سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 727851

  بازدید امروز : 37

  بازدید دیروز : 40

تکلیف الهی

 
آنکه دانش می جوید، خداوند روزیش را به عهده می گیرد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 90/9/25::: ساعت 9:43 عصر

تقدیم به رویانیان که می خواهد شیر خفته اش را بیدار کند.

تقدیم به رویانیان که به جای استفتاء درباره حکم شرعی ارتکاب اعمال منافی عفت در انظار عمومی، درباره غیرشرعی بودن انتشار تصاویر غیراخلاقی استفتاء می کند.

حالا تصویری را به ایشان تقدیم می کنم که نه تنها انتشارش خلاف شرع نیست بلکه تلاش در جهت احیای محتویات آن برای یک مدیر ورزشی واجب عینی است.

گرچه بعید می دانم بتوان برای این بردگان مدرن و قمارباز، سلامت روح و جسم را مهمتر از برد و باخت تیم جلوه داد.  آیا برای آن کاپیتان روزه خواری که عشقش BMWاش است، جملات این تص
ویر قابل درک و فهم است؟
پس از ماجرای عمل شنیع آن دو بازیکن، برای شرکت در یک همایش علمی به شهر یزد رفته بودم که در سالن ناهارخوری، جملات این بنر توجه مرا به خود جلب کرد:

سخنان امام خمینی(ره) درباره ورزشکاران

جناب سردار! این شیر خفته و اصولاً فوتبال ساخته و پرداخته استعمارگران، مبتلا به بیماری هاری اخلاقی است.
بیا برایت از سعدی(علیه الرّحمه) استفتاء کنم تا برای تو بگوید این هار بی اخلاق
را به حال خودش بگذار که خوابش بهتر از بیداری است:
یکی از  ملوک بی انصاف، پارسایی را پرسید: از عبادت‌ها کدام فاضل‌تر؟
گفت: تو را خواب نیمروز، تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.

ظـــالمی را خفتــــه دیــدم نیمــه روز             گفتم این فتنه است، خوابش برده به
و آن که خوابش بهتر از بیداری است            آن چنـــان بـــد زنــــدگــانی مـــرده بــه

 چه ظلمی بالاتر از به لجن کشیدن اخلاق در ورزش کشوری که اسوه هایی چون پوریای ولی و جهان پهلوان تختی و ... را در فرهنگ و تمدن ملّی و اسلامی خود دارد؟

یادداشت مرتبط: بحران پرسپولیس، تیم محبوب مردمی!

لینک همین یادداشت در جام نیوز


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: سه شنبه 90/9/22::: ساعت 5:36 عصر

چندی قبل در دانشگاه امیرکبیر بنر بزرگی از تصویر شهید شهریاری دیدم و فکر کردم که چهره این شهید چقدر شبیه یکی از کارکنان دانشگاه شاهد است.

اخیراً در دانشگاه شاهد دیدم پوستری از این شهید نصب شده است؛ از ایشان خواستم کنار پوستر بایستد تا عکس بیاندازم:یکی از کارکنان دانشگاه شاهد در کنار پوستر شهید شهریاری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: سه شنبه 90/8/24::: ساعت 10:14 صبح

سوم آذر 1388 سازمان وظیفه عمومی اعلام فراخوان کرد برای برگزاری جشنواره عکس و خاطرات دوران سربازی و همین بهانه ای شد برای نگارش خاطره تلخ اولین روز سربازی ام و ارسال برای اداره اجتماعی سازمان وظیفه عمومی ناجا؛ امّا تازه فهمیدم که این جشنواره سال گذشته برگزار شده بدون اینکه حداقل اطلاع رسانی و یک اعلام وصول و تشکر خشک و خالی کنند. لذا به مناسبت بیستمین سالروز شروع سربازی ام این خاطره را در اینجا منتشر می کنم، با این تفاوت که این بار به صورت شفاف نام همه مراکز را می آورم:

11 آبان سال 1370 مراجعه کردم به پادگان شهید رجبی پور ستاد مشترک سپاه تا محل آموزشمان را مشخص کنند. از ساعت 8 صبح در حال سازماندهی بودیم تا اینکه اذان ظهر به گوش رسید. فکر می کردم به طور حتم اینجا برنامه ای جهت اقامه نماز جماعت برایمان در نظر می گیرند چرا که اینجا نهادی است که با محوریت توجه به معنویات و ارزش ها و فضیلت های مکتبی شکل گرفته است و من هم به همین دلیل این نهاد مقدس را برای انجام خدمت سربازی انتخاب کردم . ولی مدتی که گذشت دیدم هیچ خبری نیست. دیگر می خواستم بدون اعتنا به صف و آمار و سازماندهی و دستورات نظامی از جای خود بلند شوم و بروم برای وضو گرفتن و اقامه نماز ظهر و عصر. اما با خودم فکر کردم که من دیگر نباید اینجا کاسه داغ تر از آش باشم چون حتماً برنامه ای مفصل تدارک دیده اند تا پس از سازماندهی، احتمالاً ما را به حسینیه معروف ستاد(حسینیه عاشقان ثاراللّه) و یا مکان مناسب دیگری مثل مسجدی در بین راه ببرند تا نمازمان را اقامه کنیم ... تا اینکه حدود ساعت 4 بعد از ظهر گفتند:"سوار اتوبوس ها شوید جهت حرکت به سمت شیراز برای گذراندن دوره آموزش نظامی"! (در حالی که قبلاً به ما اعلام کرده بودند مراجعه کنیم برای آگاهی از محل آموزش و تاریخ اعزام و نه برای اعزام)؛ مدتی پس از اینکه همه اتوبوس ها پر شد و حرکت کردند و از در پادگان که خارج شدیم از راننده پرسیدم:"برنامه نماز چیست؟ کجا قرار است نماز ظهر و عصرمان را بخوانیم؟" راننده-که ظاهراً خودش هم نظامی همان جا بود- پرسید:"مگر نماز نخوانده اید؟" گفتم: "نه، از ساعت 8 صبح تا حالا مشغول سازماندهی ما بودند و نمی گذاشتند از جایمان حرکت کنیم و من فکر می کردم لابد برنامه ای جهت اقامه نماز برایمان در نظر گرفته اند". راننده گفت:"حدود 6 می رسیم حرم امام(ره) آنجا قضایش را بخوانید"! راه حل حکیمانه (!) جناب راننده همانند پتکی بود که بر سرم فرود آمد. مگر می شود؟! من به عشق آشنایی هر چه بیشتر با ارزش ها و فضیلت هایی که برای احیاء آن ها خون هزاران شهید از همین نهاد مقدس بر زمین ریخته شده به اینجا آمدم، آن وقت روز اول خدمت نماز ظهر و عصرم قضا شود؟!؛ ولی شکر خدا حدود 20 دقیقه مانده به اذان مغرب و عشاء به حرم امام(ره) رسیدیم و نماز ظهر و عصرمان را خیلی سریع ادا کردیم.

آن روز تصمیم گرفتم دیگر برای اقامه نماز اول وقت ملاحضه هیچ شخص و هیچ مکانی را نکنم و خیلی زود هم تصمیمم را در نوبت نماز بعدی عملی کردم و برای انجام فریضه صبح دیگر صبر نکردم و مرتب از راننده می خواستم برای اقامه نماز صبح در مکانی مناسب توقف کند تا اینکه ایشان در یک گوشه جاده بدون هیچ امکاناتی توقف کرد و آفتابه شخصی اش را از صندوق عقب اتوبوس بیرون آورد و با آن وضو گرفت و با زیرانداز یک نفره ای که پهن کرده بود آماده اقامه نماز شد. در حالی که باقی مانده آب را در ظرفش می دیدم از او سراغ آب را گرفتم و پرسیدم:"آب دارید وضو بگیرم؟" راننده گفت:"نه، تیمم کن!". و من به ناچار با تیمم نماز صبحم را اقامه کردم و فردای آن روز که به پادگان آموزشی رسیدیم فهمیدم سایر اتوبوس ها هم هیچ برنامه و مکان مناسبی را برای اقامه نماز صبح سربازان در نظر نگرفته بودند و به این ترتیب نماز صبح حدود 800 سرباز ضایع شد در حالی که بعدها که با خیلی از آن ها آشنا شدم فهمیدم بچه های مذهبی و واقعاً نمازخوان در بین آن ها کم نیست و جالب اینکه در آن پادگان آموزشی(مرکز آموزش امام سجاد-علیه السلام- شهرستان اقلید) خیلی برای اقامه نماز سختگیری می کردند و حضور در نماز جماعت برای همه سربازان اجباری بود! و جالب تر اینکه گویا نه تنها اقامه نماز صبح اجباری نبود بلکه هنوز اذان صبح نشده سوت می کشیدند برای حضور اجباری در برنامه ورزش صبحگاهی!!! و افرادی که بی اعتنا به این سوت نماز صبح خود را اقامه می کردند از سوی آن سرباز کادر مسؤول ورزش مورد توبیخ قرار می گرفتند(که البته وقتی می گفتیم نماز می خواندیم، به ناچار دهانش بسته می شد) و افرادی هم بودند که نماز صبح خود را قبل از اذان می خواندند و وقتی به آن ها تذکر می دادم که هنوز اذان نشده، می گفتند باید برویم به ورزش صبحگاهی برسیم!

و ... این گوشه ای از وضعیت پادگانی بود که ادعا می کرد می خواهد سرباز امام زمان(عج) تربیت کند! و به ناچار و برای رعایت اختصار، از وصف توهین ها( خفه شو! بتمرگ!) و نفرین هایشان(الله توی سرت بخوره! حسین بزنه توی کمرت!) می گذرم(البته بعد از اتمام دوره آموزش، 10 صفحه نامه برای فرمانده آن مر کز آموزشی نوشتم که گویا خیلی برایش جالب توجه بود و وعده هم داده بود که پیگیری می کند و جوابم را می دهد).

خلاصه در طول دوران سربازی پس از آموزش هم آنقدر برای شرکت در نماز جماعت اول وقت اصرار داشتم که گاهی هم منجر به بی اعتنایی به برنامه های مافوقم می شد و وقتی هم در پادگان محل خدمتم(ستاد مشترک سپاه) دفتری برای رسیدگی به شکایات سربازان وظیفه تأسیس شد، جریان روز اول سربازی، بدرفتاری ها در آن مرکز آموزشی و ماجراهایی را که در آن شاهد بی اعتنایی نیروهای نظامی مافوق(در بهداری اجرایی ستاد مشترک سپاه) نسبت به فریضه نماز بودم، شرح دادم که البته بی تأثیر هم نبود و یک روز در صبحگاه داخلی به خاطر اهمیت به نماز اول وقت به من 4 روز مرخصی تشویقی دادند ولی نمی دانم آیا افرادی که از دست آنان شکایت کردم(به خصوص پاسدارانی که آن روز باعث ضایع شدن نماز حدود 800 سرباز شده بودند) تنبیه و یا حداقل توبیخ شدند یا نه؟!


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: دوشنبه 90/8/16::: ساعت 8:24 صبح

چندی قبل از حرکات زننده و غیراخلاقی اخیر برخی بازیکنان پرسپولیس، به صورت اتفاقی در تلویزیون یک گفتگوی ورزشی را دیدم که در ابتدای آن، مجری می پرسید:" چرا پرسپولیس، این تیم محبوب مردمی دچار بحران شده؟"اعصابم خرد شد و کانال تلویزیون رو عوض کردم.

بحران تو هستی که با وجود این همه حوادث تلخ و بی آبرویی برای نظام و کشور از طریق فوتبال، هنوز به ماهیت این ورزش کثیف استعماری پی نبردی.

بحران تو هستی و امثال تو که با وجود این همه رفتارهای زشت و زننده باز هم از این افراد در رسانه ملّی چهره سازی و الگوسازی می کنید و دغدغه های حقیر این پولبالیست ها را دغدغه همه مردم ایران تلقی می کنید!

مگر این ها اولین بارشان است که مرتکب اعمال زشت و غیر اخلاقی می شوند؟ اردیبهشت همین امسال در یک نشریه دانشجویی یادداشتی درباره محسّنات یکی از همین فوتبالیست ها و با انتقاد از صدا و سیما دیدم که اشاره کرده بود این بازیکن در امارات در جواب اعتراض یک زن ایرانی به نوع بازی اش، او را مورد عنایت(فحش) قرار می دهد و این هتّاکی و گریه آن زن موجب تمسخر اماراتی ها می شود و باز هم صدا و سیما شیث نوازی می کند.

بحران آنجاست که باز هم پس از این حرکات زننده اعلام می شود تا اطلاع ثانوی از حضور در میادین ورزشی منع شده اند! تا اطلاع ثانوی؟! مگر قرار است باز هم بعدها شاهد حضور این حضرات باشیم؟ مدعی العموم کجاست؟ چرا کسی به خاطر اعمال منافی عفّت این ها را بازداشت، محاکمه و مجازات نمی کند؟(البته با خبر شدیم که دادستانی رشت اعلام جرم کرده؛ امیدوارم ممنوع الخروج شده باشند تا نروند امارات به ریش دادستان و ملّت ایران بخندند)

چرا بازداشت شوند؟ این امثال میثم نیلی ها هستند که باید به خاطر انتقاد از امثال لاریجانی ها بازداشت شوند تا مبادا حضرات از صندلی قدرت به زیر کشیده شوند؛ ولی حضرات فوتبالیست را برخی حضرات سیاسیون نیاز دارند که با آن ها عکس یادگاری بیاندازند و رأی بیاورند و نردبان قدرتشان باشند. یاد تبلیغات جناب آقای قالیباف در انتخابات سال 1384 افتادم. بنرهایی بزرگ با عکس رنگی تماشاچیان فوتبال که صورتشان را بزک کرده بودند و زیر بنر نوشته بود:"زندگی خوب، برازنده ایرانی"

جناب آقای قالیباف اصولگرا نما! برازنده ایرانی این فوتبالیست ها هستند یا نوجوانان ابلهی که برای این آدم های حقیر سوت و کف می زنند؟ من همان سال گفتم که آقای قالیباف را اصولگرا نمی دانم. کسی که بخواهد با این نردبان و با تمسّک به شجره خبیثه فوتبال به قدرت برسد اصولگرا نیست. طبیعی است کسی که چنین مستمسک خبیثی را ابزار رسیدن به قدرت قرار داده، موضع گیری ضعیفی در جریان فتنه 88 داشته باشد.

هنوز حکمی صادر نشده نامه معذرت خواهی بازیکن را منتشر می کنند(یا احتمالاً از او می خواهند نامه عذرخواهی بنویسد) تا پیشاپیش و کما فی السّابق زمینه برای ماست مالی احکام فراهم شود! اگر یک مدیر فوتبالی یک جو غیرت و شرف داشت اعلام می کرد مطمئن باشید تا وقتی من هستم اجازه نمی دهم این دو نفر وارد میادین ورزشی شوند. به قول یکی از اساتید(که سعادت داشتم در سفری به صورت اتفاقی ایشان را زیارت کنم و شاید راضی نباشند نامشان را اینجا بیاورم): اگر یک جو غیرت داشتند که مدیر فوتبالی نمی شدند و اصولاً انسان حکیم سراغ فوتبال نمی رود.

در فکر این سخنان استاد بودم که هنگام بازگشت از سفر در یک مجلّه به داستان یک حکیم برخوردم: نادانی رو به خردمندی کرد و گفت فلان شخص، ثروتمندترین مرد شهر است. باید از او آموخت و گرامیش داشت.
خردمند خندید و گفت فلانی کیسه اش را از پول انباشته آنگاه تو اینجا با جیب خالی بر او می بالی و از من می خواهی همچون تو باشم ؟! ... از گردش روزگار مرد ثروتمند در کام دزدان افتاد و آنچه داشت از کف بداد و دزدان کامروا شدند. چون چندی گذشت همان نادان رو به خردمند کرد و گفت فلان دزد بسیار قدرتمند است باید همچون او شکست ناپذیر بود. و خردمند باز بر او خندید و فردای حرف نادان دزد به چنگال سربازان فرمانروا اسیر شده، برهنه اش نموده و در میدان شهر شلاقش می زدند که خردمند دید نادان با شگفتی این ماجرا را می بیند. دست بر شانه اش گذاشت و گفت عجب قهرمان هایی داری، هر یک چه زود سرنگون می شوند و نادان گفت قهرمان های تو هم به خواری می افتند. خردمند خندید و گفت قهرمانان من در ظرف اندیشه تو جای نمی گیرند، همین جا بمان و شلاق خوردن آن که گرامیش می داشتی را ببین، و با خنده از او دور شد.
قهرمان های آدمهای کوچک، همانند آنها زود گذرند. 

نمی دانم چند قهرمان فوتبال باید در ورطه بی اخلاقی سرنگون شوند تا بعضی ها درس عبرت بگیرند؟!

لینک یادداشت در خبرنامه دانشجویان ایران: در باب ماست مالی بحران پرسپولیس!

یادداشت های مرتبط:
عمّار را چه به میدان فوتبال؟!
فوتبال و آشغال های خطرناک فرهنگی
تبری برای بتکده فوتبال


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: دوشنبه 90/8/9::: ساعت 7:12 عصر

پاسخ پیامک های تخریبی(12):

سال ها دولتتان معرکه بر پا می کرد/

مفسدان را همه مبرا از خطا می کرد/

در همان حال که دم از خط امام می زد/

بستر فتنه و براندازی مهیا می کرد.

 


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 90/8/6::: ساعت 6:57 صبح

پس از برگزاری کنفرانس بیداری اسلامی و سخنرانی روشنگرانه و الهام بخش مقام معظّم رهبری، تلاش های مذبوحانه ای برای تخریب شخصیت و به منظور عدم تأثیرگذاری کلام نورانی ایشان در تقویت، جهت دهی و جلوگیری از انحراف در حرکت بیداری اسلامی صورت گرفت.

این در شرایطی است که چندی قبل جناب مهاجرانی در رد تلاش های مذبوحانه برای تخریب شخصیت مقام معظم رهبری حتی از علامه مصباح یزدی هم که گفته بود: "در زندگی ایشان نمی توان یک نقطه سیاه پیدا کرد"، پا را فراتر گذاشته و اعتراف کرده بود: "من آیت‌الله خامنه‌ای را خوب می‌شناسم و می‌دانم که در تمام کارنامه‌ اقتصادی خود و اقوامش، نقطه سیاه که هیچ، حتی یک نقطه خاکستری هم نمی‌توان یافت." (اعتراف مهاجرانی: قسمت اول - قسمت دوم)

و اما یک نمونه اخیر از این تلاش های سخیف را از طریق کامنتی در وبلاگم و جستجویی که پس از آن کردم متوجه شدم: "می گم این خامنه ایتونم که سیگاری از کار در اومد، طرفدار کی هستی برادر؟"

خدا رو شکر در این برهه حساسی که خفاشان شب پرست در به در به دنبال گرد پاشیدن به صورت ماه هستند تنها نقطه ضعفی که پیدا کردند این است که ایشان در گذشته سیگار و پیپ می کشیدند. برفرض که این ادعاها درست باشد و عکس ها جعلی نباشد، سؤال این است که ایشان در چه زمانی سیگار می کشید؟ عکس ها و مطالب آن ها گویای این است که ایشان قبل از دوران ریاست جمهوری شان سیگار می کشیدند و در ابتدای دوران ریاست جموری شان هم سیگار کشیدن را ترک کردند.

بسیار خوب، آن زمان که ادعا می کنند ایشان سیگار می کشید، چه زمانی بود؟ زمانی که تمام عالم و آدم و از جمله پزشکان از فوائد و محسّنات سیگار می گفتند و حتی با لباس پزشکی تبلیغ سیگار را می کردند(روزگاری که پزشکان توصیه می‌کردند سیگار بکشید!) و بعضی از علما و حتی مراجع هم با اعتماد به سخنان آن روز پزشکان سیگار می کشیدند. اما دیگر از قوّت اراده ایشان نمی گویند که به محض اینکه متوجه شد تمام این حرف ها در محسنات سیگار حرف مفت است و سیگار جز ضرر چیزی ندارد، سیگار کشیدن را ترک کرد. همانطور که شهید آوینی هم سیگار می کشید و به محض اینکه متوجه شد سیگار کشیدن در شأن یاور مهدی(عج) نیست بدون هیچ تشریفاتی برای ترک تدریجی، یکباره سیگار را ترک کرد.


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 90/7/29::: ساعت 6:45 عصر

چندی قبل در برنامه "به خانه برمی گردیم" شبکه تهران شاهد افاضات یک روانشناس بودم. ایشان برای نشان دادن اهمّیت "بخشش و گذشت" فرمودند: "خدا هم با همین بخشندگی هاست که بزرگتر میشه"!!!

البته جای تعجب نیست. متون سکولار علوم دانشگاهی که کسی را حتی با الفبای آموزه های توحیدی قرآن آشنا نمی کند تا بداند کمال مطلق نیازی به وسیله برای رسیدن به کمال ندارد و چگونه هوالأول و الآخر که آخر همه کمالات و کمال بی نهایت است، بزرگتر می شود؟ اگر جا برای بزرگتر شدن بود که دیگر کمال بی نهایت معنا نداشت و در این صورت از کجا معلوم موجود دیگری در متصّف شدن به صفتی چون بخشندگی با خدا رقابت نکند و بزرگتر از او نشود؟!

البته شاید این یک تبق و سوتی ساده باشد ولی یادم افتاد قبلاً هم در رادیو جفنگ -ببخشید، یعنی رادیو جوان- شنیدم که یک مجری داشت با جوانی درباره اعتماد به نفس مصاحبه می کرد که مضمون سؤالش این بود که وقتی موفقیتی کسب می کنی چه احساسی داری؟ و سپس برای اینکه به آن جوان برای بیان احساسش کمک کند گفت: "یعنی نفس مطمئنه ات ارضا میشه، درسته؟"

گویا یک مشاور توحید و خداشناسی هم باید در صدا و سیما باشد که این جفنگیات را به خورد مردم ندهند!. آخه نفس مطمئنه ارضا میشه یعنی چی؟ مگه شهوته که ارضا بشه؟ کسی که به مقام نفس مطمئنه می رسه دیگه موفقیت و عدم موفقیت برایش فرقی نمی کند. او همه این ها را امتحانی می داند برای بندگی و آنچه برایش مهم است این است که تکلیفش را تشخیص و به آن عمل کند، چه موفقیت حاصل شود و چه نشود؛ و در پس این موفقیت ها و عدم موفقیت ها فقط انجام تکلیف و رضایت حق برایش مهم است.

هرچند بعید می دانم مشاوره خداشناسی هم برای برنامه های صدا و سیما افاقه کند همانطور که بکارگیری مشاوران مذهبی در سریال های تلویزیونی تأثیری در جلوگیری از اشاعه تفکرات انحرافی و خرافی ندارد.

لینک مطلب در خبرنامه دانشجویان ایران، با عنوان: گاف جدید مجریان صدا و سیما


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: شنبه 90/6/19::: ساعت 9:51 عصر

این روزها که شاهد بیداری اسلامی در منطقه هستیم، بیش از پیش یاد سخنان استاد محمد اکرمی می افتم که در اردوی مشهد تابستان 1388 در بهشت رضا(علیه السّلام) بر مزار شهیدان برونسی و فرّودی از رویش بذرهای عاشورا می گفت. بنابراین تصمیم گرفتم فیلم سخنان ایشان را در سایت روشنگری بارگذاری کنم:

سخنان استاد محمد اکرمی بر مزار شهیدان برونسی و فرّودی
لینک مشاهده فیلم در سایت روشنگری

لینک دریافت فیلم

نبرد غیرتی کربلای 5، نبرد پوست و گوشت و خون با تکنولوژی ...
عدم امکان تصرف بصره به دلیل کمبود نیرو در سال 66، بعد از عملیات کربلای 5 اگر صد گردان آماده داشتیم ...
خیلی از این شهدا را حتی خانواده هایشان هم نشناختند ...
این ها بذرهای عاشورا بودند که در عاشورا کاشته شدند و یک روزی به بار نشستند ...
این ها اگر مقاومت نمی کردند، اسراییل امروز پوزه اش به خاک مالیده نمی شد در لبنان و فلسطین ...


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: چهارشنبه 90/6/9::: ساعت 11:37 عصر

امروز به لطف و مدد رسانه ملّی و ده ها جریده ریز و درشت دیگر همه می دانیم آن فوتبالیستی که از رییس جمهور وقت نشان شجاعت گرفت چگونه در بازی با استیل آذین دستور توقف بازی جوانمردانه را به بازیکنان تیمش صادر کرد تا نشان دهد در منطق او شاخص شجاعت در اسلام(أشجع النّاس من غلب هواه) موضوعیت ندارد اما وقتی در برنامه خنده بازار، مصاحبه های سخیف و بی ادبانه اش مورد تمسخر قرار می گیرد یادش می افتد لزوم رعایت اخلاق و ادب اسلامی را به رسانه ملّی گوشزد کند!

همه می دانیم آن فوتبالیست دیگری که کاپ اخلاق گرفت و خادم افتخاری حرم رضوی شد چگونه خبرنگار شیرازی را مورد ضرب و شتم قرار داد، با لگد به صورت تماشاگر اهوازی زد و ... سپس اندکی پس از اعلام محرومیت یک ساله اش، سرمربی تیم استقلال اهواز شد و باز هم رسانه ملّی جمهوری اسلامی - آن هم در شبکه آموزش!- با او گل گفت و گل شنفت که وقتی 12 ساله بود ناهار چه می خورد و چه می پوشید و ...

... اما هنوز بعد از گذشت 24 سال از ماجرای انتشار نامه های تکان دهنده یک نوجوان 17 ساله در نشریه زن روز مورخ 5 اردیبهشت 1366 و قرائت متن کامل این دو نامه توسط شیخ حسین انصاریان در یکی از منبرهای پرمخاطب ایشان در اواخر ماه مبارک رمضان سال 66، هنوز هیچ نام و نشانی(به جز نام های کوچک امین یا امیر) از این اسوه مبارزه با نفس نداریم .
 تعداد رسانه هایی که طی دو دهه اخیر به انتشار مجدّد این نامه ها پرداختند شاید به زحمت به تعداد انگشتان یک دست برسد(1) و علی رغم اینکه تا اواخر دهه 60 نوار آن سخنرانی با عنوان"مبارزه با نفس" در همه مراکز عرضه محصولات فرهنگی موجود بود، امروز دیگر هیچ کجا خبری و اثری از این محصول فرهنگی نیست. فضای سایبر را هم که جستجو کردم فقط یکی دو جا فایل های این سخنرانی را پیدا کردم که البته هر چه تلاش کردم قابل دانلود یا قابل اجرا نبودند.

با این وصف فکر می کنید از بین متولّدین دهه های 60 و 70 چند نفر ماجرای یوسف 17 ساله انقلاب را شنیده اند و یا خوانده اند؟
هرچند حضرت یوسف(علیه السّلام) در خانواده نبوّت تربیت شده بود و فتنه زلیخا هم فقط یک بار برایش اتفاق افتاد اما یوسف 17 ساله ما در یک خانواده ای بی دین رشد یافته بود و هر روز که از مدرسه به خانه می آمد روزی 10 ساعت در برابر وسوسه شیطانی دختر خاله اش قرار می گرفت.
این فایل های صوتی را که بارگذاری کردم هرکدام حدود 10 دقیقه شامل سخنرانی شیخ حسین انصاریان در اواخر ماه مبارک رمضان سال 1366 است که در آن پس از ذکر مقدماتی کوتاه، متن نامه های این نوجوان را قرائت می کند:

فایل صوتی قسمت اول، شامل: مقدّمه- ویژگی عارف از نظر حضرت علی(علیه السّلام)

فایل صوتی قسمت دوم، شامل: ادامه مقدّمه- آدرس عارف در قرآن کریم

فایل صوتی قسمت سوم، شامل: شروع قرائت نامه اول- حالا اونایی که میگن نمیشه و وقتی آدم گرفتار شهوت میشه محکوم میشه این دو تا نامه رو عنایت بکنند.

فایل صوتی قسمت چهارم، شامل: ادامه نامه اول(... تنها کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم:"درخواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره" ... دوست داشتم در خانواده ای فقیر زندگی می کردم و زشت ترین پسر روی زمین بودم ولی گیر این دختر خاله شیطان صفت نمی افتادم که نمی گذارد تا قبل از ازدواج پاک بمانم...) - شروع قرائت نامه دوم- من متن این دو تا نامه رو خوندم که نوار بشه بعداً همه گوش بدن، این همه دیگه نامه ننویسن هر شب که ما نمیتونیم خودمون رو نگه داریم، چیکار کنیم  ... حدود یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه ای نوشتم و گفتم خواهر خوانده ام من را ترغیب به گناه کبیره زنا می کند ، شبی در خواب دیدم ...

فایل صوتی قسمت پنجم، شامل: ادامه نامه دوم(من می روم اما بگذار این دختر فاسد بماند ... هیچ گناه کبیره ای ندارم و برای گناهان ریز و درشت دیگرم از خداوند طلب مغفرت می کنم. من می روم ولی بگذار پدر و مادرم که هر دو دکتر هستند و ادعای تمدّن می کنند بمانند و به افکار غربزده خود ادامه دهند. امیدوارم که به زودی از خواب غفلت بیدار شوند ... قلبم با شنیدن کلمه شهادت تندتر می زند و عطش پایان ناپذیری در رسیدن به این کمال در وجودم شعله می کشد ...)

فایل صوتی قسمت ششم، شامل: در رثای اسوه مبارزه با نفس- مو کز سوته دلانم چون ننالم/مو کز بی‌حاصلانم چون ننالم/نشتـــه بلبلان با گــل بنـالـند/مو که دور از گلانم چون ننالم

گرچه دم مسیحای امام عزیز بسیاری از این عرفای بی نظیر و کم سن و سال را تربیت کرد که چه بسا با وجود فراهم بودن شرایط گناه و تمتّع از لذّات نفسانی سخیف در خانواده و محیط اطرافشان، یوسف وار به همه این زخارف پشت پا زدند ولی همانطور که "حسین فهمیده" در نبرد با دشمن بیرون به عنوان یک شاخص ایثار و ایمان و شجاعت به خصوص برای نوجوانان مطرح شده است، جا دارد این جوان 17 ساله نیز به عنوان سمبل مبارزه با نفس و دشمن درون به نسل جوان معرفی شود تا شاخصی باشد برای ملاک شجاعت در اسلام(أشجع النّاس من غلب هواه) و معرفی یک انسان طراز جمهوری اسلامی(2) در برابر قهرمانان تقلّبی(3) که فرسنگ ها با این شاخص ها فاصله دارند.

دست اندرکاران آن روز مجله زن روز که نام خانوادگی شهید و حتی نام دبیرستان و مدیر مدرسه را به خاطر حفظ آبروی خانواده اش مخدوش کردند و با توجه به جواب دیرهنگام و سربالا و غیرمتعهدانه ای که به نامه اول این جوان دادند بعید می دانم دغدغه ای در این زمینه داشته باشند.
هنگام دریافت CD آن سخنرانی از مسؤول وقت مرکز فرهنگی گلزار شهدای بهشت زهرا(سلام الله علیها) نیز وقتی از ایشان(آقای جوزی) گله و پیگیری کردم که چرا همّت نمی کنید مزار این شهید مشخص و به زائرین شهدا معرفی شود، در جواب گفت: متأسفانه خانواده اش با ما همکاری نکردند.
فکر می کنم اگر یک مرجعی لیست مشخصات شهدای عملیات کربلای 4 را بررسی کند شاید بتوان مزار این شهید را پیدا کرد. مگر ما چند نفر امیر(4) 17 ساله(یعنی متولد حدود 1348) داریم که در عملیات کربلای 4 و در تاریخ 5 دی 1365
 به شهادت رسیده باشد و احتمالاً ساکن تهران و مدفون در بهشت زهرا(سلام الله علیها) باشد؟
اگر هم خانواده ایشان از جمله آن دخترخاله محترم نگران آبرویشان هستند می توانند نام خانوادگی این شهید را از روی سنگ مزارش محو کنند و یا یک نام خانوادگی مستعار برایش انتخاب کنند. ما اصراری به دانستن و شناساندن نام خانوادگی این عزیز نداریم، فقط می خواهیم این دارالشّفا را به نسل جوان و نسل های آینده معرفی کنیم تا مأمن و مأوا و محل توسّل جوانانی باشد که می خواهند در محاصره انواع امواج شیطانی ساطع شده از فضای سایبر، ماهواره، بلوتوث و ... یوسف وار زندگی کنند و پاکدامن بمانند.

دریافت فایل PDF دستخط شهید در مجله زن روز با کیفیت خوب

تصویر 1

تصویر 2

تصویر 3

پی نوشت ها:
1- البته با بررسی که کردم تعداد معدود دیگری از رسانه ها(شامل سایت، وبلاگ، فروم ها و انجمن ها و ...) پس از انتشار این نامه ها در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی در اسفند ماه 1388 به نقل از این منبع به این موضوع پرداختند.
2- مقام معظم رهبری 14 اردیبهشت 1390 در دیدار هزاران نفر از معلمان سراسر کشور فرمودند: شما میتوانید به معناى حقیقى کلمه، انسان طراز اسلام را به وجود بیاورید؛ میتوانید نیروى انسانى طراز جمهورى اسلامى را به وجود بیاورید؛ این نقش معلم است.
3- در برخی یادداشت های قبلی به نمونه هایی از این قهرمانان تقلبی اشاره کردم: فوتبال و آشغال های خطرناک فرهنگی - اندام نمایی بی شرمانه داخل مسجد
4- شیخ حسین انصاریان در آن سخنرانی نام این شهید را "امین" می خواند. قبلاً هم در موزه گلزار شهدای بهشت زهرا(سلام الله علیها) تصویر نامه های این شهید در مجله زن روز را قاب گرفته بودند و بالای آن تیتر زده بودند: "آیا شهید امین را می شناسید؟" اما سال ها بعد و اخیراً در برخی سایت ها و نشریات دیدم نام ایشان را "امیر" ذکر کرده اند. بالاخره در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی -که به سختی توانستم تصویر دست خط این شهید را در مجله زن روز بررسی کنم- متوجه شدم به احتمال زیاد نام کوچک این شهید، "امیر" است.


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: چهارشنبه 90/5/19::: ساعت 4:52 عصر

قبل از وارد شدن به اصل ماجرا، این جملات شهید آوینی را با دقت بخوانید:«بگذار آمریکا با مانورهای ستاره دریایی و جنگ ستاره ها خوش باشد؛ دریا دل مطمئن این بچه هاست و ستاره ها نور از ایمان این بچه مسجدی ها می گیرند ... آن ها آرتیست های دروغین سینما، هرکول و سامسون و یا جیمزباند و سوپرمن نیستند ... و قدرتشان نه در موهای بلند و بازوهای کلفت است و نه در بال های آهنین و پاهای الکترونیکی؛ در ایمان است.»(گنجینه آسمانی- صفحات 19 و 192)

اما حالا می خواهیم برویم مسجد نماز بخوانیم می بینیم بر در و دیوار بخش هایی از ساختمان مسجد - که به کافی نت و فروشگاه CD و آرایشگاه و ... اجاره داده اند - تصاویر آنگلوساکسون ها را نصب کرده اند که با نمایش موهای بلند و بازوهای کلفت و سینه های برجسته و بال های آهنین و پاهای الکترونیکی شان چنان قدرت پوشالی شان را به رخ تو می کشانند که تو بچه مسجدی فراموش می کنی قدرت واقعی در ایمان است.

و تو برای اینکه در مقابل آن ها کم نیاوری سراغ ورزش وارداتی پرورش اندام می روی و برای عقب نماندن از آن انگلوساکسون های هرکول اصلاً هم سعی نمی کنی این به اصلاح ورزش را بر فرهنگ خودی منطبق کنی و چه بسا اگر چنین کنی اصلاً لزومی به ترویج آن نمی بینی. چرا که ورزش اصیل بدنسازی ما در زورخانه هایی بود که ابتدای ورود به آن به سقف کوتاهی برمیخوردی و مجبور بودی سرت را خم کنی تا بتوانی وارد شوی. بنابراین اولین درسی که قبل از شروع به ورزش می آموختی تواضع و فروتنی بود؛ و پس از ورود که سرت را بالا می گرفتی چشمت به کلماتی از ذکر حق و اشعار حکیمانه برمی خورد(از جمله این شعر: افتادگی آموز اگر طالب فیضی/ هرگز نخورد آب زمینی که بلند است). سپس هنگام ورزش مشغول ذکر حق می شدی و با آرامش و وقار خاصی به اذکار و اشعار در بردارنده مضامین اخلاقی و عرفانی و پندآموز و مناقب مولا علی (علیه السّلام) از سوی مرشدت گوش می سپردی و بدین ترتیب به صورت ناخودآگاه می آموختی که چگونه روحیه جوانمردی را در خودت پروش دهی و بدانی که ورزش تنها یک وسیله است و هدف از تربیت اندام به کارگیری قوت جسم و نیروی بازو در خدمت آرمان های انسانی و اسلامی و یاری رساندن به مردم است که به قول شهید آوینی اگر این بدن ها نردبانی به سوی آسمان نباشد از آن ها جز کرم های فربه و تن پرور بر نمی آید.

اما حالا وقتی وارد باشگاه بدنسازی می شوی قبل از ورود، به تصویر یک انسان انگلوساکسون بی حیا بر می خوری که با اندامی برهنه و یک ذره پارچه به نام شورت و با عجب و تکبر خاصی در چهره برایت فیگور گرفته و بدین ترتیب تو اولین درسی که قبل از ورزش به صورت ناخودآگاه می آموزی، عجب و تکبر و بی حیایی است و هنگام ورزش نیز مرتب تصاویر این انسان های پرنخوت و بی حیا در مقابت رژه می رود و تو مجبور به استماع یک آهنگ تند غربی می شوی تا مبادا لحظه ای خودت را در محضر حق تعالی ببینی و با خودت خلوت و تفکر کنی که هدفت از وزنه زدن چیست و نتوانی لحظه ای حتی در دلت به ذکر حق مشغول شوی. سپس با غفلت از ذکر حق در مقابل آیینه مرتب مشغول ارزیابی اندامت و مقایسه آن با تصاویر مقابلت می شوی و وقتی می بینی هرچه تلاش می کنی اندامت به اندازه اندام صاحبان آن تصاویر برجسته نمی شود، برای خاموش کردن آتش این حسرت به دنبال راه های میان بر می گردی و به ناچار و برخلاف روش پهلوانان سنّتی- که همواره از طبیعی ترین ابزار ها و طعام‌ها برای توانمندی جسم استفاده می کردند - به مصرف انواع زهرمارها(تحت عناوین مواد نیروزا و حجیم کنند عضلات نظیر کراتین و داروهای استروئیدی و ...) روی می آوری و هرچه هم متخصصان درباره تاوان تلخ حاصل از مصرف این بدتر از زهرمارها و انواع عارضه های برگشت ناپذیر آن(از جمله عدم باروری و حتی در مواردی بروز سکته در سنین پایین) هشدار می دهند دیگر گوش تو بدهکار نیست؛ چرا که به صورت ناخودآگاه آموخته ای که هدف از این تلاش تو صرفاً امکان تبرّج و اندام نمایی با برجسته ساختن عضلات و ایجاد جاذبه جنسی و انواع جاذبه های سخیف شهوانی برای جلب نظر دیگران به هر قیمیت و وسیله است تا این اندام تو را در اعمال غضب و شهوت هر چه بهتر یاری کند.

و چون ما برای این به اصطلاح ورزش، در جمهوری اسلامی فدراسیون داریم مجبوریم مو به مو از غربی ها تقلید کنیم؛ یعنی بر خلاف سایر ورزش ها، وقتی افراد برگزیده پرورش اندام پس از مسابقات روی سکو می روند باید همچنان برهنه باشند(برخلاف ورزشی مثل کشتی که افراد برنده برای قرار گرفتن روی سکو در مقابل تماشاچیان پوشش مناسب بر تن می کنند) و با یک ذرّه شورت جلوی تماشاچیان انواع فیگورها(از جمله فیگور باسن!) را بگیرند؛ چرا که هدف از این به اصطلاح ورزش اندام نمایی است.

و وقتی فدراسیون پرورش اندام جمهوری اسلامی بر خلاف فرهنگ اصیل ایرانی- اسلامی اینچنین در جامعه حیازدایی می کند کار به جایی می رسد که یک روحانی و امام جماعت یک مسجد به خود اجازه می دهد داخل مسجد این مراسم بی شرمانه را برگزار کند و بر گردن این آدم های بی حیا مدال بیاویزد و قوطی کراتین به آن ها تقدیم کند!
خودتان را مسخره کرده اید یا امام مهدی(عج) را؟! خوب اسم مسجد را بگذارید مسجد جامع انصارالآرنولد بعد هر هنرنمایی که خواستید بکنید! آیا امام مهدی(عج) اجازه می دهد انصارش برهنه وارد مسجد شوند و با یک شورت آلت نما در مقابل جماعت حاضر در مسجد فیگور بگیرند که تو چنین اجازه ای را صادر کرده ای؟ نشنیده ای و نخوانده ای که امام صادق(علیه السّلام) فرمود: «لادین لمن لا حیاء له»؟!
العماء ورثة الأنبیاء، کدام یک از 124هزار پیغمبر چنین اجازه ای داده اند که عده ای اینچنین بی شرمانه وارد خانه خدا شوند و از جامعه حیازدایی کنند؟!
با 7هزار سال تمدن ایرانی و 1400 سال تمدن اسلامی ما هیچ برنامه ای برای پرورش اندام نداریم؟ حتماً باید حتی داخل مسجد مو به مو از غربی ها تقلید کنیم و مراسم را به این شکل بی شرمانه و تمدن سوز برگزار کنیم؟ لااقل شرط می کردی که شأن مسجد را رعایت کنند و مانند یک آدم باوقار لباس مناسب بر تن کنند.

أللّهم اجعل عواقب أمورنا خیرا


 
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک