بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 43
چندی پیش یکی از دوستان پیام کوتاه زیر را برایم فرستاد:
هایده ثابت کرد خوانندگی هیکل نمیخواد،
سیاوش قمیشی ثابت کرد قیافه نمیخواد،
شمائل زاده ثابت کرد صدا هم نمیخواد،
پس باور کن تو هم میتونی.
البته دوستم این پیام کوتاه را برای شوخی فرستاد ولی من فکر کردم که چطور می توان با همین سبک و سیاق افق دید وسیع تر و سقف آرمان و آرزوی بلندتری را مطرح کرد.
پس از کلی فکر کردن و کلنجار رفتن بالاخره متن زیر به ذهنم رسید و برایش فرستادم:ادامه مطلب...
شهید سید محسن ضابطی، جانشین فرماندهی گردان شهداء سقز بود که مرداد ماه سال 1369 پس از اینکه به او خبر رسید تعدادی از همرزمانش در کردستان به دست اشرار ضد انقلاب به شهادت رسیدند، تصمیم گرفت خود را به هر زحمتی که شده به صف دوستانش برساند.
برادرش به او گفت: «آقا محسن! تو در طول جنگ دین خود را ادا کرده ای، دیگه بچسب به زندگی، الان تازه در بانک ملی استخدام شده ای، مدتی که بگذرد به تو وام می دهند، می توانی صاحب خانه بشوی، ازدواج می کنی، کلی تسهیلات بابت ازدواج می دهند و ...»
سید محسن در پاسخ به برادرش لبخند تلخی زد و پرسید: «داداش! دیگه چی میدن؟ به خدا قسم اگه تمام دنیا رو کف دستم بذارن، من بازم می خوام برم کردستان»
به رئیس بانک مراجعه کرد تا مدتی مرخصی بدون حقوق بگیرد، پس از کلی جرّ و بحث آخرش با درخواست او موافقت نشد و او هم همانجا بدون معطلی استعفای خود را نوشت و روی میز رئیس گذاشت و از اتاق او بیرون آمد.
برادر یکی از دوستان شهیدش(محمد رضا طلوعیان) که حدود 14-13 ساله بود، پس از شهادت برادرش خواب او را دیده بود که در خیمه ای نشسته است، سید محسن به خیمه او آمد و با بغض و دلخوری گفت: « آقا محمد رضا! اینه رسم رفاقت؟! پس شربت ما چی شد؟!»
خلاصه سید محسن ضابطی پس از عزیمت به خطّه مظلوم کردستان و پس از اینکه انتقام خون برادرانش را گرفت و جمعی از آن اشرار را به هلاکت رساند، خود نیز به آرزوی دیرینه اش رسید.
بخشی از وصیت نامه او به شرح ذیل است:
یا غیاث المستغیثین!...
خدایا عاشقانت یک به یک رفتند و می روند ولی من گنه کار و روسیاه هنوز جا مانده ام، خدایا انگار نمی دانی یه بنده گنه کاری هم به نام سید محسن ضابطی داری(معاذ الله) ای کریم، ای رحیم، ای ستارالعیوب! با هر کس نشست و برخاست کردم و لقمه ای نان با او خوردم، به هر کس دل بستم از دستم رفت، دوستان شهید شدند، یاران رفتند، ای خدا پس من گنه کار چه کنم؟ ای رفقا، ای دوستان! رسم دوستی و رفاقت این نیست، مگر ما با هم نان و نمک نخوردیم؟ مگر در این دنیای فانی با یکدیگر ندار نبودیم؟! پس چرا یکباره رفتید و ما را در منجلاب گناه و تکبر و خود پرستی و ریا و غیبت و تهمت و فراموش کاری تنها گذاشتید؟! نه به خدا این رسم رفاقت نیست.
خدایا قابلم گردان توبه کنم، توبه نصوح وار، من خیلی توبه شکستم ولی از روی تو شرم نکردم ... ای خدایی که اگر لحظه ای و آنی پرده ها را کنار بزنی دیگر آبرویی برایم نخواهد ماند، خیلی از تو سپاسگزارم که دوستانی به من عطا کردی که هر کدام عارفی به تمام معنی بودند، دوستانی که بدون گذراندن مراحل تحصیلات به درجه ای از حد کمال رسیدند که خیلی از علما نرسیدند ... بله و به جرأت قسم می خورم که مقام این شهداء کمتر از شهدای صدر اسلام نیست، آن ها پیغمبر(صلّی الله علیه و آله) را دیدند و جنگیدند و اوامر او را اطاعت کردند، حسین بن علی(علیه السلام) را دیدند و به او ایمان آوردند ولی شما شهیدان ندیده خاطر خواه آن ها شدید.
خدایا به حرمت خون آقا ابا عبد الله(علیه السلام) شهادتی سرخ در ارتفاعات مظلوم کردستان را عطایم کن، خدایا من دنیا را به دنیاپرستان واگذار کردم، من خودت را می خواهم. به خودت قسم اگر مرا در بهشت بیاندازی و بدانم که در آن جا به من محبت نمی کنی، من بهشت را نمی خواهم ولی اگر بدانم مرا دوست داری، حتی اگر در جهنم هم مرا بیافکنی، دیگر آتش جهنم برایم عین لطف و کرم توست.
خدایا کمکم کن. از این لاطائلات زیاد نوشته ام ولی هرچه نوشتم به خاطر درد دل کردن و نزدیک تر شدن به تو بوده است. خدایا با شهیدانی نشست و برخاست کردم که هر کدام اسوه تقوا و ایثار و نبرد و مبارزه بودند... ولی افسوس که از آن ها درس نیاموختم، از آن ها تلمّذ و شاگردی نکردم. خدایا مرا ببخش که قدردان آن ها نبودم.
خوب حالا خدای عزیز بنده ای در مقابلت قرار گرفته که شرم دارد با تو سخن بگوید، از بس که توبه شکسته و به خاطر همین شرم، قلم به دست گرفته و با قلم ناچیز خود با تو سخن می گوید.
خدایا تکلیف مرا روشن کن، به بزرگیت قسم فردای محشر داد بر می آورم که ایها الناس! من گناهانم به خاطر آن بود که شنیده بودم خدایم رحیم است، به خاطر آن بود که رحمت او از زمین و آسمان ها و همه چیز بالاتر و بزرگتر بوده، به خاطر آن بود که می دانستم هر چقدر گناه کنم، گناهانم از رحمت او بیشتر نخواهد شد. ای خدا مرا ببخش و بیامرز.
خدایا به قول پیر می فروش عشاق حسینی، خمینی عزیز که از تو خواسته بود کتاب شهادت را به روی مشتاقانش باز بگذاری، مرا هم بطلب ، خدایا من یه عمری صدایت کردم، درسته که در عبادات خیلی سهل انگاری کردم ولی هر وقت تو را صدا زدم از ته دل بوده، خدایا من برای حسین تو گریه کرده ام، تو را به همان قطرات اشک قسم می دهم که توفیق شهادت در راه خودت را نصیبم گردانی، اللهمّ رزقنا توفیق الشّهادة فی سبیلک.
خدایا مرا جلوی مادرم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرمنده مکن. خدایا دستم را بگیر، تو را به حسینت قسم می دهم، خدایا از روی مادران شهید، پدران شهید، خواهران شهید و برادران شهید شرمنده ام.
خدایا از روی مادر شهید احمد شعبانی که با زبان بی زبانی می گفت: «احمدم را چکار کردی؟ تنهایش گذاشتی؟»، شرمنده ام. از روی مادر شهید هادی مختاری که در بهشت زهرا دیدمش شرمنده ام، با نگاهش می گفت که پسر مرا تنها گذاشتید؟
ای خدا دستم را بگیر، در محیط کار همه مسخره ام می کنند، همه طعنه می زنند که الان بعد از جنگ چه جای این حرفهاست؟ ولی آن ها سوز درون مرا درک نمی کنند، هر روز آتش عشقم بیشتر می شود و وقت وصل و طریقه رسیدن به آن و دسترسی پیدا نمودن به آن مشکل می شود.
خدایا به چهارده معصوم پاک قسمت می دهم مرا هم طلب کن. دستم را بگیر. اگر دستم را نگیری خودت بهتر مرا می شناسی، به خدا در منجلاب گناه غرق می شوم.
... خدایا اسرایمان را آزاد بگردان،
به رهبر انقلابمان حضرت آیت الله خامنه ای عمری با عزت بده،
خدایا مسؤولین مملکت را به وظایفشان آگاه بگردان،
خدایا ما را به احترام و آبروی محمد و آل محمد(صلّی الله علیه و آله) ببخش و آبروی ما را نریز،
مریضان، مجروحین ومعلولین جنگ را لباس عافیت بپوشان.
اشهد أن لا إله الّا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله و أشهد أنّ علیّاً ولی الله
العبد العاصی سید محسن ضابطی
4/5/1369
جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی با حزب الله لبنان هم زمان بود با پخش سریال نرگس. در میان پیام های کوتاه ردوبدل شده به مناسبت این نبرد حماسی ، یکی از دوستان سینمایی ما(آقای رضا استادی- عضو صفحه رسانه روزنامه جام جم- www.ostadi1386.blogfa.com ) متن زیر را برایم فرستاد:ادامه مطلب...
اواخر جنگ کفگیر به ته دیگ خورده بود. یکی از دلائلش این بود که برخی بچه رزمنده ها به منزل مراجعت می کردند و برخی نزدیکان به آن ها طعنه می زدند که مثلاً«پسرخاله ات دو سال از تو کوچکتر است پزشکی قبول شده ولی تو هنوز دیپلمت را هم نگرفتی» لذا یکی می گفت«من دیپلمم را بگیرم بعد به جبهه می روم» یا می گفت«من مدرک دانشگاهم را بگیرم بعد» و از این قبیل بهانه ها ...
معلم ما ضمن ذکر این مطلب تعریف می کرد:«ما با یک عده نوجوانان کم سن و سال مانده بودیم که بزرگترینشان من بودم با بیست و اندی سال سن که فرمانده آن ها بودم. عازم جبهه بودیم که در بین راه برای صرف غذا در رستورانی توقف کردیم، در حال سفارش و تدارک غذا بودیم که متوجه شدم مسؤول رستوران به شاگرد یا کارگرش می گوید" نیگا کن تو رو خدا، جنگ هم بچّه بازی شده، یه مشت بچه رو برداشتن دارن میبرن جبهه!" رفتم جلو و به او گفتم "عزیز من می دونی چرا جنگ بچه بازی شده؟ به خاطر اینکه امثال شما آدم بزرگا غیرت ندارین از ناموس و سرزمینتون دفاع کنین، این بچّه ها باید برن از ناموس تو دفاع کنن!" ادامه مطلب...
با توجه به طرح برخی مخالفت ها، انتقادها، سؤال ها و ابهام ها پیرامون یادداشت «شجاعت مهستی» و با توجه به اینکه در صد کمی(حدود 19%) از بازدیدکنندگان بسیار(881 بازدید طی حدود یک هفته) سراغ صفحه نظرات آن رفتند، بر آن شدم تا ضمن درج گل سر سبد نظرات مخالف به همراه پاسخ آن، فهرستی از اینگونه نظرات و انتقادها و ابهام های دوستان را - که در صفحه نظرات آن یادداشت، پاسخ داده ام - در قالب یادداشتی جدید ارائه دهم:ادامه مطلب...
«خانم مهستی از زن های شجاع و مبارزی بود که جرأت کردند حجاب را بردارند و این کار در جامعه مرد سالار ایران آن روز که برادرها، عموها، پسرعموها و ... فشار می آوردند به خانم ها برای حفظ حجاب، خیلی جرأت و جسارت می خواست.»
این بخشی از سخنان یکی از سخرانان(جناب ساسان کمالی) مراسم تشییع و تدفین بانوی آواز ایران بود که به طور مستقیم از شبکه طپش پخش می شد و پس از این سخنان، شرکت کنندگان در مراسم تشییع جنازه، به افتخار خانم مهستی دست زدند!
من نفهمیدم که با توجه به این سخنان، دیگر چه لزومی داشت که در خلال مراسم، مدح«علی ای همای رحمت ... » از تریبون خوانده شود، چون با این وصف خانم مهستی از حضرت علی(علیه السلام) هم شجاع تر هستند چرا که امام علی(علیه السلام) با آن همه شجاعتش، هرگز جرأت نافرمانی امر خدا و تحمل عذاب و عقوبت الهی را نداشت و بارها و بارها از خوف و خشیت الهی همانند مارگزیده ها به خود می پیچید و از حال می رفت.
ولی با توجه به چنین جرأت و جسارتی از جانب خانم مهستی، فهمیدم که بی خود نبود آن دکتر ایرانی - که از راه دور، خودش را برای شرکت در مراسم رسانده بود- در مصاحبه با خبرنگار شبکه طپش گفت: «ای کاش یک کالسکه می آوردند از طلای خالص و جنازه خانم مهستی را داخل آن می گذاشتند و به جای اسب آن کالسکه، من دکتر مثل یک گاو کالسکه ای را که تابوت خانم مهستی در آن قرار دارد، می کشیدم.»
در ضمن در جای دیگر از برنامه، مجری مراسم ایمان و تقوای خانم مهستی را ستود و من فهمیدم که لازمه ایمان و تقوی، جرأت و جسارت داشتن در لگدمال کردن حکم پروردگارمتعال هم هست.
من نمی دانم چگونه در افرادی، عشق ورزی و عرض ارادت نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)، با محبت نسبت به این قبیل افراد و گوش سپردن به صدای آنان جمع می شود؟
مگر لازمه محبت نسبت به کسانی که مطیع محض اوامر الهی بودند، بغض و تنفر نسبت به افرادی که به خودشان جرأت و جسارت نافرمانی امر خدا را می دهند و به این نافرمانی افتخار هم می کنند، نیست؟
و مگر می توان نسبت به کسی بغض و نفرت داشت، آنگاه به صدای او گوش سپرد و لذت برد؟
یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا الله ... و لا تکونوا کاالّذین نسوا الله فانساهم انفسهم، اولئک هم الفاسقون.
ای کسانی که ایمان آوردید! تقوای الهی را رعایت کنید ... و همانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز خودشان را از یادشان برد. آن ها همانا فاسقین هستند.
(سوره مبارکه حشر- آیات18و19)
اگر علیه ابرقدرت های ظالم دنیا شعار مرگ بدهیم، خطر داره حسن! و هر چقدر هم که با ارتکاب فجیع ترین جنایت ها و اعمال وحشیانه ترین شکنجه ها علیه مردم بی گناه، روی هیتلر و چنگیز و ... را سفید کنند، شعار دادن علیه آن ها کار بدیه حسن! بی ادبیه حسن!
اما به کوچکترین بهانه ای (نظیر سهمیه بندی بنزین که طرحش را مجلس برای حفظ سرمایه ملی مان داده) می توانیم به جای اینکه جلوی مجلس برویم و اعتراض کنیم، علیه رهبرمان شعار دهیم، گرچه 33 روز در محاصره خرمشهر دوشادوش مردم از این آب و خاک دفاع کرده باشد،همراه شهید چمران جنگ های نامنظم را برای پاسداری از مرزهای غیرت و شرف و سرزمینمان راه اندازی کرده باشد، بمب در آغوشش منفجر شده باشد ولی باز هم با یک دست فلج و فک و دهانی مجروح برای تأمین امنیت جان و مال و ناموس این مردم جهاد کرده باشد، گرچه کمترین بهره را از متاع دنیا برده باشد و قوم و خویش و بستگانش را از اینکه به واسطه او از کوچکترین رانتی برخوردار شوند منع کرده باشد و گرچه در طول حدود 18 سال رهبری اش در برابر سیل خواست های نامشروع ابرقدرت های ظالم دنیا برای ضایع کردن حق این ملت و چپاولشان ایستادگی کرده باشد و کوچکترین باج و چراغ سبزی نشان نداده باشد و ...
اگر علیه ایشان شعار دهیم، هیچ خطری نداره حسن! هزینه هم نداره حسن! تازه می توانیم با تخریب اموال عمومی(نظیر آتش زدن پمپ بنزین ها، تخریب کیوسک های تلفن، حمله به بانک ها و ...) هزینه هم به نظام تحت رهبری او تحمیل کنیم حسن! نگران نباش حسن! اگر هم احیاناً معدودی از ما را به جرم کذایی اقدام علیه امنیت ملی بازداشت کردند، پس از مدت کوتاهی آزاد می شویم و قهرمان می شویم حسن! محبوب و معروف می شویم حسن! شبکه های جاسوسی عموسام روی ما حساب می کنند حسن! اپوزوسیون می شویم حسن! خیلی کلاس داره حسن!
بله همانطور که شیوه اعتراض آن ها ابلهانه است، شعارهایشان هم ابلهانه است و جواب این رفتارهای ابلهانه - فعلاً و در این قبیل موارد- خاموشی است حسن!
ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همه برای هاشمی در حال تبلیغ هستند،
اما براستی تقدیر خداوند چیست؟
این امید بخش ترین پیام کوتاهی بود که از دوستان خود زیر آتش سنگین ناجوانمردانه ترین تخریب و تهمت و توهین به کاندیدای مورد علاقه مان بین دو مرحله انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 دریافت کردم
ادامه مطلب...نظر دیگری که ذیل یادداشت «جنایت های ...(؟!)» آمده بود به شرح ذیل است که باز هم به دلیل تفصیل در جواب، ترجیح دادم آن را در قالب یادداشتی جدید بیاورم:
راستی ما وقتی تو تمام شئونات و مراسمها و راهپیماییهامون شعار مرگ بر این و اون رو سر میدیم ایا تحمل اینرو هم داریم که یکی بگه مرگ بر ....و چیزی نگیم«منظورم شما و دوستاتونه»قطعا میگید نه واین یعنی استبداد یعنی فاشیسم یعنی هر چه برای خود میپسندی برای دیگران نپسندی .
و همچین نظام نه حسن خطرناکه حسن!
به نام خدای مظلومان و با سلام .
1- دوست من ، مگر علیه شما شعار مرگ دادیم که اینچنین عصبانی هستی و یا مگر خدای نکرده شما آمریکا و اسرائیل و یا ایادی آن ها هستید؟
ادامه مطلب...ذیل یادداشت «جنایت های ...(؟!)» نظر زیر رسیده بود که جواب آن قدری مفصل شد و ترجیح دادم در قالب یادداشتی جدید به آن جواب دهم تا از نظرات دیگران هم بهره مند شوم.
دوست من مهم اینه که ما الان چی داریم
حرفهای خنده دار میزنی مردم «البته اگه همه مردم شما نباشید»و از جمله من اگه جرءت داشتیم تو اینترنت و بطور ناشناس پیغام نمیگذاشتیم
تو فکر میکنی اگه یکی مثل من، تو جامعه بخواد اعلام مخالفت کنه میتونه ازادانه زندگی کنه ؟اصلا تریبونی داره؟ما که اصلا زندانی سیاسی و افرادی که مثلا تحت عناوین کذایی مجرم امنیت ملی اسیرند نداریم !!!!!!!!!!!!!!
جوونای ما رو تو خیابونها نمیگیرند کتک نمیزنند اگه هم هست همشون اوباشند !!!!!!!!!!!!!!چون مو هاشون بیرونه و اقایون میگن باید تو باشه.
دوست عزیز واسه خودتون میبرید و میدوزید به مردم هم میگید باید بپوشید چون ما میگیم.هیچ مخالفی هم نباشه.
دوست من میدونم میخوای مثل همیشه که شماها کم میارید بگی خط قرمز ولی بابا خط قرمزتون داره ملت رو خفه میکنه
بازی بسه فقط بدونید به فرموده اون جناب کفر موندنیه ولی ظلم نه
---------------------------------------------------------------------------------------------
به نام خدای سبحان و با سلام.
1- دوست من! ادامه مطلب...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک