سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 722075

  بازدید امروز : 17

  بازدید دیروز : 16

تکلیف الهی

 
از اخلاق نادان، پاسخ دادن پیش از شنیدن است . [امام صادق علیه السلام]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: دوشنبه 91/8/8::: ساعت 10:35 عصر

رنجنامه های دهه 70 (2) - به مناسبت سالروز شهادت بسیجی قهرمان، محمّدحسین فهمیده

بخش هایی از سخنرانی سردار حاج سعید قاسمی در عصر جمعه 30 تیر ماه سال 1374، ستاد معراج شهداء، پایان مراسم تشییع پیکرهای مطهّر 3000 شهید دوران دفاع مقدّس:

"... آهای نسل نوجوانی که میراث بر حسین فهمیده هستید! بلی، همان حسین فهمیده که حتی قبرش را هم نمی دانید کجاست! مظلومیّت از این بالاتر؟!

شهید سیزده ساله ای که امام با آن جامعیّت خودش در علم و فقه و تقوا و عرفان و اخلاق و عظمت رهبری خودش، درباره او گفت این طفل سیزده ساله رهبر ماست ... آن وقت همین حسین فهمیده را توی بهشت زهرای تهران دفنش کرده اند، سیزده ساله های این دوره نمی دانند قبرش کدام قطعه است!

شماره شناسنامه یک عده لوده پانکی تلویزیون(*) را به برکت رنگین نامه ها، همه سیزده ساله ها می دانند، اما شماره ردیف و قطعه مزار حسین فهمیده را هیچکدام از این نسل بلد نیستند!

[یکی از حضّار: حاج آقا، پیکر دو تا برادر را از یک منطقه و توی یک عملیات پیدا کرده اند و اینجا آورده اند] آخر عزیز من! چه چیزی را پیدا کرده اند؟ مگر این بچه ها گم شده بودند؟ شهید محمدحسین فهمیده را بگویی، بلی گم شده بود! 14 سال،15 سال است گم شده است!

امروز بعضی ها وحشت دارند که نسل جدید سیزده ساله های مملکت، حسین فهمیده را الگوی خودش قرار بدهد، در عوض این بچه بسیجی های بوسنی هستند که صدتومانی ما- که تصویر حسین فهمیده را دارد- به سر و سینه و چشم های خودشان می مالند و به ما می گویند: «برای ما مثل حسین فهمیده پیشانی بند درست کنید ما می خواهیم شبیه او بشویم!»

امروز اگر مردم و جوان های بوسنی در سربرنیتسا چوبی می خوردند به خاطر این است که دارند به حسین فهمیده و این سه هزار شهید ما اقتدا می کنند. ادای شهدای ما را درمی آورند. ول کنید این توهّات روشنفکرهای ز هوار در رفته و سیاسی باف ها را که عین احبار بنی اسرائیل کارشان تحریف حقایق است و دلشان نمی خواهد من و تو بفهمیم که توی بوسنی آرنولد و رمبوی غربی ها توی سنگر کلاه آبی ها کپ کرده و این اسوه حسین فهمیده است که دارد توی بیهاج و ژپا و گوراژده و ماگلای و تشان می جنگد.

عزیزان من! تنها عاملی که غرب را وادشته تا جواز قتل عام صغیر و کبیر ملّت بوسنی را به صرب ها بدهد همین الگوبرداری مردم و جوان های بوسنی از حسین فهمیده و نسب سربند به سر بسته جنگ ماست ..."

*  اشاره به برنامه طنز( یا بهتر بگویم هجو) "ساعت خوش" که آن ایّام از صدا و سیما پخش می شد.


إن شاءاللّه در فرصت های بعدی به بخش هایی دیگر از این سخنرانی اشاره خواهم کرد.

منبع: روزنامه کیهان-8 مرداد 1374-صفحه فرهنگ مقاومت- به کوشش حسین بهزاد


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 91/6/23::: ساعت 11:35 عصر

رنجنامه های دهه 70 (1)تصویر شهید همت

اخیراً شهرداری تهران در گوشه و کنار شهر بنری از تصویر شهید همت به همراه جمله ای از وصیت نامه این سردار شهید نصب کرده است. یادم افتاد یک دوره ای در دهه 70 چقدر تلاش می کردیم این جمله از وصیت نامه شهید همت را در معرض دید جوانان قرار دهیم اما تریبونی نداشتیم جز تابلو اعلانات مدرسه و دانشگاه و معدود نمایشگاه هایی که بعضاً با کلی خون دل و حرص و جوش خوردن موفق می شدیم در گوشه و کنار شهر برپا کنیم.
ضمن اینکه خدا را شکر می کنم که جناب شهردار خیلی زود فهمید با پر کردن شهر از بنرهایی با تصاویر مشتی جوان ابله تحمیر شده فوتبال زده مورد خطاب همین جمله از وصیت نامه شهبد همت نمی توان رأی مردم را به دست آورد، لازم است به نسلی که آن دوران پر مرارت دهه 70 را به خاطر ندارد یادآوری کنم که این شرایط به سادگی به دست نیامده است. حتی نامگذاری بزرگراهی در تهران به نام شهید همت به سادگی امروز نبود."حسین بهزاد" ضمن مقاله ای در روزنامه کیهان آن ایام در آستانه سالگرد شهادت این سردار رشید اسلام -که إن شاءالله در فرصتی دیگر به آن خواهم پرداخت- می نویسد:"... اما وای به روزی که بنا شود اهالی شریف ساکن محله بخش خصوصی را دعوت به تحمل نامگذاری اسامی نامأنوسی از قبیل "حاج همت" و "حسین خرازی" بر چند صد متر از یک بزرگراه شمال شهر نمایند! محشری بر پا می شود که هنوز هم از یادها نرفته است!"

یادم افتاد نشریه ای در آن ایام در صفحه ای که مشکلات خوانندگان را درج می کرد و به آن ها مشاوره می داد تیتر زده بود:"به بیماری روانی مبتلا شده ام" و ذیل این عنوان طرحی از چهره شهید همت را چاپ کرده بود! در واکنش به این عمل موذیانه، جمعی از بسیجیان همسنگر حاج همت رنجنامه ای نوشتند که به بخش هایی از آن اشاره می کنم.رنجنامه همسنگران حاج همت

ابتدای رنجنامه با جملاتی از آخرین درد دل های حاج محمدابراهیم همت شش روز قبل از شهادت شروع می شود:"هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعفش برداشتیم پرچسب بارانمان کردند. حالا هم روزی دست کم ده برچسب داریم دشت می کنیم. ولی بچه ها بدانید حاشا که بچه مسلمان میدان را خالی کند." سپس به خلاصه ای از زندگی ساده و مبارزات و مجاهدت های این شهید گرانقدر اشاره می شود و در ادامه خاطره ای از یک برادر آزاده آمده که چگونه در اسفند سال 62 بعثی ها با شنیدن خبر شهادت حاج
همت جشن و پایکوبی برپاکرده بودند و دم گرفته بودند که "إنکسر ظهرالخمینی"(کمر خمینی را شکستیم).

حاجی می گفت:"کربلا رفتن خون می خواهد ..." ای کاش فقط خون می خواست تا کربلایی شد اما ام
روز باید خون جگر خورد و حدید و سنان طعنه به جان گرفت ... روزگار غریبی است! بیماران روانی و بی توفیق این روزها سخت دچار خود برون فکنی شده اند و کمالات خویش را به ساحت مقدس کسانی که خورشید به روح هوشیار و همت بلندشان غبطه می خورد نسبت می دهند! فیاعجبا عجبا!
... حاجی جان، هیچ عذری به پیشگاه تو و یاران در خون طپیده ات نداریم. از روی "محمدمصطفی" و "محمدمهدی" یتیمت شرمساریم که در طول زندگی دنیوی ات شش بار بیشتر پدرشان را ندیدند. وصیت نامه ات را با این عبارت به پایان بردی که:"مرا به خدا بسپارید" تو را به جان همان بسیجی کم سن و سالی که از دیدن مویه های شبانه اش در یک قبر
خاک آلود به گریه افتادی از خدا بخواه تا ما را از ننگ بودن با این دلدادگان و سینه چاکان ظلمتکده غرب، این مظهر غروب حقیقت وارهاند و مثل مهمان تازه از راه رسیده ات از کربلای فکه به مولایمان حسین(ع) بسپرد.

چشم آنانی که به تمسخرگیرندگان فرهنگ خون و جهاد را در این سالیان اخیر همچون دایه گانی دلسوزتر از مادر تر و خشک کردند و به آن ها خط امان دادند تا با فراغ خاطر شهدا و شهیدپروران را به استهزا بگیرند، روشن تر از پیش باد.
باید پرسید چاپ طرح چهره فرمانده دریادل و شهید سپاه اسلام، حاج همت در کنار چنین مطلبی با چنان
عنوانی چرا؟!
راستی این بار بهانه تبرئه استهزاکنندگان سلاله همت و نه شخص همت، در نزد محکمه چهار روزه دنیایی چه خواهد بود؟ "اشکال فنی"، "خطای فلان قلمزن" و یا خدا می داند چه بهانه هایی دیگر.
به هر حال ما را جز این نشاید که به پیشگاه خدای همت رو کنیم و زار بزنیم که:"إنّالله و إنّا الیه راجعون".
"جمعی از بسیجیان همسنگر حاج همت"
-----------------------------------------------------------------
این یادداشت به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه افزوده شده است.

لینک یادداشت در
عمّارنامه - خبرگزاری دانشجو


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: یکشنبه 91/6/19::: ساعت 11:29 عصر

دهه 90 دهه ای است که کم کم متولدین دهه 70 وارد دانشگاه ها و مراکز علمی و حوزوی می شوند و زحمت نسل اول و دوم دو چندان می شود. تا به حال باید می گفتیم که این انقلاب با چه رنج ها و مصیبت هایی به دست آمده و با ریختن چه خون هایی پای این نهال نوپا از آن حفظ و حراست شده.
اما حالا باید بگوییم در دهه هفتاد چه خون دل هایی خورده شده تا آن آرمان ها و ارزش ها حفظ و ترویج شود و به نسل بعدی برسد.

دهه ای که در ابتدای آن کارگزاران سازندگی اعلام موجودیت کرد و در اولین بیانیه خود گفت که دیگر دوران شعار (یعنی سلوک بر مبنای معیارهای انقلابی و خط امام و شهدا) تمام شده و دوران عمل(یعنی هضم شدن در نظام لیبرال سرمایه داری غرب) فرا رسیده.

گفتند مردم در دهه گذشته از بس از جنگ و کشتار شنیدند دیگر خسته و کسل و افسرده شدند؛ باید به جای نام شهدا، اسم گل و بلبل روی کوچه ها و خیابان ها بگذاریم تا شادابی مردم را بازگردانیم.

گفتند مردم مهجور و دیوانه نیستند که قیّم بخواهند، لذا ولی فقیه در واقع وکیل مردم است و نه ولیّ آنان! و پس از دوم خرداد آنقدر مستانه تاختند که وقیحانه اعلام کردند "عاقبت [امام] خمینی در موزه تاریخ است"!

دهه شیوع تجمّل پرستی مسؤولان با توجیه حفظ آبرو و پرستیژ نظام، رشد قارچ گونه برج های سر به فلک کشیده، ساخت فرهنگ سرا ( ویا به عبارتی "فرنگ سرا" یا "فرهنگ سراب") در تقابل فرهنگی با مساجد، دهه بی توجهی به پیش کسوتان جهاد و شهادت و دغدغه های آنان، دهه ولنگاری فرهنگی، ریشه دواندن اقتصاد لیبرالی، رواج مصرف زدگی، تغییر ذائقه تدریجی برخی انقلابیون ...

در یکی از برنامه های دیروز، امروز، فردا به مناسبت روز دانشجو سه دانشجو از سه دهه آوردند برای گفتگو؛ یکی دانشجوی دهه 50 بود، دیگری دانشجوی دهه 60 و سومی دانشجوی دهه 80. اما ای کاش دانشجوی دهه 70 هم می آمد تا گوشه ای از این رنج ها و خون دل های دهه 70 را نیز بازگو می کرد.

در آن دهه ما دیجیتال نداشتیم که امروز بتوانم با کپی پیس برخی متون، بخشی از آن رنجنامه ها را اینجا بیاورم لذا سعی می کنم از طریق منتشر کردن بخشی از بریده جریده هایی که از آن دوران نگهداری کردم، سهم اندکی در آشنا نمودن متولدین دهه 70 با رنج های انقلابیون آن دوران داشته باشم.

هر چند اگر دوستان همت کنند و فقط مجموعه نشریات صبح مهدی نصیری را به صورت دیجیتالی درآورند، امکان اشراف و دستیابی به بخش عمده ای از این رنجنامه ها فراهم می شود.

و ای کاش برادرمان حسین بهزاد مجموعه مقالات خود در کیهان و نشریات صبح آن دوران را منتشر می کرد. مقالاتی که در دوران دانشجویی ام آخر شب در خلوت و سکوت خوابگاه می خواندم و اشکم سرازیر می شد و صورتم از شرمساری در مقابل شهدا سرخ می شد و سنگینی بار مسؤولیت را بر دوشم احساس می کردم. مقالاتی که جا دارد تحت عنوان "رنجنامه های یک بسیجی در دهه 70" منتشر شود.

و اکنون ثمره خیانت های دهه 70 را می بینیم که مدعیّان آن روز چگونه سر در آخور BBC و VOA کرده اند؛ و همچنین ثمره آن خون دل ها را می بینیم که چگونه امروز هر کس رأی مردم را بخواهد ناچار است از اصولگرایی دم بزند و در چارچوب گفتمان ولایت و امام و انقلاب و شهدا سخن براند.
-----------------------------------------------------------------
این یادداشت به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه افزوده شده است.


 
<      1   2   3   4      
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک