سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 727877

  بازدید امروز : 19

  بازدید دیروز : 44

تکلیف الهی

 
در انتخاب دوست، آزمودن را مقدّم دار ؛ زیراآزمودن، معیار جدا سازِ میان نیکان و بدان است . [امام علی علیه السلام]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 86/7/20::: ساعت 3:3 عصر

چندی پیش در حالی که مشغول رانندگی بودم به اخبار سراری رادیو گوش می کردم که خبری را با این مضمون شنیدم: «صهیونیست ها می گویند که احمدی نژاد فردی متعصب، خشک مقدس و خطرناک برای منافع ماست و باید ترور شود»

همین طور مشغول شنیدن اخبار بودم که چند دقیقه بعد به سخنرانی آقای هاشمی رفسنجانی در مراسمی اشاره شد که مضمون سخنان ایشان چنین بود: «حضور افراد متعصب و خشک مقدس در ارکان نظام برای آینده نظام اسلامی خطرناک است»ادامه مطلب...

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: شنبه 86/7/7::: ساعت 7:53 صبح

طبق معمول هر ساله، یک روحانی به عنوان مبلغ ماه مبارک رمضان به خوابگاه آمده بود. این روحانی که گویا خیلی از مسائل و معضلات را برای اولین بار شاهد بود، خیلی حرص و جوش می خورد.

یک روز که حسابی کلافه و ناراحت بود می گفت:ادامه مطلب...

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 86/6/30::: ساعت 12:17 عصر

چند سال گذشته متنی ادبی که حاوی دل نوشته و عرض ارادتی به ساحت مقدّس شهیدان و تجلیل از حماسه آفرینان دفاع مقدّس بود، منتشر شد که حقیر با الهام از آن و در مواردی با اقتباس از مقاله های دردمندانه برادر حسین بهزاد متن زیر را تقدیم به شهدا کردم.

اما فکر می کنم در آن متن و در متن حقیر نقص بارزی وجود دارد که البته سعی کردم در اول متن خودم این نقص را برطرف کنم و آن اینکه:

مگر نه این است که شهداء ما به امام شهیدان حضرت أبا عبد الله الحسین(علیه السلام) و 72 تن از یارانش اقتدا کردند؟ پس همانطور که در زیارت عاشورا علاوه بر سلام و عرض ارادت به شهداء کربلا، دشمنان و بدخواهان و مردم بی تفاوت دنیاپرست را نفرین می کنیم، در تجلیل از حماسه سازان دفاع مقدّس نیز نباید اصل تبرّی را فراموش کنیم.

امیدوارم افرادی با استعدادتر و با ذوق ادبی بهتر این نقص را در متن ها و اشعار و آثار خود جبران کنند:

سلام بر علی(علیه السلام) و یاران غریبش

سلام بر سیّد علی و بسیجیان آگاهش

نفرین ناکثین و مارقین و قاسطین

نفرین بر غنیمت خواران و ظالمان و فتنه گران

سلام بر جمجمه های شناور در باتلاق های طلائیه

سلام بر جسم غرق در خون «چمران» در دهلاویه

سلام بر استخوان های پیچیده در کفن

سلام بر راست قامتان در نبرد تن به تن

سلام بر آزادگان ده سال در حصار

سلام بر چشمان همچون دو کاسه خون مادران ده سال به انتظار

سلام بر حماسه سازان مجنون

سلام بر سجّاده های پرخون

سلام بر  اسوه های قرآن و دین

 سلام بر مهدی و مجید زین الدّین

سلام بر شادی های وصف ناپذیر

سلام بر غصّه های پایان ناپذیر

سلام بر گام های همچو کوه استوار

سلام بر دل های همچو دریا بی قرار

سلام بر مستان وادی الست

سلام بر دست شستگان از هر چه هست

سلام بر مشتاقان حضور

سلام بر منتظران ظهور

.

.

.

و السّلام علی عباد اللّه الصّالحین   


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 86/6/23::: ساعت 10:4 عصر

سال 1366 بود که صدام به خاطر شکست های پیاپی اش از رزمندگان اسلام و برای اینکه تجدید قوا کند، به بهانه ماه مبارک رمضان درخواست آتش بس کرده بود و حضرت امام(ره) در پاسخ به این درخواست، فرمود: «اصلاً رمضان ماه جنگ است»

 گرچه سال هاست که ظاهراً جنگ تمام شده(چون به قول شهید آوینی، مبارزه تمام نشده) ولی هر سال ماه رمضان این نهیب در پیام امام خمینی(ره)  در گوشم می پیچد که « رمضان ماه جنگ است».

نه تنها جنگ علیه همه رذائل اخلاقی(نظیر خودبینی، غرور، کینه ورزی، بد اخلاقی، و ....) و جهاد اکبر برای کنترل تمایلات نفسانی(نظیر شهوت و غضب و ..)، بلکه برای کسب فضائل اخلاقی هم باید جنگید.

 قبلاً در فارسی دوران دبستان خوانده بودیم که « بدون رنج، گنج میسر نشود» ولی بهتر نیست که بگوییم بدون جنگ با همه مظاهر شیطان و تمایلات سخیف نفسانی، گنج سعادت حاصل نشود» ؟

پس لازمه کسب سعادت فردی، اجتماعی و ملی، جنگ است. جنگ با همه دشمنان درون و بیرون، جنگ با همه پلیدی های ظاهر و باطن، جنگ با همه بت های آشکار و پنهان ...

پس وقتی لازمه دستیابی به سعادت، تمسک به کتاب خدا و پیروی از عترت رسول خداست، یعنی بدون این دو وسیله، پیروزی در جنگ محال است.

راستی چه جنگ سختی، پس بی خود نیست که اینقدر سفارش شده که در این ماه، همدیگر را دعا کنیم.

 پس التماس دعا.


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 86/6/16::: ساعت 7:49 صبح

حالا که مقام معظم رهبری با عنایت ویژه به سردار صفوی، ایشان را به عنوان مشاور عالی نظامی خود برگزیدند  نمی توانم علی رغم اینکه بارها با عشق و علاقه پای سخنرانی های دکتر عباسی رفتم، درباره بی انصافی ایشان در مورد فرمانده محجوب و محبوب سابق سپاه چیزی نگویم.

دکتر عباسی در برنامه سخنرانی خود به مناسبت سال پاسخگویی مسؤولین، وقتی درباره دختران فراری که به دبی قاچاق می شوند سخن می گوید، سردار صفوی را مورد خطاب قرار می دهند که تو چگونه خواب به چشمانت می آید وقتی ... ؟! ادامه مطلب...

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: چهارشنبه 86/6/7::: ساعت 2:7 عصر

چند سال پیش یکی از دوستان که به تازگی در انجام برنامه های فرهنگی دانشگاه فعال شده بود، اردویی ترتیب داده بود و عده ای از دانشجویان را از دانشگاه علوم پزشکی کاشان به تهران آورده بود که اولین برنامه اردو شامل شرکت در مراسم دعای ندبه مهدیه تهران بود.ادامه مطلب...

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: دوشنبه 86/5/29::: ساعت 7:20 صبح

هفته گذشته متوجه شدم که قرار است به مناسبت سالگرد پیروزی حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه مراسم جشنی در میدان فلسطین تهران برقرار شود، من که صحنه های هیجان انگیز و بانشاط این جشن ها در لبنان را از طریق برنامه های خبری صدا و سیما دیده بودم با ذوق و شوق با یکی از رفقا قرار گذاشتم تا در این مراسم شرکت کنیم ولی متأسفانه آنچه که دیدیم جز بر حسرتمان نیافزود.ادامه مطلب...

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 86/5/25::: ساعت 11:0 صبح

یکی از دوستان(http://gam.parsiblog.com/267136.htm) از وبلاگ نویسان پرسیده بود اگراینجا بخواهیم آخرین نوشته عمرمان را بنویسیم، چه می نویسیم؟ و مرا یاد فرازهایی از سخنان حضرت ایت الله جوادی آملی انداخت که چند سال گذشته در خطبه های نماز جمعه قم ایراد کردند و حقیر سخنان ایشان را در قالب ویژه نامه ای به مناسبت درگذشت رفیقم در دانشگاه منتشر کردم.ادامه مطلب...

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 86/5/19::: ساعت 10:5 صبح

چندی پیش یکی از دوستان پیام کوتاه زیر را برایم فرستاد:

هایده ثابت کرد خوانندگی هیکل نمیخواد،

سیاوش قمیشی ثابت کرد قیافه نمیخواد،

شمائل زاده ثابت کرد صدا هم نمیخواد،

پس باور کن تو هم میتونی.

البته دوستم این پیام کوتاه را برای شوخی فرستاد ولی من فکر کردم که چطور می توان با همین سبک و سیاق افق دید وسیع تر و سقف آرمان و آرزوی بلندتری را مطرح کرد.

پس از کلی فکر کردن و کلنجار رفتن بالاخره متن زیر به ذهنم رسید و برایش فرستادم:ادامه مطلب...

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: چهارشنبه 86/5/10::: ساعت 11:40 عصر

شهید سید محسن ضابطی، جانشین فرماندهی گردان شهداء سقز بود که مرداد ماه سال 1369 پس از اینکه به او خبر رسید تعدادی از همرزمانش در کردستان به دست اشرار ضد انقلاب به شهادت رسیدند، تصمیم گرفت خود را به هر زحمتی که شده به صف دوستانش برساند.

برادرش به او گفت: «آقا محسن! تو در طول جنگ دین خود را ادا کرده ای، دیگه بچسب به زندگی، الان تازه در بانک ملی استخدام شده ای، مدتی که بگذرد به تو وام می دهند، می توانی صاحب خانه بشوی، ازدواج می کنی، کلی تسهیلات بابت ازدواج می دهند و ...»

سید محسن در پاسخ به برادرش لبخند تلخی زد و پرسید: «داداش! دیگه چی میدن؟ به خدا قسم اگه تمام دنیا رو کف دستم بذارن، من بازم می خوام برم کردستان»

به رئیس بانک مراجعه کرد تا مدتی مرخصی بدون حقوق بگیرد، پس از کلی جرّ و بحث آخرش با درخواست او موافقت نشد و او هم همانجا بدون معطلی استعفای خود را نوشت و روی میز رئیس گذاشت و از اتاق او بیرون آمد.

برادر یکی از دوستان شهیدش(محمد رضا طلوعیان) که حدود 14-13 ساله بود، پس از شهادت برادرش خواب او را دیده بود که در خیمه ای نشسته است، سید محسن به خیمه او آمد و با بغض و دلخوری گفت: « آقا محمد رضا! اینه رسم رفاقت؟! پس شربت ما چی شد؟

خلاصه سید محسن ضابطی پس از عزیمت به خطّه مظلوم کردستان و پس از اینکه انتقام خون برادرانش را گرفت و جمعی از آن اشرار را به هلاکت رساند، خود نیز به آرزوی دیرینه اش رسید.

بخشی از وصیت نامه او به شرح ذیل است:

یا غیاث المستغیثین!...

خدایا عاشقانت یک به یک رفتند و می روند ولی من گنه کار و روسیاه هنوز جا مانده ام، خدایا انگار نمی دانی یه بنده گنه کاری هم به نام سید محسن ضابطی داری(معاذ الله) ای کریم، ای رحیم، ای ستارالعیوب! با هر کس نشست و برخاست کردم و لقمه ای نان با او خوردم، به هر کس دل بستم از دستم رفت، دوستان شهید شدند، یاران رفتند، ای خدا پس من گنه کار چه کنم؟ ای رفقا، ای دوستان! رسم دوستی و رفاقت این نیست، مگر ما با هم نان و نمک نخوردیم؟ مگر در این دنیای فانی با یکدیگر ندار نبودیم؟! پس چرا یکباره رفتید و ما را در منجلاب گناه و تکبر و خود پرستی و ریا و غیبت و تهمت و فراموش کاری تنها گذاشتید؟! نه به خدا این رسم رفاقت نیست.

خدایا قابلم گردان توبه کنم، توبه نصوح وار، من خیلی توبه شکستم ولی از روی تو شرم نکردم ... ای خدایی که اگر لحظه ای و آنی پرده ها را کنار بزنی دیگر آبرویی برایم نخواهد ماند، خیلی از تو سپاسگزارم که دوستانی به من عطا کردی که هر کدام عارفی به تمام معنی بودند، دوستانی که بدون گذراندن مراحل تحصیلات به درجه ای از حد کمال رسیدند که خیلی از علما نرسیدند ... بله و به جرأت قسم می خورم که مقام این شهداء کمتر از شهدای صدر اسلام نیست، آن ها پیغمبر(صلّی الله علیه و آله) را دیدند و جنگیدند و اوامر او را اطاعت کردند، حسین بن علی(علیه السلام) را دیدند و به او ایمان آوردند ولی شما شهیدان ندیده خاطر خواه آن ها شدید.

خدایا به حرمت خون آقا ابا عبد الله(علیه السلام) شهادتی سرخ در ارتفاعات مظلوم کردستان را عطایم کن، خدایا من دنیا را به دنیاپرستان واگذار کردم، من خودت را می خواهم. به خودت قسم اگر مرا در بهشت بیاندازی و بدانم که در آن جا به من محبت نمی کنی، من بهشت را نمی خواهم ولی اگر بدانم مرا دوست داری، حتی اگر در جهنم هم مرا بیافکنی، دیگر آتش جهنم برایم عین لطف و کرم توست.

خدایا کمکم کن. از این لاطائلات زیاد نوشته ام ولی هرچه نوشتم به خاطر درد دل کردن و نزدیک تر شدن به تو بوده است. خدایا با شهیدانی نشست و برخاست کردم که هر کدام اسوه تقوا و ایثار و نبرد و مبارزه بودند... ولی افسوس که از آن ها درس نیاموختم، از آن ها تلمّذ و شاگردی نکردم. خدایا مرا ببخش که قدردان آن ها نبودم.

خوب حالا خدای عزیز بنده ای در مقابلت قرار گرفته که شرم دارد با تو سخن بگوید، از بس که توبه شکسته و به خاطر همین شرم، قلم به دست گرفته و با قلم ناچیز خود با تو سخن می گوید.

خدایا تکلیف مرا روشن کن، به بزرگیت قسم فردای محشر داد بر می آورم که ایها الناس! من گناهانم به خاطر آن بود که شنیده بودم خدایم رحیم است، به خاطر آن بود که رحمت او از زمین و آسمان ها و همه چیز بالاتر و بزرگتر بوده، به خاطر آن بود که می دانستم هر چقدر گناه کنم، گناهانم از رحمت او بیشتر نخواهد شد. ای خدا مرا ببخش و بیامرز.

خدایا به قول پیر می فروش عشاق حسینی، خمینی عزیز که از تو خواسته بود کتاب شهادت را به روی مشتاقانش باز بگذاری، مرا هم بطلب ، خدایا من یه عمری صدایت کردم، درسته که در عبادات خیلی سهل انگاری کردم ولی هر وقت تو را صدا زدم از ته دل بوده، خدایا من برای حسین تو گریه کرده ام، تو را به همان قطرات اشک قسم می دهم که توفیق شهادت در راه خودت را نصیبم گردانی، اللهمّ رزقنا توفیق الشّهادة فی سبیلک.

خدایا مرا جلوی مادرم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرمنده مکن. خدایا دستم را بگیر، تو را به حسینت قسم می دهم، خدایا از روی مادران شهید، پدران شهید، خواهران شهید و برادران شهید شرمنده ام.

خدایا از روی مادر شهید احمد شعبانی که با زبان بی زبانی می گفت: «احمدم را چکار کردی؟ تنهایش گذاشتی؟»، شرمنده ام. از روی مادر شهید هادی مختاری که در بهشت زهرا دیدمش شرمنده ام، با نگاهش می گفت که پسر مرا تنها گذاشتید؟

ای خدا دستم را بگیر، در محیط کار همه مسخره ام می کنند، همه طعنه می زنند که الان بعد از جنگ چه جای این حرفهاست؟ ولی آن ها سوز درون مرا درک نمی کنند، هر روز آتش عشقم بیشتر می شود و وقت وصل و طریقه رسیدن به آن و دسترسی پیدا نمودن به آن مشکل می شود.

خدایا به چهارده معصوم پاک قسمت می دهم مرا هم طلب کن. دستم را بگیر. اگر دستم را نگیری خودت بهتر مرا می شناسی، به خدا در منجلاب گناه غرق می شوم.

... خدایا اسرایمان را آزاد بگردان،

به رهبر انقلابمان حضرت آیت الله خامنه ای عمری با عزت بده،

خدایا مسؤولین مملکت را به وظایفشان آگاه بگردان،

خدایا ما را به احترام و آبروی محمد و آل محمد(صلّی الله علیه و آله) ببخش و آبروی ما را نریز،

مریضان، مجروحین ومعلولین جنگ را لباس عافیت بپوشان.

اشهد أن لا إله الّا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله و أشهد أنّ علیّاً ولی الله

العبد العاصی سید محسن ضابطی

4/5/1369


 
<   <<   36   37   38      >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک