ترویج داده می شود! رسانه ای که باید استراتژی و سیاست واحدی را در جهت دادن به افکار و اذهان مردم در راستای منافع ملّی و اهداف عالی نظام اسلامی داشته باشد.
11 اسفند در همایش "پاسداشت 8 ماه نبرد سایبری" بودم و سعادت داشتم یکی از یادداشت های حسین قدیانی(فرزند شهید اکبر قدیانی) را - که قبلاً در سایت ها و یا وبلاگ قطعه 26 می خواندم- از زبان خودش بشنوم.
یکجا می خندیدیم و لحظاتی بعد بغض گلویمان را می گرفت و اشک در چشمانمان حدقه می زد.
چه خنده های تلخی و چه بغض های شیرینی!
خنده هایی که تلخی تأسف را به دنبال داشت و اشک هایی که شیرینی پیوند و عهد با امام و شهیدان را یادآوری می کرد.
خنده هایی که نه از سر بی دردی بود و اشک ها و بغض هایی که نه از سر ضعف و انفعال، بلکه قوّت قلبی برای ادامه پیمودن راه امام و شهیدان و عمل به تکلیف الهی
ده تا ریزش هایی مثل مهندس و شیخ و پرزیدنت سابق و امثالهم فدای یک موی سر رویش هایی مثل فرزند شهید اکبر قدیانی
من با وجود اینکه تصمیم دارم در اینجا فقط از جانب خودم حرف بزنم و کمتر یادداشت هایم را به نقل قول و یا تبلیغ نوشته های دیگری اختصاص می دهم ولی این بار با افتخار همین یادداشت حسین قدیانی را با اندکی خلاصه و ویرایش می آورم که در همایش مذکور قرائت کرد:
پیام نگین انگشتر این روز های مولای ما چیست؟
و انزلنا الحدید فیه بأس شدید
... شاید آقا سال بعد را سال "اصلاح الگوی بصیرت" نام گذاری کند. شاید خدا سال بعد بقیه اش را به زمین برگرداند ... این روزها موسم خانه تکانی است. باید اجناس بنجل را از خانه انقلاب بیرون انداخت. این روز ها مغز مهندس بد جور تکان خورده و به جای بهار رفته پیشواز چهار شنبه سوری. من و شما باید به جای آتش از روی هوا و هوس خود رد شویم. مهندس باید به جای آتش از روی لجن توهم خود رد شود. زردی من از تو، سبزی لجن از من. مهندس باز هم بیانیه داد و باز هم به کارآمدی نظام صحه گذاشت. مهندس در آخرین شعری که سروده، گفته: من و شما را از دیگر شهرها به خیابان های منتهی به میدان آزادی آورده بودند. این چند مین بار است که مهندس به ما تهمت تقلب می زند. مهندس یک شیخ بالقوه است و دارد کم کم ظرفیت های خودش را نشان می دهد. اصلا قبول؛ راهپیمایی کنندگان تهران را از دیگر شهرها آورده بودند، راهپیمایی کنندگان دیگر شهرها را از کجا آورده بودند؟! از دید مهندس، ما در دیگر شهرها راهپیمایی کردیم و مردم دیگر شهرها در تهران. دم جمهوری اسلامی گرم که توانست 75 میلیون آدم را در عرض چند ساعت جا به جا کند! حمل و نقل جاده ای کشور یک، مهندس صفر. آقایان پلیس راه! خسته مباد کنترل نامحسوس تان. 22 بهمن، 75 میلیون نفر را جا به جا کردید؛ نه، من از این به بعد نا امن بودن جاده های کشور را قبول ندارم. آمار شعر های مهندس از آمار کشته های تصادف جاده ای ظاهرا بالا تر رفته. مغز مهندس این آخر سالی اساسی تکان خورده. این آخر سالی باید انقلاب را خانه تکانی کرد. مادرم چادرش را به کمر بسته و دارد اجناس بنجل را دور می ریزد. اقدس خانم و دخترش امروز صبح آمده بودند خانه ما تا خیر سرشان به مادرم کمک کنند. من در اتاق بودم و حرف های اقدس خانم را می شنیدم که داشت به مادرم می گفت: این پلاک و چفیه و لباس خاکی را هم بیانداز دور. اینها برای روحیه ات ضرر دارد. اکبر آقا را خدا بیامرزد. شهید شد. 27 سال است که عکس اکبر آقا را گذاشتی روی دیوار. این عکس را می بینی غصه دار می شوی. اصلاً اگر شما را دوست داشت، ول تان نمی کرد برود جبهه. الان اکبر آقا آن دنیا دارد با حوری پری ها عشق و حال می کند و غم و غصه اش برای تو مانده. حیف این همه خون. خمینی چطور می خواهد جواب این خون ها را بدهد؟ این همه جوان رفتند برای چی؟ فکه هم شد جا که می خواهی عید بروی آنجا؟ خدا بگویم این "آهنگران" را چه کار نکند ... جوانان مردم را جو گیر کرد و فریب داد. جمهوری اسلامی هم یک کربلا شما را نبرد که حالا دل ات نسوزد. من یک بار عمره مشرف شدم، یک بار هم تمتع. تو چی؟ هیچی به هیچی! یک بار اگر مکه را از نزدیک ببینی، دیگر در امام زاده صالح سفره ابالفضل نمی اندازی. "کربلا کربلا ما داریم می آییم"؛ زرشک! خط مترو را فقط تا کوفه کشیده اند. شوهر تو خون داد، کربلا را ولی آمریکا آزاد کرد. صدام را چه کسی دستگیر کرد؟ بوش. حاج منصور را بگذار کنار. بنشین پای گوگوش. "بیست و سی" اخبارش دروغ است. راست می خواهی بشنوی "بی بی سی". شاد می خواهی بشوی "پی ام سی". سودوکو می خواهی حل کنی، جدول "فارین پالیسی". زبان می خواهی یاد بگیری، "انگلیسی". به جای "تشکر"، به سران فتنه بگو "مرسی". الان همه چیز شده "آداب دیپلماسی". "بازی های سیاسی". دو رکعت یوگا، بعدش "آموزش رقاصی". بعدش نحوه احترام گذاشتن به کوسه ها در حال "غواصی". اصلا ببینم بیانیه آخر میر حسین را خوانده ای؟ معلوم است که نخواندی. تو نشستی در این چهار دیواری و از اوضاع جامعه خبر نداری. چهار شنبه سوری قرار است جهموری اسلامی سقوط کند. هر کسی یک ترقه بیاندازد، کار نظام تمام است. "ترقه ترقه جمع شود وانگهی نظام سقوط کند". نظام سقوط کرد یک وقت نگویی شوهرم شهید شده ها. چه جلافتا! بگو رفته زیر تریلی. بگو سرطان گرفت مرد. اصلا بگو اکبر آقا شوهرم نبود. بگو من یکی دیگر را می خواستم زورکی به من دادند. زرنگ باش. الان روی دیوار خانه تان نوشته اند چی؟ "مرگ بر دیکتاتور". هم تو می دانی منظورشان کیست، هم من. مردم این رژیم را نمی خواهند. رژیم غذایی مردم عوض شده. یک عده رژیم می گیرند چاق شوند، یک عده رژیم می گیرند، لاغر شوند. یک عده را رژیم می گیرد می برد اوین. یک عده هم می خواهند با کمک آمریکا، رژیم را بگیرند ببرند اوین. شیر تو شیر است. برگشتن شیر و خورشید دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. حکومت که زوری نمی شود. زمان آن خدا بیامرز ارزانی بود. وفور نعمت بود؛ برف می آمد تا دو متر. الان چی؟ شن و ماسه شهرداری را می بینیم اما برف را نمی بینیم. غلط نکنم خدا قهرش گرفته. یک مشت دهاتی را از شهر های دیگر می آورند تهران، بعد هم می گویند مردم با ولایت فقیه تجدید بیعت کردند. ما هم باورمان شد. این همه لشکر آمده، به عشق چی؟ به عشق ساندیس. یک کلمه هم که حرف می زنی، فوری می فرستندت اوین. اصلا همین شوهر تو، برای چی جان اش را داد؟ خیر سرش برای آزادی ما. حالا ما آزادیم؟ کجای قرآن آمده که پسر من نمی تواند زیر ابرو بردارد؟ الان به چیز آدم هم کار دارند. این آخوندها اسلام را هم بد نام کرده اند. بهشت و جهنم هم که می گویند برای خر کردن من و شماست. شوهر تو رفت خون داد، عشق و حال اش را اینها می کنند. خدا می داند خون چند شهید پایمال شده است؟ این پسر تو هم کله اش بوی قرمه سبزی می دهد. چرت و پرت هایش را گاهی می خوانم. کلّی پاچه خوار است. غلط نکنم کارش جایی گیر است که آویزان شده به ریش جمهوری اسلامی. تو نصیحت اش کن. من دلم برای تان می سوزد. پس فردا که اتفاقی بیافتد، فکرش را کرده ای؟ هر حکومتی بالاخره یک روز سقوط می کند. چهارشنبه سوری نه، سیزده بدر. حالا حسین تو داغ است، نمی فهمد. برداشته به خامنه ای گفته "ماه پاره". آخر این هم شد جمله که برداشته نوشته؛ "اگر دست خدا در دست خامنه ای نیست، پس چرا این همه ماهواره حریف این ماه پاره ما نمی شوند"؟ خب یک کلام بگو وامی چیزی می خواهی، دیگر این همه آسمان ریسمان کردن ندارد. یک سنگ دیگر به سرش خورد و زبانم لال مرد، آن وقت آدم می شود. خلاصه فاطمه خانم، "من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم/ تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال". حالا بگو چی را باید کجا بگذارم. از دستم ناراحت نشوی ها. من خیر شما را می خواهم. من نمی خواهم پس فردا که اتفاقی افتاد، پسرت را گوشه زندان ملاقات کنم. با ناوشکن جماران نمی توان به جنگ آمریکا رفت. اسرائیل اراده کند، فاتحه نظام خوانده است. اصلا چند درصد مردم نظام را قبول دارند؟ مردم از این حکومت خسته شده اند...
***
نامرد، حرف هایی زد که دچار حال عجیبی شدم... یک حالی مثل حال "حاج کاظم" در "آژانس شیشه ای". با دست رفتم توی شیشه اتاق... موبایلم زنگ زد. اصغر نقی زاده بود. گفت: می خواستم در رکاب خون پدرت باشم اما شرمنده، این بار مأموران نیروی انتظامی مرا دست گیر کردند. از پشت گوشی اصغر صدای موتوری ها می آمد. پرسیدم: این موتوری ها هم آمدند در رکاب خون پدر من باشند؟ گفت: آره. گفتم: دود این موتوری ها حاج کاظم را خفه می کند. دود این موتوری ها برای ریه من مثل هواست. هیچ بازیگری نمی تواند خیبری باشد. من خیبری ام که حیدری ام که عاشق سید علی ام. بسیجی ها خیبری اند. موتوری هایی که موتور منافقین را در همین عاشورا آوردند پایین خیبری اند... خیبری نمی گرید مگر اینکه خون گریه کند. خیبری آژانس یک روز می شود رضا مارمولک و یک روز هم در فیلم "کتاب قانون" می شود عاشق "خمسه". خیبری اگر خیبری باشد "خمسه خمسه" را به "خمسه ژولیت" نمی فروشد. ایران را به لبنان نمی فروشد. چمران را به عماد مغنیه نمی فروشد. محبوب ترین فرد جهان عرب شاگرد احمد متوسلیان ما است. نصرالله کیلومتر ها راه را می کوبد می آید تهران تا دست مولای ما را ببوسد و برگردد. حالا اسلام ایران شد خرافاتی، اسلام لبنان شد اسلام ناب محمدی! حالا خیبری ما باید در سکانس آخر فیلم دو زانو بنشیند و از ژولیت خمسه، "قرآن" بیاموزد. من خیبری ام. اهل هور. شما اهل سینما هستید. من خیبری ام اهل هور، اهل نی. شما یک روز بازیگر نقش نی می شوید و یک روز بازیگر نقش می. من خیبری ام اهل هور، اهل نی، اهل آب. خیبری اتفاقاً ساکت نیست. "ساکت"، مدیر عامل باشگاه سپاهان اصفهان است که خرج امسال تیمش از خرج بچه های بسیج در آن هشت سال جنگ تحمیلی و خرج بچه های بسیج در این هشت ماه جنگ نرم، بیشتر شده است. "ساکت"، آقای "من کنت مولاه فهذا موسوی مولاه" است. ساکت! به هر کسی نمی توان خیبری گفت. خیبری سر همّت بود نه همسر خواص بی بصیرت. خیبری حنجره بریده شهیدی است که هنوز دارد با وصیت نامه اش حرف می زند. ریه من جز دود عود موتور قراضه بچه بسیجی ها اکسیژنی نمی شناسد. با نیروی انتظامی بود، الان باید به کروبی می گفتیم مقام معظم رهبری. شیخ رهبر شده بود به هر ایرانی ماهی هفتاد هزار بار سهمیه می داد که جلوی آمریکا سجده کنند. من افتخار می کنم به دود موتور بچه های بسیج. من افتخار می کنم که خرس گنده های منافقین مثل چی از بچه های بسیج می ترسند. نه، هیچ کس مرا "رو به فردا" دعوت نمی کند. صدا و سیما در بهترین حالت "رسانه ملی" است ولی من رسانه خون سرخ پدر شهیدم هستم. نه، به من با طعنه نگویید "نویسنده باتوم به دست ها". من خود خود باتوم هستم که اگر خامنه ای حکم جهادم دهد، فرو می آیم در فرق سران فتنه. من فقط در یک دستم قلم است. دست دیگرم اسلحه پدرم است. من پوستم کلفت تر از این حرف هاست. من از این طعنه های امثال اقدس خانم در سایت های مجازی ناراحت نمی شوم. این ناسزا ها عزم مرا در دفاع از انقلاب محکم تر می کند. آهای آقا زاده ها! هر چه فحش های شما رکیک تر شود، من در دفاع از ولایت استوار تر می شوم. من خیبری ام امّا اهل فریاد. پدرم به من یاد داد خیبری ساکت نیست. من صحیفه نور را قبول دارم اما نه به قرائت موسسه تنظیم، بلکه با روایت حاج سعید قاسمی. خمینی، پاپ نبود. بت شکن بود. بت را می شکست ولو نوه اش باشد. خمینی، قلمبه نور نبود، نائب ظهور بود. خمینی با تاج و تخت مخالف بود. خمینی باج نمی داد. قطع نامه را شما پذیرفتید نه امام. امام می گفت: جنگ جنگ تا پیروزی و شما گفتید: جنگ جنگ تا یک پیروزی. شما الان می گویید صلح صلح تا شکست و بعد هم لابد هورا خواهید کشید که کشتی انقلاب به گل نشست و انقلاب مخملی به ثمر نشست. خواب دیدید خیر باشد. خامنه ای خمینی دیگر است البته با این تفاوت که ما اجازه نمی دهیم به این یکی امام هم جام زهر بدهید. ما تاریخ را به گونه ای دیگر رقم خواهیم زد. ما نمی گذاریم که تاریخ باز هم در کوچه پس کوچه های تنگ و تاریک تکرار شود. ما اجازه نمی دهیم بلایی که شما سر پایان هشت سال دفاع مقدس آوردید، بر سر این هشت ماه دفاع مقدس هم بیاورید. زمان جنگ سردار بودید. الان سربارید. حالا مهندس هر چه دلش می خواهد بیانیه بدهد. دو هزار تا هم بیانیه بدهد مولای ما به هیچ کدام اش جواب نمی دهد و می رود ناوشکن جماران را افتتاح می کند. مهندس! بیانیه دادن با تو، طنز نوشتن با من. یکی می گفت: با این بیانیه ها چرا پس سران فتنه را بازداشت نمی کنند؟ به او گفتم جمهوری اسلامی زندانش هم جای مقدسی است. شیخ را بازداشت کنی یا باید بفرستی سلول انفرادی یا منتقل کنی به بند عمومی. در سلول انفرادی چون کسی نیست، شیخ به شما که عرض کنم؛ ادعا می کند خودش به خودش تجاوز کرده! و اگر منتقل اش کنی به بند عمومی، دم به ساعت می خواهد از دیگر زندانیان بپرسد؛ به شما که عرض کنم؛ من کلاً چقدر وقت دارم! شیخ، مصیبت نیست، نعمت است. زنگ خطر نیست، زنگ تفریح است. تهدید نیست، فرصت است. رقیب شیخ از همه جا بی خبر، آرای باطله است نه جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی بسیار بزرگ تر از این حرف هاست که آدم های کوچک دشمن اش باشند. دشمن جمهوری اسلامی حتی عبد المالک ریگی هم نیست. مولای ما این ماه پاره ما شکارچی 2500 ماهواره جاسوسی است در آسمان. ریگی خر کیست؟ ریگی یک الف بچه است که چون عرب ها به "گ" می گویند "غ"، تلفظ درست اش "ریغی" است. از یک پسر بچه "ریغو" برای جمهوری اسلامی دشمن در نمی آید. سران فتنه این پنج نفر معروف به سران فتنه نیستند. سران فتنه آمریکا و اسرائیل هستند که می خواهند ما را به این سران فتنه و امثال عبد المالک ریغو مشغول کنند و "ظهور" را به تعویق بیاندازند. رسالت ما فراهم کردن مقدمات ظهور است. رسالت ما کمک به ماه است در روزگار غیبت خورشید. قیمت ماه بالاست. دشمن می خواهد ما را مشغول شب کند اما ما باید به سحر فکر کنیم. چرا صهیونیست ها، این شب پرستان آخرالزمان حضرت ماه را نشانه گرفته اند؟ چرا با راه این مولای ماه پاره ما دشمنی می کنند؟ چرا از سران فتنه حمایت می کنند؟ صهیونیست ها چون نمی دانند حضرت آفتاب کجاست، قمر را نشانه گرفته اند تا به خیال خام خود شرایط را برای ظهور به تعویق بیاندازند. اشتغال بیش از حد ما به این پنج نفر سران فتنه، بازی در زمین اسرائیل است. اسرائیلی ها دارند خودشان را به در و دیوار می زنند تا اگر نمی توانند جلوی ظهور را بگیرند لااقل ظهور را به تعویق بیاندازند. باید به اوضاع و شرایط، عمیق تر نگاه کرد. عده ای چشم خورشید را دور دیده اند و می خواهند در فضای سایبر ماه تنها بماند. ما اهل گوگل نیستیم، "خامنه ای. دات. آی. آر" تنها بماند. ما در فضای مجازی هم کوچه ای به اسم "کوچه بنی هاشم" باز خواهیم کرد. ما اجازه نمی دهیم حرمله در وبلاگش تیر سه شعبه را لینک کند به گلوی علی اصغر. ما اجازه نمی دهیم سر حسین در خرابه های یاهو سرچ شود. علم در اینترنت از دست عباس نخواهد افتاد. برادران! خواهران! مراقب کرسی و لوح و قلم باشید. هوشیار باشید. ابن ملجم می خواهد "نهج البلاغه" را هک کند. هکرهای خداجو می خواهند با سر بریده حسین در فضای مجازی بازی کنند. سکینه در فضای سایبر تشنه آب نیست. سقای دشت کربلا را باید زود به زود "آپ" کرد. فضای اینترنت را باید پر کنیم از عطر "ام البنین". اینجا باید مزار زهرا معلوم باشد. در اینترنت هم "من کنت مولاه، فهذا علی مولاه". غدیر خم نباید بگذاریم در فضای مجازی گم شود. من به چند سایت اسرائیلی همین امروز سر زدم؛ نامردها دارند در فضای سایبر هم میان ما و مسجد الاقصی "دیوار حائل" می کشند. ما در جنگ نرم در همین هشت ماه دفاع مقدس چند شهید داده ایم. عزیزان! این فضای مجازی معطر به خون شهداست. با وضو وارد اینترنت شوید. دوستان! مغرور نشوید؛ فضای سایبر را خدا آزاد کرد. الان مسئله قدس مسئله فلسطین نیست، مسئله ظهور است. مهم ترین رسالت "دیوار حائل" جدا کردن مردم فلسطین از قدس شریف نیست، بلکه به تاخیر انداختن پیوند ماه و خورشید است. صهیونیست ها با دیوار حائل می خواهند جلوی ظهور خورشید را بگیرند. دغدغه شان نصب مجسمه داوود نیست،جلوگیری از تجسم ظهور است. صهیونیست ها چون در آخرین و تاریک ترین شب های تاریخ، حریف ماه نشده اند، از نبرد با خورشید آن هم در روز روشن می ترسند و می خواهند کاری کنند که حتی المقدور کار تاریکی به جنگ با نور خورشید نکشد. صهیونیست ها معتقدند که غیبت اگر صغری و کبری داشت، ظهور هم صغری و کبری دارد. آنها انقلاب اسلامی را "ظهور صغری" می دانند. باور کنید من شعار نمی دهم. "معاریو" در کوران همین فتنه اخیر در یاد داشتی ضمن نکو داشت یاد سران فتنه نوشت "ما اگر در آینده نزدیک شاهد فروپاشی جمهوری اسلامی نباشیم، با انقلاب بزرگ تری مواجه خواهیم شد که دارای ابعاد جهانی است". آنها فهمیده اند که ماه جانشین بر حق خورشید است و می خواهند اگر شد پایان تاریخ را در همین شب تیره و تار و با پیروزی خود اعلام کنند. صهیونیست ها اما غافل از آن هستند که هر شبی حتی شب یلدای غیبت، منتهی به روز می شود. ماه پاره تن خورشید است. مهدی، "بقیه الله" است و ولی فقیه، بقیه مهدی. آی کسانی که ادعا می کنید امام را قبول دارید، خمینی می گفت: "ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است". صهیونیست ها خود اعتراف کرده اند که هدف شان از کوبیدن ایران و لبنان مقابله با سیدین خراسانی و یمانی است. شعار های دیروز ما را به رخ مان نکشید؛ ما هنوز هم می گوییم؛ "سلام بر سه سید فاطمی" اما تعویض در تیم سه سید فاطمی به دین شرح انجام شد؛ آقای خاتمی با شماره موبایل جرج سوروس از کشتی انقلاب خارج شد و به جای ایشان هزاران رویش صورت گرفت. کشتی انقلاب مثل کشتی نوح است؛ نوح هم سیاست اش جذب حداکثری بود و حتی حیوانات هم به صورت جفت راهی به این سفینه نجات داشتند اما پسر نوح چون جفتک انداخت، بلیط اش باطل شد. آقای گل اندیش اگر شاعر بود این طور شعر می گفت؛ "پسر نوح کی گفته با بدان بنشست/ خاندان آقا زاده مظلوم واقع شد/ ماکسمیلیانوس در غار روزی چند/ خواب افشای مفسدین اقتصادی دید و مجرم شد". "تو کز محنت آقا زاده ها بی غمی/ متاسف ام برات/ نشاید که نامت نهند احمدی نژاد". " برو ای گدای مسکین در خانه علی زن/ ما اینجا با آقا زاده ها میلیاردی بستیم". "علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ یک حالی از بیت المال می دادی کدخدا را". "آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با سران فتنه مروت با آقا زاده ها مدارا". نه، اغتشاشات اخیر تقصیر آن دو حرفی که احمدی نژاد در مناظره زد نبود. اما یک نکته؛ صهیونیست ها می خواهند ما به خود مشغول باشیم و یادمان برود که قرار بود برای امام زمان، سیصد و سیزده ستاره فراهم کنیم. این سران فتنه بدلی که از سوی سران فتنه اصل کاری یعنی سران آمریکا و اسرائیل حمایت می شوند، خودشان نمی دانند جرم شان چیست. جرم شان مقابله با جمهوری اسلامی نیست، اسباب دست استکبار شدن است در پروژه به تعویق انداختن ظهور. مهم ترین جرم آقای خاتمی ملاقات با جرج سوروس نیست، بازی کردن در پروژه خورشید زدایی صهیونیست هاست. این فتنه بخشی از وقت ظهور صغری را گرفت، در حالی که می شد این وقت را وقف فراهم کردن ظهور نور می کردیم. شکار ریگی کار بزرگی بود اما کار بزرگ تر ما شکار تاریکی است... چرا اسرائیلی ها این قدر از 9 دی و 22 بهمن می هراسند و سعی دارند با لطایف الحیل پیام این دو حضور را مخدوش کنند؟ این دو حضور، کمک به ماه در فرایند "خورشید زایی" است و درست نقطه مقابل اصلی ترین پروژه دشمن یعنی "خورشید زدایی" است. دو فتنه گری که در روز های پیشین علیه حضور ستاره ها در آسمان بیانیه دادند، جرم بسیار سنگینی دارند. اینها البته ان شاء الله نا خواسته آلت دست صهیونیست ها هستند تا ظهور را چند سالی یا شاید هم چند ماهی به عقب بیاندازند. گاهی ظاهر غفلت، کوچک و نتییجه خیانت، بزرگ است. گاهی غفلت کوچک منتهی به خیابان های منتهی به میدان آزادی نمی شود، به خیانت های بزرگ منتهی می شود. گاهی خیانت، منتهی به راهی می شود که انتهایش ظهور است. مهم ترین جرم سران فتنه خیانت در حق انتظار است.
***
نه، من به اصغر نگفتم؛ دود این موتوری ها امثال من و مادرم را خفه می کند. من گروگان ها را آزاد کردم و با مادرم رفتم پیش موتوری ها. اول از آنها تجلیل کردم که در 9 دی و 22 بهمن به زدودن ابرهای فتنه کمک کردند. بسیجیان خامنه ای سربازان گمنام خورشید هستند که مهم ترین رسالت شان تعجیل در فرج مولای مولای ماست. ما "ستاره" هستیم و با واسطه یک ماه پاره به خورشید می رسیم. آنها که در این هشت ماه دفاع مقدس در جنگ نرم به غبار دامن زدند و سرگشاده خاک بر آسمان نشاندند، بی واسطه مهر بر تمدید غیبت زدند. ما همه مان مأموریم؛ ما مأمور ماه هستیم در پروژه خورشید زایی و عده ای مأمور شب پرستان هستند در پروژه خورشید زدایی. پس به ما طعنه نزنید. پس به ماه طعنه نزنید. الکی ادعا نکنید که ما خورشید را قبول داریم ولی ماه را قبول نداریم. آن کس که خورشید را قبول دارد با تاریکی فالوده نمی خورد. آن کس که تحمل نور ماه را ندارد، از حرارت خورشید از عدالت خورشید خواهد سوخت. خورشید که بیاید اگر چه شب به سر می رسد و روز می آید اما هم ماه در آسمان است و هم ستاره ها. خورشید که بیاید جا برای ماه و ستاره ها تنگ نمی شود. خزعبلات نگویید. اراجیف نبافید. خورشید که بیاید جا برای شب برای شب پرستان تنگ می شود. آه که آسمان، بدون تاریکی چه قشنگ می شود. آه چه زیباست لحظه ای که پرچم را به خورشید می دهد ماه. نه، قصه خامنه ای قصه "پیر جوان زخم چشیده" نیست. قصه ماهِ خورشید دیده است. قصه خامنه ای، غصه صهیونیست هاست. رادیو اسرائیل چند روز پیش می گفت: رهبر مقاومت، خامنه ای است. ما چندی است با ذکر "یا ظافر" زندگی می کنیم. ای ظفر دهنده! ما شمشیرها را برای نبرد با جبهه جهانی کفر تیز کرده ایم. این روزها نگین انگشتر مولای ما از جنس "حدید" است که رویش نوشته شده "یا ظافر". حضرت ماه گاه با نماد راه را نشان می دهد. این چفیه ای که روی دوش مولای ماست، یعنی جنگ تمام نشده است. بصیرت داشته باشیم، حتی به پیام نگین حدید در انگشتر مولا پی خواهیم برد. حضرت علی وقتی که عزم جنگ می کرد انگشتری با نگین حدید دست می کرد؛ "و انزلنا الحدید فیه باس شدید".
***
روزگار آزگاری است؛ خامنه ای آموزگار ماست ولی دشمن، او را بهتر از ما می شناسد.
(این متن را که در وطن امروز هم با اندکی تغییر کار شده است امروز در مراسم تجلیل از وبلاگ نویسان 8 ماه دفاع مقدس خواندم؛ دست مریزاد می گویم به همه این عزیزان که با برگزاری این مراسم قدر افسران جنگ نرم را بزرگ داشتند. به پاس زحمات دست اندرکاران همایش 8 ماه نبرد سایبری دست همّت شان را ولو با همین خطوط می فشارم)
نوشته شده در دوشنبه دهم اسفند 1388ساعت 23:40 توسط حسین قدیانی
http://ghadiani.blogfa.com/post-75.aspx
وقتی آقای خاتمی به عنوان رییس جمهور در مصاحبه با خبرنگار معروف CNN(کریستین امانپور) به تمجید از مردم به اصطلاح متمدن آمریکا پرداخت و آبراهام لینکن را شهید نامید، اعتراض های فراوانی را برانگیخت؛ چرا که پایه های این تمدن روی خون میلیون ها سرخپوست بی گناه بنا شده است که پس از به اصطلاح کشف آن سرزمین، مشتی مهاجر انگلوساکسون وحشی و جنایتکار میلیون ها نفر از مردم بومی منطقه را قتل عام کردند و خود غاصبانه جای ساکنین اصلی آن نشستند.
و امروز استراتژیست های آمریکا برای حفظ این تمدن جعلی و غاصبانه با ساخت و نمایش فیلم ها و سریال هایی چون LOST و 24 اینچنین برای جامعه خود عرصه سازی می کنند که اگر قرار است در آینده مورد تهدید تروریستی هستهای و میکروبی قرار بگیریم چاره ای جز حمله پیشدستانه نداریم، و به خود حق می دهند سلاح اتمی داشته باشند و مردم خود را اینچنین می ترسانند که:
This country under attack by Islamic terrorism
لذا به این ترتیب لشکرکشی به خاورمیانه و اشغال عراق و افغانستان و قتلعام میلیونها انسان بی گناه و شکنجه های وحشیانه در ابوغریب و گوآنتانامو اینگونه توجیه می شود که این همه برای حفظ امنیت مردم آمریکاست تا از تهدیدهای آینده تروریستها در امان باشند.
اما امروز جمهوری اسلامی با عملیات جسورانه دستگیری سرکرده اشرار شرق کشور ثابت کرد که برای حفظ تمدن عظیم ایرانی و اسلامی خود قادر است بدون اینکه خون از دماغ بی گناهی بریزد با تروریستها مبارزه کند و نه تنها نیازی ندارد با خودباختگی در برابر تمدن غیرانسانی غرب به تمجید از انگلوساکسون های غارتگر و وحشی بپردازد، بلکه شجاعانه تمدن اسلامی و انسانی خود را به رخ جهانیان می کشاند و اعلام می کند:
اگر میخواهید تروریست بگیرید از ایران یاد بگیرید. ببینید چگونه ایران تروریست را گرفت. با برنامهریزی دقیق و کمک الهی و به صورت قاطع بدون اینکه قطره خونی به زمین بریزد؛ گرفتن تروریست راه دارد.
جنایت برخی از این حیوانصفتان تروریست از صداوسیما پخش شد که چگونه سر میبریدند و تیر خلاص میزدند؛ تصاویری که در تلویزیونهای غربی نیز به نمایش گذاشته شده بود و آنها بر این کارهای حیوانصفتان هورا میکشیدند.(سخنان رییس جمهور در بیرجند)
همانطور که می دانید سید حسن خمینی در نامه ای که به رییس سازمان صدا و سیما در اعتراض به برنامه شاخص نوشته، خود اعتراف کرده این برنامه ها را ندیده و از طریق منابع موثق از محتویات آن مطلع شده است.
حالا چند نکته و خاطره جالب از سوابق جریانی که مورد وثوق ایشان هستند:
1. دوستی داشتم که وقتی انتقادهایی از دکتر سروش به نقل از نشریات منتقد ایشان(نظیر نشریه صبح مهدی نصیری) طرح می کردم، به من می گفت:«شما باید حداقل ده تا کتاب یا ده تا مقاله از دکتر سروش خوانده باشید یا در ده جلسه سخنرانی ایشان شرکت کرده باشید سپس درباره دکتر سروش اظهار نظر کنید نه اینکه جملات بریده و انتخاب شده و تحریف شده از سوی مخالفان ایشان را به رخم بکشی» من به این توصیه عمل کردم ولی چند سالی گذشت، رفیقم دنبال کار مطبوعاتی رفت و در حال حاضر مسؤول صفحه رسانه یکی از روزنامه هاست. یک روز دیدم در اوج هتّاکی ها و توهین ها به آیت الله مصباح یزدی، او هم برای اینکه از قافله عقب نماند شروع به انتقاد از ایشان کرد. از او پرسیدم چند کتاب یا مقاله از ایشان مطالعه کرده ای؟ چند سخنرانی ایشان را به طور کامل گوش کرده ای؟ جواب داد سخنان ایشان را در روزنامه صبح امروز(یعنی یکی از روزنامه های مخالف و منتقد ایشان) خوانده ام! همان ها که خواندم برای قضاوت درباره آشنایی با افکار ایشان کفایت می کند!!!!!
2. در جریان غائله 13 رجب سال 1376 روزنامههای دوم خردادی به ما خرده می گرفتند که چرا درحالی که متن کامل سخنرانی آیت الله منتظری را ملاحظه نکرده اید علیه ایشان موضع گیری می کنید؟ و اندکی بعد متن کامل آن سخنرانی جنجالی در نشریاتی که علیه ایشان موضع گیری کرده بودند منتشر شد. اما مدتی بعد همین روزنامههای دوم خردادی علیه یکی از سخنرانی های فرمانده وقت سپاه یک جنجال مطبوعاتی راه انداختند و این در حالی بود که خود معترف بودند متن کامل این سخنرانی را ملاحظه نکردهاند و هرگز هم متن کامل سخنرانی ایشان که علیه آن جنجال به پا کردند منتشر نشد.
3. همچنین یاد قضیه نشریه موج (مربوط به انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر) افتادم. من برای اینکه از طرف بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی کاشان بیانیه بنویسم اول بلند شدم رفتم دانشگاه امیرکبیر تا به آن نشریه دسترسی پیدا کنم و متن کامل آن داستان را بخوانم و بعد موضعگیری کنم. اول رفتم دفتر انجمن اسلامی دیدم دانشجویان خود دانشگاه هم در به در دنبال آن نشریه توقیف شده می گردند و کسی امکان دسترسی به آن را پیدا نمیکند. رفتم دفتر بسیج دانشجویی گفتم"من میخوام از طرف بسیجمون بیانیه بنویسم باید اول کل اون داستان رو بخونم..." خلاصه آنقدر به اصطلاح زگیل شدم و اصرار کردم تا بالاخره موفق شدم متن کامل آن داستان را بخوانم و بعد علیه آن بیانیه نوشتم.
و اما قضیه سید حسن خمینی و موضعگیری اش علیه مستند شاخص خیلی جالب تر از این حرف هاست. مستند کوتاهی که حدود ده شب و هر شب سه بار در پربیننده ترین بخش های خبری سیما پخش میشود و حتی من یک روز دیدم که صبح ها هم تکرار برنامه شب قبل این مستندها پخش می شود و همچنین این برنامههای مستند به راحتی با یک جستجوی ساده در اینترنت قابل دانلود و ملاحظه است آن وقت کسی که به خاطر موقعیت و مسوولیتی که در موسسه نشر و تنظیم آثار امام (ره) دارد باید با دقت اینگونه برنامههای مرتبط با حضرت امام (ره) را رصد کند، به خودشان زحمت ندادهاند یکی از این برنامههای کوتاه (حداکثر 20 دقیقهای) را ملاحظه کنند و سپس علیه آن موضعگیری کنند.
و اما پیشنهاد سوژهای برای تهیه برنامه مستند از سوی صداوسیما : حدود یک ماه دیگر سالگرد رحلت جانگداز مرحوم سید احمد خمینی است که جا دارد صداوسیما مستندی از سخنرانی ها گهربار ایشان تهیه کند تا فرزند آن مرحوم از پدر بزگوار خود یاد بگیرد که چطور باید در اوج فتنه ها جانانه از ولایت دفاع کرد.
پاسخی به یادداشت "فرق من و تو"
من "مرگ بر موسوی" نمی گویم چون ایشان حقیرتر از آن است که دشمن من باشد و من آرمانم بزرگ تر از آن است که او را خطاب شعارهایم قرار دهم.
من اگر اجازه دهم که با بسترسازی تو، دشمن بر من مسلط شود پایمال سمّ اسبان یزیدیان زمان خواهم شد ولی تو اگر به اهدافت نرسی همه جای دنیا سرای توست حتی ایران
انگلیس، آمریکا و همه فرعونیان و معاویه ها و یزیدیان زمان برای تو فرش قرمز پهن می کنند و مثل آرش سیگارودی به تو اجازه میدهند با کاخ سفید عکس یادگاری بیاندازی و در شبکه VOA مجری گری کنی و برایشان گزارش تهیه کنی و حتی اگر ایران هم باشی فوقش یک زندانی سیاسی می شوی که اگر روزی آب پرتقالت دیر شد یا بازجویی نازک تر از گل به تو گفت، همه روزنامه های زنجیره ای حامی تو و همه حامیان حقوق بشر غربی برایت گریبان چاک می کنند و شیخ ساده لوح و زودباوری هم هست که با یک کلاغ چهل کلاغ کردن برای تو، دشمنان این سرزمین را به رقص و شادی می آورد ولی اگر در کشور همان یزیدیان زمان جلوی قانونشان بایستی و در برابر پلیسشان عرض اندام کنی، آن وقت خواهی دید که باتوم و گاز فلفل و اشک آور نظام من برای تو حکم قلقلک را دارد.
تو در واکنش به این مقایسه من گفتی: " من برای حضور هیچ بیگانه ای تو این ملکت بستر سازی نمی کنم. به هیچ وجه هم اجازه نمی دم آمریکا یا اسرائیل وجبی از خاک کشورمو تصاحب کنه " در حالی که شعارهای تو از سوی رسانه های آمریکا یا اسرائیل ساخته و پرداخته می شود و آنانی را شادمان می سازد که نه در تاریخ بیهقی بلکه در تاریخ معاصر ایران همه از غارتگری ها و استعمار آنان باخبرند ولی شعارهای من، آنان را خشمگین و عصبانی می کند و این برای من افتخار است که دشمنان این سرزمین، مرا سد راهی برای چپاول مینهنم بدانند.
بگذار به عقب تر برگردم: سال 1376 من از اینکه کاندیدای مورد نظر تو رأی آورد نگران آینده کشورم بودم چون او را یک فرد غربزده می دانستم که دل در گرو اندیشه ها و تئوری های بیگانگان دارد و با این حال وقتی مردم به او رأی دادند من با لبخند به تو تبریک گفتم و به قانون و رأی مردم و تنفیذ ولی فقیه تمکین کردم ولی وقتی کاندیدای مورد نظر من رأی آورد تو با ترش رویی و تندی به سوی من خدنگ انداختی و بدون هیچ سند و مدرکی با یک ادعای فاجعه آمیز به حیثیت ملی و شرافت 450 هزار مجری و ناظر انتخابات، ناجوانمردانه تهمت خیانت و شعبده بازی زدی و حوادث تلخ و تکان دهنده ای را رقم زدی
تو می گویی: "من نابودی شما رو آرزو نمی کنم" در حالی که وقتی از رییس جمهور منتخب تو انتقاد کردم مرگ مرا آرزو کردی و شعار دادی: "مرگ بر ضدّ رییس جمهور" ولی وقتی فرد منتخب من رییس جمهور شد علی رغم سیاه نمای ها و تهمت ها و توهین های بی سابقه ای که نثار رییس جمهور منتخب من کردی، هرگز علیه تو شعار مرگ ندادم.
دم از برابری و آزادی می زنی در حالی که وقتی در دانشگاه علم و صنعت پشت تریبون از رییس جمهور منتخب تو آرمان های امام خمینی(ره) را مطالبه کردم، برابری و آزادی مرا به رسمیت نشناختی و مرا هو کردی و زمانی که در تأیید سخنان ضداستکباری ایشان شعار "مرگ بر آمریکا" سر دادم هر آنچه از پوستر مچاله شده و لنگه جوراب و ... در دسترست بود به سوی من پرتاب کردی و باز هم نابودی مرا آرزو کردی و علیه من شعار " مرگ بر طالبان" سر دادی!
آری، از نظر تو من اجازه نداشتم از رییس جمهور منتخب تو سؤال و انتقاد کنم ولی تو به خودت اجازه دادی در دانشگاه امیرکبیر عکس رییس جمهور منتخب مرا آتش بزنی و به او اهانت کنی. با این حال من آن روز هم علیه تو شعاری ندادم و مرگ تو را آرزو نکردم و حتی رییس جمهور منتخب من هم اعلام کرد هیچ برخورد قانونی با این جرمی که مرتکب شدی(توهین به رییس جمهور) صورت نگیرد.
نظام من آنچنان با مدارا با تو برخورد کرد که بر خلاف همه جای دنیا تعداد تلفات نیروهای سرکوبگرش از تعداد تلفات معترضین و آشوبگران بیشتر شد ولی با این روحیه و سوابق دیکتاتوری که از تو سراغ دارم نمی دانم اگر اداره نظام دست تو بود و من با ساز و کار نظام تو وارد رقابت های انتخاباتی می شدم و اینچنین بدون رجوع به ساز و کارهای قانونی و بدون ارائه یک برگ سند و مدرک به تو تهمت تقلب و خیانت می زدم و رو در روی تو و قانون و خواست و رأی اکثریت مردم می ایستادم و هر روز به بهانه ای، علیه نظام تو بلوا و آشوب به پا می کردم، با من چه می کردی؟
در آن صورت تو که از نظرت ریختن خون بی گناه چیزی نیست که ازش بگذری، به من هم حق می دادی که مدعی خون هایی شوم که خود باعث ریخته شدنشان شده ام؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک