سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 727864

  بازدید امروز : 6

  بازدید دیروز : 44

تکلیف الهی

 
آن که با حق بستیزد خون خود بریزد . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 91/7/27::: ساعت 3:5 عصر

خدا را شکر که امروز در عصری زندگی می کنیم که خون شهدا خیلی زود ثمر می دهد و هر که پا روی خون شهدا می گذارد خیلی زود زمین می خورد.

اگر 25 سال قبل زائران خانه خدا را به جرم اعلام انزجار از آمریکا و اسرائیل در سرزمین وحی به خاک و خون کشیدند، امروز به برکت خون شهدای جمعه خونین مکه نه تنها بیداری اسلامی در منطقه رقم خورده است بلکه فریاد برائت از  سران شرک و کفر حتی از قلب اروپا و آمریکا نیز به گوش می رسد.

و چقدر کوردل و کوته فکرند منافقینی که گمان می کنند بیداری اسلامی، نشأت گرفته از 4 تا سطل زباله آتش زدن در معدودی از خیابان های تهران و شعارهای جفنگشان است!

و چقدر خطاکار و غافلند کسانی که بیداری اسلامی نشأت گرفته از خون شهدا را بهار عربی و بیداری انسانی و ... می نامند.

اطلاعیه


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: شنبه 91/7/15::: ساعت 3:40 عصر

شهردار تهران چندی قبل گفته بود که ما فقط متولی جاده و آسفالت مردم نیستیم بلکه متولی تربیت مردم نیز هستیم؛ و وقتی می بینیم علی رغم دهه 70 که شهرداری تهران در صدد محو نام و یاد شهدا از سطح شهر بود، بنرهایی با تصاویر زیبای سرداران شهید در سرتاسر شهر برافراشته می شود باور می کنیم که واقعاً شهردار تهران دغدغه ترویج ارزش ها و ارائه الگوهای تربیتی به جوانان شهر را دارد.

اما طبق معمول هر وقت می خواهم به آقای قالیباف و اقداماتش خوشبین و امیدوار شوم بلافاصله ضدحال می خورم.

چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم شهرداری تهران بنرهایی از تصویر شهید همت را در برخی نقاط شهر نصب کرده است با این جمله از وصیت نامه آن سردار شهید که " ... به جوانان بگویید بپاخیزید، اسلام را و خود را دریابید"؛ اما خوشحالی ام دیری نپایید وقتی با خبر شدم شهرداری منطقه 21 تهران قصد دارد مجسمه یکی از پولبالیست های میلیاردر را تحت عنوان اسطوره فوتبال در یکی از ورزشگاه های در دست احداث در غرب تهران(وردآور) نصب کند! +

عجب ابتکار جالبی و عجب سوژه مناسبی! خودتان را مسخره کرده اید یا مردمی را که مدعی تربیت آن ها هستید؟!

جوان به پاخواسته ای که اسلام را و خود را دریافته کجا آدم های بی اخلاق مغلوب هوای نفس و برده تعلّقات دنیا را اسطوره خوی می پندارد؟!

به این رنگین نامه تبلیغاتی نگاه کنید و از روی شهید همّت خجالت بکشید:

صفحه ای از یک رنگین نامه تبلیغاتی در وصف یک فوتبالیست

نوشته از خصوصیت این بازیکن خونسردی و آرامش است! و لابد منظورش آن هنگامی است که در اعتراض به اخراج هم تیمی خود در مسابقات جام دانهیل ویتنام با مشت به سینه داور ژاپنی می زند و یا آن هنگام که در بازی با پرتغال(جام جهانی 2006) در اعتراض به تعویض خود، لگدش را نثار ساک پزشک تیم می کند! و یا ...

از محسنات دیگرش - که تیتر برجسته این رنگین نامه شده- این است که "او عاشق BMW است" و نمی تواند از اتومبیل BMW دل بکند و تنها یک سال که عضو باشگاه بایرمونیخ بوده به دلیل قرارداد این باشگاه با کمپانی audi مجبور بوده به جای BMW، audi سوار شود!

"أشجع النّاس من غلب هواه" کجا دغدغه مدعیان تربیت مردم و جوانان است که اینچنین قصد اسطوره سازی از یک روزه خوار ماه مبارک رمضان را دارند؟!

آیا به ذهن علیل یکی از این متولیان تربیت و مدعیان فرهنگ سازی خطور کرده که جهت تکریم شعائر دینی در برابر بی هنران لامذهبی که در داخل و خارج کشور با نامحرم دست می دهند و دیده بوسی می کنند، تندیسی از قهرمان پاراالمپیک، مهرداد کرم زاده بسازند و یا نشان ویژه ای به او بدهند که در سرزمین کفر حاضر نشد هنگام دریافت مدال طلا با عروس ملکه انگلیس دست بدهد؟!

مطمئن باشید اگر شونصد مجسمه هم از این به اصطلاح اسطوره فوتبالی در سرتاسر شهر بکارید، امکان ندارد 40-30 سال بعد مرگش همچون مرحوم تختی کسی دسته گل نثارش کند و برایش مراسم یادبود بگیرد مگر اینکه همچون اسطوره های واقعی بپاخیزد، اسلام را و خود را دریابد.

--------------------------------------------
یاددشت مرتبط: بیماری روانی شهید همت!

این یادداشت تحت عنوان "او عاشق BMW است!" به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه افزوده شده است.


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 91/6/31::: ساعت 9:39 عصر

در خبرها آمده بود که آقای جاسبی، رییس پیشین دانشگاه آزاد اسلامی به پیشنهاد علی لاریجانی و به حکم محمود احمدی نژاد به عضویت شورای اسلامی شدن دانشگاه ها در آمده است.

حالا اگر از تخلفات و اتهامات مطرح شده(نظیر بدهی میلیاردی دانشگاه آزاد، تخلفات مربوط به واحد آکسفورد، مدرک فروشی، کمک های خلاف قوانین به برخی مراکز و ...) بگذریم، سؤال اینجاست که اصولاً ایشان چه فهمی از اسلامی شدن دانشگاه ها دارند؟

مورخ 1380/6/12 در جلسه دیدار گروهی از مسؤولان دانشگاه آزاد اسلامی تهران با مقام معظم رهبری گزارش می شود که ما در راستای اسلامی شدن دانشگاه ها فلان تعداد کانون قرآن و عترت در دانشگاه ها ایجاد کردیم، فلان تعداد مسابقات قرآنی برگزار کردیم و ...

اما پس از ارائه این گزارش، مقام معظم رهبری دو نگرانی درباره دانشگاه آزاد اسلامی مطرح می کنند که باید پرسید آقای جاسبی در طول بیش از یک ده پس آن جلسه چه اقداماتی را برای رفع نگرانی های معظم له در دانشگاه تحت مدیریتش انجام داده است؟

مقام معظم رهبری در آن جلسه فرمودند: "... من در مورد دو چیز نگرانی دارم که شما آقایان باید اینها را برطرف کنید. به آقای جاسبی هم مکرر اینها را گفته ام.

 یکی از آن دو چیز مسأله کیفیت علمی است. این آمارهایی که شما دادید، ممکن است همه آن ها درست باشد؛ منتها معنای درست بودن این آمارها لزوماً این نیست که دانشگاه آزاد اسلامی متناسب با سرمایه گذاری اش محصول برداشت کرده است ... شما باید به این نکته توجه کنید که با سرمایه گذاری مادی و معنوی عظیمی که برای این کار شده و هنوز هم دارد می شود، آیا محصول آن متناسب است یا نه؟ ...

... نکته دوم، جنبه دینی و تدیّن جوان هاست. ما اسلامی شدن دانشگاه ها را مطرح کردیم ... یعنی اسلامی شدن دانشگاه از لحاظ جهتگیری و کارهای عمده باید مد نظر باشد. البته بحث قرآن و عترت که به آن اشاره شد، خوب است؛ نه اینکه کار کم ارزشی باشد؛ لیکن اسلامی شدن در کلاس درس و علم، در رفتار استاد، در رفتار دانشجو، در محیط، در برخوردها، در تربیت روحی جوان ها و در تلقین تدین به آن ها مهم است؛ ... دانشگاه باید طوری باشد که وقتی جوانی از آن خارج می شود، یک انسان متدین بیرون بیاید ... یعنی وقتی که دانشجو به اینجا وارد شد در هر سطحی از تدین بشد، هنگامی که خارج می شود از آن سطح بالاتر بیاید؛ این فقط با بودن دفتر نمایندگی و با نماز جماعت در مسجد با یک صدم دانشجو یا کمتر، یا با فلان مسابقات تأمین نمی شود؛ این با یک کار دسته جمعی میسر است ..."*.

--------------------------------------------------------------------------------------

* کتاب دانشگاه اسلامی و رسالت دانشجوی مسلمان- جلد هفتم - صفحات 17 الی 19 / متأسفانه در بخش آرشیو سال 1380 پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، متن سخنرانی این جلسه موجود نیست که لینک مشروح آن را برای مطالعه بیشتر علاقمندان قرار دهم.


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 91/6/23::: ساعت 11:35 عصر

رنجنامه های دهه 70 (1)تصویر شهید همت

اخیراً شهرداری تهران در گوشه و کنار شهر بنری از تصویر شهید همت به همراه جمله ای از وصیت نامه این سردار شهید نصب کرده است. یادم افتاد یک دوره ای در دهه 70 چقدر تلاش می کردیم این جمله از وصیت نامه شهید همت را در معرض دید جوانان قرار دهیم اما تریبونی نداشتیم جز تابلو اعلانات مدرسه و دانشگاه و معدود نمایشگاه هایی که بعضاً با کلی خون دل و حرص و جوش خوردن موفق می شدیم در گوشه و کنار شهر برپا کنیم.
ضمن اینکه خدا را شکر می کنم که جناب شهردار خیلی زود فهمید با پر کردن شهر از بنرهایی با تصاویر مشتی جوان ابله تحمیر شده فوتبال زده مورد خطاب همین جمله از وصیت نامه شهبد همت نمی توان رأی مردم را به دست آورد، لازم است به نسلی که آن دوران پر مرارت دهه 70 را به خاطر ندارد یادآوری کنم که این شرایط به سادگی به دست نیامده است. حتی نامگذاری بزرگراهی در تهران به نام شهید همت به سادگی امروز نبود."حسین بهزاد" ضمن مقاله ای در روزنامه کیهان آن ایام در آستانه سالگرد شهادت این سردار رشید اسلام -که إن شاءالله در فرصتی دیگر به آن خواهم پرداخت- می نویسد:"... اما وای به روزی که بنا شود اهالی شریف ساکن محله بخش خصوصی را دعوت به تحمل نامگذاری اسامی نامأنوسی از قبیل "حاج همت" و "حسین خرازی" بر چند صد متر از یک بزرگراه شمال شهر نمایند! محشری بر پا می شود که هنوز هم از یادها نرفته است!"

یادم افتاد نشریه ای در آن ایام در صفحه ای که مشکلات خوانندگان را درج می کرد و به آن ها مشاوره می داد تیتر زده بود:"به بیماری روانی مبتلا شده ام" و ذیل این عنوان طرحی از چهره شهید همت را چاپ کرده بود! در واکنش به این عمل موذیانه، جمعی از بسیجیان همسنگر حاج همت رنجنامه ای نوشتند که به بخش هایی از آن اشاره می کنم.رنجنامه همسنگران حاج همت

ابتدای رنجنامه با جملاتی از آخرین درد دل های حاج محمدابراهیم همت شش روز قبل از شهادت شروع می شود:"هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعفش برداشتیم پرچسب بارانمان کردند. حالا هم روزی دست کم ده برچسب داریم دشت می کنیم. ولی بچه ها بدانید حاشا که بچه مسلمان میدان را خالی کند." سپس به خلاصه ای از زندگی ساده و مبارزات و مجاهدت های این شهید گرانقدر اشاره می شود و در ادامه خاطره ای از یک برادر آزاده آمده که چگونه در اسفند سال 62 بعثی ها با شنیدن خبر شهادت حاج
همت جشن و پایکوبی برپاکرده بودند و دم گرفته بودند که "إنکسر ظهرالخمینی"(کمر خمینی را شکستیم).

حاجی می گفت:"کربلا رفتن خون می خواهد ..." ای کاش فقط خون می خواست تا کربلایی شد اما ام
روز باید خون جگر خورد و حدید و سنان طعنه به جان گرفت ... روزگار غریبی است! بیماران روانی و بی توفیق این روزها سخت دچار خود برون فکنی شده اند و کمالات خویش را به ساحت مقدس کسانی که خورشید به روح هوشیار و همت بلندشان غبطه می خورد نسبت می دهند! فیاعجبا عجبا!
... حاجی جان، هیچ عذری به پیشگاه تو و یاران در خون طپیده ات نداریم. از روی "محمدمصطفی" و "محمدمهدی" یتیمت شرمساریم که در طول زندگی دنیوی ات شش بار بیشتر پدرشان را ندیدند. وصیت نامه ات را با این عبارت به پایان بردی که:"مرا به خدا بسپارید" تو را به جان همان بسیجی کم سن و سالی که از دیدن مویه های شبانه اش در یک قبر
خاک آلود به گریه افتادی از خدا بخواه تا ما را از ننگ بودن با این دلدادگان و سینه چاکان ظلمتکده غرب، این مظهر غروب حقیقت وارهاند و مثل مهمان تازه از راه رسیده ات از کربلای فکه به مولایمان حسین(ع) بسپرد.

چشم آنانی که به تمسخرگیرندگان فرهنگ خون و جهاد را در این سالیان اخیر همچون دایه گانی دلسوزتر از مادر تر و خشک کردند و به آن ها خط امان دادند تا با فراغ خاطر شهدا و شهیدپروران را به استهزا بگیرند، روشن تر از پیش باد.
باید پرسید چاپ طرح چهره فرمانده دریادل و شهید سپاه اسلام، حاج همت در کنار چنین مطلبی با چنان
عنوانی چرا؟!
راستی این بار بهانه تبرئه استهزاکنندگان سلاله همت و نه شخص همت، در نزد محکمه چهار روزه دنیایی چه خواهد بود؟ "اشکال فنی"، "خطای فلان قلمزن" و یا خدا می داند چه بهانه هایی دیگر.
به هر حال ما را جز این نشاید که به پیشگاه خدای همت رو کنیم و زار بزنیم که:"إنّالله و إنّا الیه راجعون".
"جمعی از بسیجیان همسنگر حاج همت"
-----------------------------------------------------------------
این یادداشت به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه افزوده شده است.

لینک یادداشت در
عمّارنامه - خبرگزاری دانشجو


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: یکشنبه 91/6/19::: ساعت 11:29 عصر

دهه 90 دهه ای است که کم کم متولدین دهه 70 وارد دانشگاه ها و مراکز علمی و حوزوی می شوند و زحمت نسل اول و دوم دو چندان می شود. تا به حال باید می گفتیم که این انقلاب با چه رنج ها و مصیبت هایی به دست آمده و با ریختن چه خون هایی پای این نهال نوپا از آن حفظ و حراست شده.
اما حالا باید بگوییم در دهه هفتاد چه خون دل هایی خورده شده تا آن آرمان ها و ارزش ها حفظ و ترویج شود و به نسل بعدی برسد.

دهه ای که در ابتدای آن کارگزاران سازندگی اعلام موجودیت کرد و در اولین بیانیه خود گفت که دیگر دوران شعار (یعنی سلوک بر مبنای معیارهای انقلابی و خط امام و شهدا) تمام شده و دوران عمل(یعنی هضم شدن در نظام لیبرال سرمایه داری غرب) فرا رسیده.

گفتند مردم در دهه گذشته از بس از جنگ و کشتار شنیدند دیگر خسته و کسل و افسرده شدند؛ باید به جای نام شهدا، اسم گل و بلبل روی کوچه ها و خیابان ها بگذاریم تا شادابی مردم را بازگردانیم.

گفتند مردم مهجور و دیوانه نیستند که قیّم بخواهند، لذا ولی فقیه در واقع وکیل مردم است و نه ولیّ آنان! و پس از دوم خرداد آنقدر مستانه تاختند که وقیحانه اعلام کردند "عاقبت [امام] خمینی در موزه تاریخ است"!

دهه شیوع تجمّل پرستی مسؤولان با توجیه حفظ آبرو و پرستیژ نظام، رشد قارچ گونه برج های سر به فلک کشیده، ساخت فرهنگ سرا ( ویا به عبارتی "فرنگ سرا" یا "فرهنگ سراب") در تقابل فرهنگی با مساجد، دهه بی توجهی به پیش کسوتان جهاد و شهادت و دغدغه های آنان، دهه ولنگاری فرهنگی، ریشه دواندن اقتصاد لیبرالی، رواج مصرف زدگی، تغییر ذائقه تدریجی برخی انقلابیون ...

در یکی از برنامه های دیروز، امروز، فردا به مناسبت روز دانشجو سه دانشجو از سه دهه آوردند برای گفتگو؛ یکی دانشجوی دهه 50 بود، دیگری دانشجوی دهه 60 و سومی دانشجوی دهه 80. اما ای کاش دانشجوی دهه 70 هم می آمد تا گوشه ای از این رنج ها و خون دل های دهه 70 را نیز بازگو می کرد.

در آن دهه ما دیجیتال نداشتیم که امروز بتوانم با کپی پیس برخی متون، بخشی از آن رنجنامه ها را اینجا بیاورم لذا سعی می کنم از طریق منتشر کردن بخشی از بریده جریده هایی که از آن دوران نگهداری کردم، سهم اندکی در آشنا نمودن متولدین دهه 70 با رنج های انقلابیون آن دوران داشته باشم.

هر چند اگر دوستان همت کنند و فقط مجموعه نشریات صبح مهدی نصیری را به صورت دیجیتالی درآورند، امکان اشراف و دستیابی به بخش عمده ای از این رنجنامه ها فراهم می شود.

و ای کاش برادرمان حسین بهزاد مجموعه مقالات خود در کیهان و نشریات صبح آن دوران را منتشر می کرد. مقالاتی که در دوران دانشجویی ام آخر شب در خلوت و سکوت خوابگاه می خواندم و اشکم سرازیر می شد و صورتم از شرمساری در مقابل شهدا سرخ می شد و سنگینی بار مسؤولیت را بر دوشم احساس می کردم. مقالاتی که جا دارد تحت عنوان "رنجنامه های یک بسیجی در دهه 70" منتشر شود.

و اکنون ثمره خیانت های دهه 70 را می بینیم که مدعیّان آن روز چگونه سر در آخور BBC و VOA کرده اند؛ و همچنین ثمره آن خون دل ها را می بینیم که چگونه امروز هر کس رأی مردم را بخواهد ناچار است از اصولگرایی دم بزند و در چارچوب گفتمان ولایت و امام و انقلاب و شهدا سخن براند.
-----------------------------------------------------------------
این یادداشت به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه افزوده شده است.


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 91/5/20::: ساعت 7:32 عصر

آنهایی که تا سخن از لبنان و فلسطین به میان می آید فوری یاد فقرا و بیچارگان می افتد، کجایند تا با دیدن این قراردادهای چندصدمیلیونی و میلیاردی مشتی پولبالیست بی اخلاق بی خاصیت لب به اعتراض بگشایند که با این هزینه ها چه معضلاتی را می توان از جامعه و کشور ریشه کن کرد؟!
چگونه با این هزینه های هنگفت می توان بساط کپرنشینی و مدارس دوشیفته را جمع کرد؟!
با چه نسبتی از این هزینه ها می توان مدارس را به سیستم گرمایشی ایمن مجهز کرد و بساط بخاری های ناایمن قدیمی را برچید؟!

چه تعداد بچه یتیم را می توان تا رسیدن به سن بلوغ و خودکفایی کفالت کرد؟!
چه تعداد اشتغال می توان ایجاد کرد؟!

برای چه تعداد زوج بی بضاعت می توان تسهیلات مسکن و جهیزیه فراهم کرد؟!
... کجایند محاسبه گرانی که شتافتن به یاری مظلومان را حتی با صرف هزینه اندک حضور در راهپیمایی و فریاد علیه ظالمان برنمی تابند و از شنیدن اخبار حمایت نظام از آنان دچار ملال می شوند و ژست دلسوزی برای فقرا و محرومان را می گیرند اما در فصل نقل و انتقالات تیم های فوتبال مشتاقانه اخبار مربوط به وضعیت این میلیاردرهای سوداگر پورشه و BMW سوار پرادعا را دنبال می کنند و 90 دقیقه پای بازی آنان و nدقیقه پای بحث کارشناسی پس از مسابقات فوتبال میخکوب می شوند؟!
آیا ندیدند که مجموع مدال آوران المپیک چگونه بی ادعا و متواضعانه با صرف هزینه هایی به مراتب کمتر از یک  فوتبالیست درجه چندم برای کشور افتخار آفریدند؟!
آیا وقت آن نرسیده که کلیه تشکل ها و جناح های کشور با سلائق گوناگون علیه این افیون خطرناک و فرهنگ سوز فوتبال قیام و اقدام کنند؟!

نامه انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های تهران به وزیر ورزش و جوانان:
تاسف بار است، حق الزحمه یک فوتبالیست درجه چندم از هزینه مدال آوران المپیکی بیشتر شود

ورزش‌های میلیاردی کجا هستند؟ صعود خیره‌کننده ایران در المپیک لندن، وقتی ایران بیدار بود

کهکشان فوتبال دروغین بود؛کهکشان یعنی مردان المپیک

فوتبالیست های میلیاردی شرمنده قهرمانان طلایی

المپیک لندن افکارعمومی را از خواب بیدار کرد؛ستاره‌های میلیاردی فوتبال دیگر محبوبیت ندارند!
-------------------
این یادداشت
به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه و پیوندهای عمّارنامه افزوده شده است.
لینک یادداشت در پایگاه افسران جوان جنگ نرم


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: سه شنبه 91/5/3::: ساعت 2:59 عصر

بنا به گزارش خبر آنلاین اعضاء تیم ملی والیبال پس از پیروزی در برابر تیم ژاپن هوس مک دونالد به سرشان می زند و برای اینکه دلی از عزا(یعنی غذای یکنواخت هتل که مبتنی بر رژیم غذایی ورزشی است) در بیاورند سفارش مک دونالد می دهند.

این در حالی است که این تیم برای راه یابی به المپیک، بازی های حسّاس دیگری در برابر تیم های قدرتمندی همچون استرالیا و ... را در پیش رو داشتند.

از مسائل سیاسی بگذریم که با نماد فرهنگ آمریکا نمی توان افتخار ملی برای جمهوری اسلامی رقم زد.

از مسائل اعتقادی بگذریم که فرایند پروار و پرچرب کردن گوشت حیوانات در دامپروری های مک دونالد با چنان قساوت قلبی صورت می گیرد که مصرف چنین محصولاتی قطعاً موجب سلب توفیق و امداد الهی می شود.

نکته اینجاست که اعضاء تیم والیبال حتی به نیّت و انگیزه حفظ و ارتقاء نام خودشان و میهنشان هم نتوانستند بر نفس خود فائق آیند و مصرف مک دونالد را چند صباحی دیگر به تعویق بیاندازند و پس از آخرین بازی، برنامه غذایی خود را تغییر دهند و دلی از اعضا در بیاورند.

پس جایگاه أشجع النّاس من غلب هواه در قهرمان پروری نزد مسؤولین ورزشی نظام جمهوری اسلامی کجاست؟

چگونه افراد ضعیف النفسی را که حتی هنگام مسابقات حسّاس و مهم حاضر نیستند ساده ترین اصول تغذیه ورزشی(1) را رعایت کنند، قهرمان ملّی می نامید؟

برای تربیت پهلوانی بیش از آنکه نیاز به سخنرانی(2) و کتاب(3) باشد، نیاز به معرفی و برجسته کردن الگوها داریم. الگویی همچون محسن محمدسیفی که به محض پیروزی منجر به دریافت مدال طلا در مسابقات آسیایی ووشوی گوآنگ جو، بیش از آنکه به فکر فیگور گرفتن در برابر دوربین ها باشد از همان ابتدا سجده شکر به جای می آورد و تا آخرین لحظه ای که روی سکو مدال دریافت می کند مرتب دستانش را سمت آسمان می برد و اشک می ریزد.

این همه که از عطسه و آروغ فوتبالیبست ها خبر و گزارش و تحلیل و مصاحبه در رسانه ملی و ده ها سایت و جریده ورزشی می بینیم، آیا تفسیر و تحلیلی از این سلوک عارفانه در ورزش و اخلاق پیروزی دیدید و خواندید و شنیدید؟ اندک تفسیرها همه بیانگر "اشک شوق" بود و نه "اشک شکر" و راز و نیاز با خدا. بعضی ها هم این اشک های قیمتی را چنان بی قدر و ارزش و مسخره تفسیر کردند که آن را اشک برای مظلومیت ووشوی ایران نامیدند!

فقط کافی است انگشت شیث رضایی را جستجو کنید تا انبوهی از تصاویر و فیلم و کلیپ های آن صحنه شنیع را مشاهده کنید اما هرچه جستجو کردم نتوانستم حتی تصاویری واضح و مناسب از آن صحنه های زیبای پس از پیروزی محمدسیفی را پیدا کنم.

اخلاق پیروزی یعنی اینکه پیروزی را هم مانند شکست، یک ابتلاء و امتحان الهی ببینیم و از غرور و نخوت بپرهیزیم و شکر خدا را فراموش نکنیم.

أشجع النّاس یعنی درک حضور حق و رعایت ادب در محضر خدا. یعنی مرعوب جو بیرونی و مغلوب نفس درون نشدن.

در خبرها آمده بود که تیم ملی والیبال تنها با اختلاف یک امتیاز از راه یابی به المپیک باز ماند؛ امّا آن یک امتیاز از دست رفته غلبه بر خواهش نفس  در برابر مک دونالد است که آنان را از پیروزی در امتحان الهی محروم کرد.

پی نوشت ها:

1.      دکتر سید علی کشاورز، استاد و مدیر گروه تغذیه و بیوشیمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در مقاله ای در شماره 120 ماهنامه دنیای تغذیه( اردیبشهت ماه 1391) با عنوان "پیش از ورزش، چه غذایی؟ چه مقدار؟ " در پاسخ به این سؤال که "خوردن چه نوع مواد غذایی قبل از مسابقات ورزشی مناسب می باشد؟" توصیه می کند: سعی کنید در روز مسابقه و یا روزهای نزدیک به مسابقه، از مواد غذایی جدید استفاده نکنید ... از مصرف مواد غذایی حاوی چربی زیاد، شور و بسیار شیرین اجتناب کنید ...

2.      نظیر سخنرانی استاد رحیم پورازغدی با موضوع: "حکمت خوانی ورزش عیّاران و ورزش زرد" در دومین دوره آموزشی بصیرت و منش پهلوانی- در جمع مربیان رشته های ورزرشی از سراسر کشور - مهر ماه 1390

3.      نظیر کتاب های "تربیت پهلوانی" و "داستان ورزش غرب"- استاد شفیعی سروستانی


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 91/2/14::: ساعت 9:56 صبح

برای تبلیغ انتخابات مجلس گفتم از مسجد محله خودمان شروع کنم. قبلاً دیده بودم برخی تراکت های تبلیغاتی و نشریات روی جامهری یا قفسه مسجد قرار داده می شد اما محض احتیاط گفتم اول با خادم مسجد هماهنگ کنم که ایشان گفت برخی نمازگزاران اعتراض کردند و ملّا هم گفته که در مسجد تبلیغات نگذارند.
ولی با توجه به شناختی که از روحانی مسجد داشتم و با توجه به اینکه ایشان همان شب بین دو نماز در سخنانش تلاش کاندیداها را در تبلیغاتشان برای ترویج ارزش ها مورد ستایش قرار داد، پس از نماز از ایشان اجازه خواستم تعدادی از نشریات و تراکت های تبلیغاتی را در مسجد قرار دهم که ایشان پرسید: تبلیغ چیه؟
 گفتم: جبهه پایداری.
فرمودند: نه، جبهه پایداری را نگذارید.
پرسیدم: چه اشکالی داره همه تبلیغ کنند و مردم خودشون انتخاب کنند؟
در جواب گفت: بالاخره ما با آیت الله مهدوی کنی هستیم دیگه.
تهاجم فرهنگی به مساجد
حالا به این تصویر مقابل نگاه کنید.
نمایی از ساختمان همین مسجد، ذیل کتیبه های قرآنی نصب شده در بالای مسجد.
ساختمان مسجد به واحدهای مختلف صنفی اجاره داده شده و اینجا در طبقه بالای مسجد پنجره آرایشگاهی را می بینید که در و دیوار مغازه اش را پر کرده از تصاویر جوانان غربی با انواع مدل های موی اجق وجق و نمای بیرونی مسجد را هم بی نصیب نگذاشته.

نمی دانم آیا تا به حال یک نفر از این معدود نمازگزاران معترض به تبلیغ کاندیداهای مجلس شورای اسلامی در مسجد به متولیان مسجد اعتراض کرده که مسجد جای تبلیغ سبک زندگی آمریکایی نیست؟!
قبلاً یک بار در ماه مبارک رمضان برای اصلاح موی سرم به این آرایشگاه آمده بودم. قرآن جیبی ام را نیز به همراه آوردم تا اگر معطل شدم مشغول ادامه جزءخوانی ام شوم. ولی همینکه آمدم قرآن را باز کنم از صدای ترانه خوانی مبتذل یک زن طاغوتی مستفیض شدم. قرآن را بستم و بیرون رفتم و علی رغم اینکه این آرایشگاه نزدیک ترین آرایشگاه به منزلمان است دیگر برای اصلاح موهایم به اینجا مراجعه نکردم.

آری، و من آن شب بالاخره پس از مدت ها از همسایگی با این مسجد فهمیدم می توان قسمتی از ساختمان مسجد را به آرایشگری اجاره داد که مشتریان را از طریق در و دیوار مغازه اش و همه اهالی محل را از طریق نمای بیرونی مسجد ترغیب به تشبه به کفّار کند و حتی حرمت ماه مبارک رمضان را نگه ندارد که نمازگزار همسایه مسجد بتواند آنجا دو خط قرآن بخواند تا نوبتش شود.

می توان قسمتی از ساختمان مسجد را به نانوایی اجاره داد که وقتی پس از اقامه نماز صبح در مسجد می خواهیم نان بخریم، ابتدای روزمان را با استماع آوای شیطانی انواع آهنگ های مبتذل شروع کنیم.

می توان قسمتی دیگر از ساختمان مسجد را به دفتر ساخت یک مجتمع مسکونی واگذار کرد که پس از پایان کار ساخت مجتمع با نصب تصاویری از برج ایفل پاریس و ساختمان های سر به فلک کشیده نیویورک در لابی ورودی ساختمان، چنان تبرّج کفرآمیز مستکبران و مظاهر تمدن رو به انقراض غرب را به رخ رهگذران بکشانند که گویا در ایران خودمان نه مناظر دیدنی داریم و نه شاهکار معماری!

می توان ... بگذریم یا بازم بگم؟!

امّا نمی توان مسجد را محلی برای معرفی کاندیداهای مجلس شورای اسلامی از جریانات مختلف به خصوص زبانم لال، جبهه پایداری – استغفرالله! - قرار داد تا نمازگزاران بررسی کنند کدامشان اهل ساری و جاری ساختن اسلام در اقتصاد و فرهنگ و سیاست و زندگی مان هستند و توانایی و درک و شناخت بیشتری در این مسیر دارند.


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: دوشنبه 90/11/10::: ساعت 10:19 عصر

آقای تاج زاده چه جالب می گفت: "دور اول آقای خاتمی خندید و رأی آورد، برخی تصور کردند اگر بخندند رأی می آورند؛ دور دوم گریه کرد و رأی آورد، برخی تصور کردند اگر گریه کنند رأی می آورند؛ درحالی که مردم نه به خنده خاتمی رأی دادند و نه به گریه او، بلکه به صداقتی که در پس آن گریه و خنده دریافتند رأی دادند"
حالا ماجرای شهردار ماست. آقای احمدی نژاد در شهرداری خدمت کرد و رأی آورد، برخی تصور می کنند اگر در شهرداری مانند احمدی نژاد پرکاری کنند رأی می آورند در حالی که مردم به کسی رأی می دهند که خدمتش صادقانه و عادلانه باشد.
چگونه است که دانشجویان دانشگاه آزاد شایسته خدمت هستند و به هر قیمتی که شده باید این BRT تا انتهای خیابان اشرفی اصفهانی کشیده شود و پس از آن ورودی
باریک و پرپیچ و خم خیابان سیمون بولیوار را در نوردد تا به نزدیکی سردر دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات برسد، اما مردم منطقه هر چه به زحمت بیافتند برای شهردار خدوم شهر اهمیتی ندارد؟!
چگونه است که ترن هوایی احمدی نژاد غیرکارشناسی است اما BRT قالیباف هر کوی و برزنی را درنوردد کاملاً کارشناسی و حساب شده است؟
چگونه است که کارت منزلت سالمندان بدون اطلاع رسانی و لابد به دلیل کمبود بودجه باطل می شود اما به تازگی دانشجویان در نزد شهرداری از منزلت خاصی برخوردار شده اند و برایشان تور رایگان تهران گردی همراه با اهداء بسته های ویژ
ه فرهنگی برپا می شود؟!
چگونه است که شهرداری تهران طی دو سال متوالی همایش "جامعه ایمن شهر تهران" برگزار می کند اما برخلاف همه معیارهای بحث شده در آن همایش، در فاصله اندکی از پنجره اتاق خواب مردم اقدام به احداث زمین چمن مصنوعی می کند
؟
ماجرا از این قرار است که شهرداری منطقه 5 تهران از حدود 2 سال قبل با ریشه کن کردن کلیه نهال های درخت موجود در زمین باریری که قرار بوده فضای سبز شود اقدام به احداث زمین چمن مصنوعی در فاصله اندکی از پنجره اتاق
خواب اهالی محل می کند و با این بهانه که " شورایاری این مکان را برای احداث زمین چمن مصنوعی پیشنهاد داده است" به اعتراض همسایگان بی اعتنایی می کند و وقتی سندی مبنی بر جلب رضایت همسایگان و نتیجه بررسی کارشناسی این پیشنهاد از نظر مطابقت با استانداردهای "جامعه ایمن" مورد شعار و ادعای شهرداری تهران مطالبه می کنم، سامانه 1888 - همان سامانه ای که پذیرای انتقاد، پیشنهاد و شکایات شهروندان است- این درخواست را قابل پیگری نمی داند! و پیشنهادهایی را هم که برای تأمین آسایش همسایگان در عین برقراری زمین بازی می دهم بی پاسخ می گذارد. [دریافت فایل]
و در حال حاضر با توجه به اینکه زمین بازی هنوز افتتاح نشده است، بازیکنان از لابلا و بالای نرده ها وارد زمین
بازی می شوند و با ایجاد آلودگی صوتی(فریاد و عربده و جیغ کشیدن در حین بازی) حتی در ساعات استراحت، آرامش همسایگان را بر هم می زنند و در مواردی نیز شاهد بروز بعضی ناهنجاری ها(نظیر استعمال الفاظ رکیک در حین بازی، برهنه شدن وسط زمین برای تعویض لباس و بعضاً در حال برهنگی بازی کردن و ...) از سوی برخی بازیکنان و بر هم زدن امنیت اخلاقی خانواده ها هستیم.

برای آخرین بار نیز مورخ 5/10/1390 درخواست ساده و کوتاهی را در سامانه 1888 با شماره پیگری 7854650 ثبت کردم ولی هنوز پس از گذشت یک ماه و علی رغم پیگری های فراوان تلفنی، در مقابل فیلد وضعیت پرونده عبارت" عدم تأیید مدیر" درج شده است! [دریافت فایل]
آری، و من که نه دانشجو هستم و نه فوتبالیست، چون مجالی برای فعالیت در عرصه تبلیغات انتخاباتی ندارم محکوم هستم به اینکه منزلم را زیر قیمت بفروشم و در شرایطی که قیمت مسکن سیر صعودی دارد با دو برابر شدن قسط هایم به منزل دیگری نقل مکان کنم تا روزنامه همشهری بتواند در صفحه اصلی اش تیتر بزند:"تهران صاحب 600 زمین فوتبال جدید شده است"؛ چونکه شهردار محترم تهران - همان که در سال 84 با بیلبورد تبلیغاتی عکس تماشاچیان فوتبال می خواست رأی بیاورد- می خواهد یک بار دیگر شانس خود را با جلب نظر فوتبالیست ها امتحان کند.


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 90/10/16::: ساعت 7:6 صبح

سال 1379 به نشست سالیانه دفتر تحکیم وحدت در خرّم آباد رفته بودم. عنوان اردوی آن سال "پاسداشت اصلاح طلبان دربند" بود. انتخاب این عنوان و ورود افرادی چون سروش و کدیور موجب متشنّج شدن اوضاع شهر شده بود و باعث شد اردوی 6 روزه، 3 روزه به پایان برسد.
در این اردو یک شب کلیپی از سرود " یار دبستانی من" پخش شد؛ تصاویر این کلیپ به گونه ای میکس شده بود که وقتی از "ترکه بیداد و ستم" و "دشت بی فرهنگی ما" می خواند، تصاویری از حاجی بخشی در حال شعار دادن در بین جماعت حزب الله نشان داده می شد و تظاهرکنندگان به منظور اعتراض به رواج فرهنگ منحط غرب در جامعه، آدمکی را به عنوان سمبل بی حجابی و تقلید کورکورانه از فرهنگ بیگانه در دست داشتند.
آری، از نظر این جماعت، حاجی بخشی نماد "ترکه بیداد و ستم" است چون قدر انقلابی را که ترکه بیداد 2500 ساله ستمشاهی را از سر ملّت ایران برداشت، می داند و برای دفع ترکه بیداد و ستم صدامیان همه هستی و فرزندانش را کف دستش می گذارد.
حاجی بخشی نماد "دشت بی فرهنگی ما"ست چون تقلید از فرهنگی که امروز بیش از پیش طشت رسوایی اش بر زمین ریخته بر نمی تابد.
در عوض آنانی را باید پاس داشت که دیروز فرهنگ عاشورا را نماد خشونت طلبی دینی می دانستند و امروز در آغوش آنانی که ترکه بیداد و ستمشان همه مستضعفان عالم را نوازش کرده، از عدم وجود امام زمان(عج) سخن می گویند و فرهنگ مهدویّت را نفی می کنند.
آری، از نظر این منافقان رو سیاه، علم عاشورا و مهدویت نماد "ترکه بیداد و ستم" است و هرکس زیر این علم سینه بزند، نماد "دشت بی فرهنگی ما"ست.
ولی به کوری چشمشان دیدیم در جنگ 33 روزه چگونه همه دنیا هر یک به زبان و لهجه خود همان شعار حاجی بخشی را فریاد می کرد:"ماشاءالله! حزب الله!"
إن شاءالله روزی رجعت می کنی و در صف اصحاب و یاران امام زمان(عج) دوباره با شعار "ماشاءالله! حزب الله!" دل سیاه شب را درمی نوردیم.

همین یادداشت در جام نیوز


 
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک