بازدید امروز : 111
بازدید دیروز : 117
1- اگر منزل یک سالمند را که سال ها با آن خو گرفتند و از آن خاطرات دارند، تغییر دهید ممکن است دچار افسردگی شده و باعث کاهش طول عمر آنان شود.
2- مادر و پدر شهیدی که حدود 20 سال با مزار و حجله شهیدش خو گرفته و همدم و مونس تنهایی هایش بوده است، قطعاً با تخریب این آثار تنها خدمتی که به خانواده های شهداء می شود این است که آنان را زودتر به شهیدشان ملحق می کند.
3- زمانی که نوجوان بودم یکی از بهترین و عزیزترین یادگاری هایی را که یک قاری قرآن بسیجی به من هدیه داده بود، به یکی از خانواده های شهداء - که خیلی به آن ها ارادت داشته و دارم- دادم تا در حجله شهیدشان قرار دهند؛ بنابراین این نابخردان تخریب کننده مزار و حجله شهداء قطعاً با احساسات و عواطف بی شمار مردم نسبت به شهداء بازی می کنند.
4- اگر خیلی هنر سر و سامان دادن دارید بروید به قول سردار باقرزاده کوخ هایی را که شهداء در آن نشو و نما کرده اند سر و سامان دهید.
5- خدا عمرتان را کوتاه کند و دستتان را بشکند که به قول حاج صادق آهنگران «خود شما چوب میخوری! خود شما به اشکال مختلف گره و مشکل در کارتان در زندگیتان پیش می آید که نمی دانید از کجا دارید چوب می خورید»(*)
پی نوشت:
*- مراسم ایام فاطمیه سال 1373 در مصلای اهواز، همزمان با ورود تعدادی از شهدای تازه تفحص شده
رنجنامه های دهه هفتاد/17
صوت منتشر نشده از
شعرخوانی شاعر بسیجی، مرحوم محمّدرضا آقاسی
مرداد ماه 1376
مراسم سالروز عملیات غرورآفرین مرصاد
مسجد جامع شهرستان دامغان
قسمتی از اشعار و سخنان مرحوم آقاسی در این مراسم:
ای شهر شهید پرور من!
با نعش برادرم چه کردی؟
وی داغ نهاده بر دل من!
با سیلی مادرم چه کردی؟
ای شهر شهید پرور من!
جولانگه فسق و بد حجابی!
آیا تو هنوز همچو دیروز
پابند به نسل انقلابی؟
ای شهر شهید پرور من!
خاموشی تو ز انفعال است
از بازوی خود بریده بهتر
دستی که به گردنی وبال است
ای چلچله های پر شکسته!
ای آنکه ز عشق پر گرفتید!
در وسعت آسمان سبکبال
سر داده ره سفر گرفتید
یوسف صفتان مصر غربت!
کنعان به شما نیاز دارد
تابوت شما مگر که ما را
از فکر گناه باز دارد
...
مرصاد تمام نشده! مرصاد جاری است! دیروز با توپ و تانک و مسلسل و جیپ و امثال این ها بود، امروز با قلم است! با تفکّر است!
خداوند لعنت کند همه منافقین را در هر لباس و در هر پُست و در هر جایی از این عالَم هستند.
فکر نکنیم که حالا دیگر چند تا بچه سوسول آمدند و چه کردند و توسط بچه های قرآن و توسط فرزندان پاک خمینی(ره) به درک واصل شدند دیگر مرصاد تمام شد!
اینک دشمن زبان دراز آمد
زان راه که رفته بود باز آمد
او افعی زخم خورده را مانَد
زنگار به هم فشرده را مانَد
باز آمد تا ز ما عنان گیرد
نگذاریمش دوباره جان گیرد
باز آمد و فتنه زیر سر دارد
غافل که خلیل ما تبر دارد
...
یک رباعی هم از زبان همه بسیجیان به همه ضدّبسیجی ها:
ما منتظریم تا محرم گردد
هنگامه ی امتحان فراهم گردد
ما می دانیم و تیغ و حلقوم شما!
یک مو ز سر ولی اگر کم گردد!
دریافت فایل صوتی
پخش از سایت روشنگری
به مدت حدود 23 دقیقه
رنجنامه های دهه هفتاد/16
صوت منتشر نشده از
شعرخوانی شاعر بسیجی، مرحوم محمّدرضا آقاسی
27 تیر ماه 1375
مراسم سالروز پذیرش قطعنامه 598
میدان رسالت- حسینیه شهید هّمت
قسمتی از اشعار و اشاره ای به رویدادهای آن دوران:
بسیج ای دست و بازوی ولایت!
خط سرخ عزل تا بی نهایت!
تورا نشناختن حق ناشناسی ست
تعارض با تو کفر وناسپاسی ست
بسیجی سُست و بی حال است آیا؟!
زبان غیرتش لال است آیا؟!
بسیجی! از چه رو خاموش ماندی؟
زبان بستی سراپا گوش ماندی!
نمی بینی مگر دجاله ها را؟!
سُرود شوم نفی لاله ها را؟ (1)
ببین نُشخوار صبح وشامشان را
طنین طعنه و دشنامشان را
علی را بی عدالت نام دادند
ولایت را وکالت نام دادند (2)
به سر اندیشه هایی خام دارند
ولی داعیه ی اسلام دارند
کدام اسلام؟ اسلامی که مُرده ست!
سر تسلیم بر شیطان سپرده ست!
بسیجی سُست و بی حال است آیا؟!
زبان غیرتش لال است آیا؟!
به مدت حدود 30 دقیقه
پی نوشت ها:
1- جمعی از بازیگران معروف سینما و تلویزیون از جمله ف.م. در یکی از روزهای دهه هفتاد در یک بزم پارتی ضمن رقص و پایکوبی با همان آهنگ فتح خرمشهر خواندند «ممّد نبودی ببینی رقص آزاد گشته»!
فیلم این حرکت وقیحانه به بیرون درز کرد و موجب رنجش مردم شهیدپرور و جریحه دار شدن احساسات بسیجیان و رزمندگان شد و خواستار اشدّ مجازات برای هتّاکان نسبت به ارزش های دوران دفاع مقدّس شدند.
در ابتدا این افراد ممنوع التّصویر شدند امّا چندی بعد طبق معمول که سیاست مداران همواره وامدار هنرمندان و ورزشکاران هستند، این حرکت وقیحانه مورد مداهنه قرار گرفت و هتّاکان مورد عفو قرار گرفتند.
ظاهراً حضرات در یک اقدام نمایشی به دیدار پدر شهید جهان آرا رفتند و بابت تمسخر بی شرمانه شان عذرخواهی کردند.
نشریه شلمچه متعلّق به آقای ده نمکی در واکنش به این اقدام نمایشی به موضوع جالبی اشاره کرد و عنوان نمود که آن ها در واقع به همه شهداء اهانت کردند نه فقط شهید جهان آرا، لذا باید از همه خانواده های شهداء عذرخواهی کنند.
2- اشاره به مقاله روزنامه همشهری در دهه هفتاد با عنوان «وکالت یا ولایت فقیه؟» نوشته "مهدی حائری یزدی" که در واقع این روزنامه با چاپ چنین مقاله ای اولین جرقههای تجدیدنظرطلبی ایدئولوژیک را در آن دوران زد.
انتشار این مقاله در واقع بروز یکی از اولین چالش های این روزنامه با ماهیت انقلاب اسلامی ایران در آن روزگار بود.
چهارم مهر ماه مجلس یابود جان باختگان فاجعه منا در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) برگزار شد که این مراسم به طور زنده از رادیو معارف و شبکه قرآن سیما پخش شد.
در این مجلس حاج صادق آهنگران ابتدا اشعار زیبایی را در رثای شهدای این فاجعه خواند و سپس به مناسبت هفته دفاع مقدس و با توجه به فضاسازی های اخیر پیرامون مذاکره با آمریکا به حماسه سرایی پرداخت.
اما پس از آن هر چه در فضای مجازی گشتم هیچ متن و فایلی در این خصوص پیدا نکردم(*)
لذا رفتم سراغ آرشیو سیما و با دریافت فایل کامل برنامه(شامل نوحه خوانی، مرثیه سرایی و سینه زنی)، دو قسمت از این اشعار را جدا کردم که پس از بارگزاری در سایت روشنگری، متن و لینک دریافت فایل آن ها را در قالب این یادداشت و یادداشت بعدی تقدیم می کنم:
حج امسال حج دیگر بود
حج ایثار، حج اکبر بود
حج ایمان، حج غیب و شهود
حج آلاله های خون آلود
مهبط وحی لاله باران بود
شاهد قتل عام یاران بود
ناودان جای آب، خون بارید
کعبه را تا رکاب خون بارید
بیت در موج خون شناور شد
شمع پروانه های پرپر شد
اشک از سنگ سخت جاری گشت
خون سبز درخت جاری گشت
حاجیان نقش بر زمین بودند
راهی حج راستین بودند
می سرودند عاشقان لبیک
مسلخ عشق را ز جان لبیک
کعبه را قدر و احترام شکست
حرمت مسجدالحرام شکست
در طوافی که حاجیان کردند
از سر شوق، ترک جان کردند
ابر باران مرگ می بارید
مرگ مثل تگرگ می بارید
مکر آل سعود را دیدند
فتنه های یهود را دیدند
کوه مروه، صفا به خون تر بود
شاهد سعی موج، هاجر بود
حاکمان حجاز ترسیدند
از قیام نماز ترسیدند
باز اصحاب فیل شوریدند
بر مقام خلیل شوریدند
شب دلان از هلال می ترسند
از صلای بلال می ترسند
بار دیگر یزید سر بر کرد
کعبه را کربلای دیگر کرد
با دم تیغ، هادم الحرمین
ریخت در کوی کعبه، خون حسین
زخم بر بال جبرئیل زدند
نیزه بر سینه خلیل زدند
زائران زخم بر حرم نزدند
جانشان گرچه سوخت، دم نزدند
مرگ را کام تشنه نوشیدند
تشنه بودند، دشنه نوشیدند
گشت در آن هجوم شرم آور
غنچه های محمدی پرپر
شعله های امید را کشتند
مادران شهید را کشتند
بعد از این در طواف سر بگذار
مثل پروانه بال و پر بگذار
دیگر احرامی سپید مپوش
به جز از جامه شهید مپوش
بین ما و قریش، خون افتاد
علم صلح، سرنگون افتاد
تیغ اسلام در نیام چرا؟!
کفر در وادی السّلام چرا؟!
قدس جولانگه یهود شده است
بیت بتخانه سعود شده است
باز باید شکست بت ها
هبل و لات و ودّ و عزّی را
تیغ را خارج از نیام کنید
مثل روح خدا قیام کنید
با تبار سعود می جنگیم
تا زوال یهود می جنگیم
مشاهده و دریافت در سایت روشنگری
مشاهده دریافت فایل کامل برنامه از سایت تلویبیون
-----------------------------
فیلم: گریه رهبر انقلاب و فرماندهان سپاه با مداحی خاطرهانگیز آهنگران
به همین مناسبت و همچنین به بهانه پیشواز هفته دفاع مقدّس تصمیم گرفتم در ادامه سلسله صوت های قدیمی، در این قسمت اولین اجرای نوحه «با نوای کاروان» حاج صادق آهنگران را تقدیم کنم که اوائل دوران دفاع مقدّس در جایگاه نماز جمعه تهران برگزار شد.
البته قبل از تبدیل این برنامه از نوار کاست، قدری در فضای مجازی جستجو کردم و دیدم که گویا صوت اولین اجرای این نوای حماسی فقط در سایت تبیان منتشر شده.
امّا این صوت - که در سایت های روشنگری و فارس تی وی بارگزاری کردم- قدری کامل تر تقدیم می شود، باشد که با زمزمه خنّاسان در گوشه و کنار کشور و به بهانه مذاکرات هسته ای خوابمان نکند و فراموش نکنیم که گرگ ها همچنان در اطرافمان کمین کرده اند و باید همواره آماده هرگونه جهادی باشیم:
زین پس در این محدوده از پارکینگ ها به طوری جدّی از ورود خودروی کارکنان عادی جلوگیری می شود. چرا که خوش موقعیت ترین و سهل الوصول ترین پارکینگ های سازمان، به مدیران معزّز اختصاص دارد و حتی در صورت خالی بودن جای پارک و اطمینان از عدم حضور مدیر مربوط در آن روز و یا عدم استفاده وی از خودروی شخصی، هیچ کارمندی حق ندارد با خودروی خود وارد این محدوده شود.
اینجا نشریات متعدد فرهنگی منتشر می شود. در آخرین نمونه از این قبیل نشریات، یک دانشجو در وصف فاصله بین ساده زیستی امام خمینی(ره) و حرم مجلّلی که برایش ساخته اند، یادداشتی با عنوان «از حرم تا هرم ...» نوشته است که با این مقدمه آغاز می شود: « آنچه در نظرم رخ نموده آنقدر برایم صعب الإدراک است که ناخودآگاه هوش از کف داده و در جاده ی پریشان حالی استاده و این گونه است که به فکر حاشیه نگاری افتاده ام!»
نمی دانم من هم اگر یادداشتی بنویسم و در وصف فاصله بین داستان آن رزرو غیررسمی موقتی یک تخت برای مسؤول نیروها و ماجرای این رزرو رسمی دائمی 32 جای پارک برای مسؤولین، اظهار هوش از کف دادن، پریشان حالی و صعب الإدراکی کنم، منتشر می کنند یا نه؟!
این روزها مرتب هشدار می دهند: «عکس شهدا را می بینیم ولی عکس شهدا عمل می کنیم.»
------------
*- پا به پای شهدا- جلد 7(مسؤولیت شناسی)- صفحه 37( البته ساده و خلاصه کردم)
امروز صبح مهمان داشتیم
اما نه امروز 11 مرداد سال 1394
بلکه امروز 11 مرداد سال 1369
همزمان با تاسوعای حسینی
دیده بودم یک ماهی هست از فراق دوستان شهیدش آتش گرفته(1) اما نمی دانستم که به هر زحمتی هست قصد دارد خود را به رفقایش برساند و از بزمشان در بهشت عقب نماند. (2)
دو سال بعد جنگ دوباره محله عطر و بوی شهادت گرفته؛ آن هم در روزی که همه اهالی هر ساله هر جایی که هستند خود را برای اقامه عزای حسینی به مسجد محل می رسانند.
امروز تاسوعا پایگاه ما آخرین شهیدش را تشییع می کند. علمداری که می خواست خون او نیز تضمین کننده امنیت خطّه مظلوم کردستان و دفع فتنه اشرار ضدانقلاب از آن منطقه باشد.
گرچه شهید میدان رزم نیاز به غسل نداشت، اما تصمیم بر این شد که او را غسل دهیم؛ ابتدا پیشنهاد شد که در حیاط مسجد غسلش دهیم، امّا این پیشنهاد یک مخالف داشت.
مخالف این پیشنهاد امام جماعت مسجد بود؛ اما چرا؟
دیروز 27 تیر سالروز صدور پیام امام خمینی(ره) پس از پذیرش قطعنامه 598 برای پایان جنگ بود؛
آیا حضرت امام(ره) همانند برخی مدعیان امروز و به بهانه آغاز مذاکرات صلح، اعتقاد داشت که باید از لحن انقلابی خود کاست و از مواضع ضداستکباری کوتاه آمد؟!
آیا مدعی تبعیت از خط امام(ره) می تواند به بهانه آغاز مذاکرات از ستاد نماز جمعه بخواهد از ذکر شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز شود، از شهرداری بخواهد بنرهای روشنگرانه «صداقت آمریکایی» را برچیند، از وزارت ارشاد بخواهد جشنواره «افقنو» و کنفرانس «هالیوودیسم» لغو شود و ... ؟!
بخوانید و قضاوت کنید:
به مناسبت 16 دی ماه، سالروز حماسه کربلای هویزه - قسمت اول
مرثیه سرایی منتشر نشده از حاج صادق آهنگران، پس از حماسه کربلای هویزه
بخش هایی از آنچه در این فایل صوتی خواهید شنید:
چند خبر از جبهه براتون اوردم: بارالها! پروردگارا! معبودا! به ما چند شب پیش خبر دادند این برادران هویزه در محاصره اند؛ ما که می دونستیم چه بچه های خوبی، چه برادران والایی در این محاصره قرار دارند رفتیم دعای توسل رو خوندیم، از تو برای نجات جان این برادران دعا کردیم، گریه کردیم، پروردگارا چند روزی نگذشت ما در دعای کمیل از تو تقاضا کردیم فقط جسدهاشون رو به ما تحویل بدن؛ آخر این برادران حتی جسدهاشون به دست مادرانشون نرسید.
ما یه حدیثی داریم میگه اگر شاد شدی، هر وقت غمگین شدی، برو به قبرستان سری بزن، برو به بهشت آباد اهواز سری بزن؛ برو به شهید آباد اهواز سری بزن؛ زمین جدیدی داره این شهر اهواز گورستانش، به خدا داره پر میشه از شهید؛ اهواز یک حال دیگری داره، دزفول یک حال دیگری داره، رنگ هوای اهواز رنگ دیگری داره؛ اکثراً خانه ها رو نگاه می کنی پرچم عزا زده اند.
یا امام زمان(عج) خودت توجهی کن! یا مهدی ما می دونیم تو بالا سر جنازه های برادران ما رفته ای، یا مهدی می دونیم جنازه ها رو در بغل گرفته ای
خبر از جبهه براتون اوردم؛ برادرانی که در جبهه اند گفتند برادر! هر کجا که دعای کمیل می خونی ما رو دعا کن. خدا شاهده چندین نفر از این برادران شهید شدند.
برادر ما حسین علم الهدی یک شب قبل از شهادتش مادرش در قمه، شب خوابش رو می بینه ...
میگه در همین حال بود زنگ می زنن از اهواز میگن حسین زخمی شده، گفت من با اون خواب دیشبی گفتم نه، شما دروغ میگین، می دونم پسرم شهید شده. میگه رفتم ضریح معصومه قم رو گرفتم گریه کردم، ناله کردم، گفتم خدایا، خوب چیزی رو از من گرفتی، قبولش کن
زنگ می زنن به دایی حسین علم الهدی یعنی برادر مادرش ... خبرش میدن میگن حسین شهید شده؛ یک لا إله إلّا ألله میگه و سکته می کنه و می میره؛ این مادر دو داغ دیده، داغ پسرش و برادرش.
یا امام زمان(عج)! خودت توجهی کن در این مهدیه ...
یک خوابی دیگه براتون تعریف کنم از این سید حکیم که در این جریان شهید شد. یکی از برادران مسجد جزایری خواب می بینه ...
وصیت نامه های برادارن شهید رو بخونین ببینین چی میگن. از مادرش تقاضا کرده وقتی شهید شد در خانه رو آب پاشی کنه. پرچم سبزی که وقتی حاجی ها از مکه برمیگردن بالای خونشون نصب کنه. به مادرش گفته بود گریه نکن، هر شب جمعه سر قبر من قدری حنا بیار بمال؛ گفته بود شیون نکنن، گریه نکنن؛ من نوحه ای می خونم در وصف این برادر شهید، زحمت رو کم می کنم: ...
شیون مکن مادر در مرگ خونبارم
بگذر ز من دیگر، عزم سفر دارم
گر کشته گردیدم در جبهه ای مادر
بهرم مکن زاری، بهرم مزن بر سر
یک پرچم سبزی در خانه زن مادر
بهرم چراغان کن، شوق خدا دارم
رخت حسین بر تن، عزم سفر دارم
شیون مکن مادر در مرگ خونبارم
چون قاسم داماد بهرم حنا سازید
در هر شب جمعه قدری از آن آرید
بر قبر من مادر قدری از آن مالید
چون قاسم داماد این آرزو دارم
شیون مکن مادر در مرگ خونبارم
همون حسین بود که شهر رو می چرخوند، شهر اهواز رو می چرخوند وقتی من رو می دید می گفت: "برادر! یا شهید میشیم یا در کربلا همدیگر رو می بینیم"؛ حالا به بزگترین آرزوش رسید، شهید شد؛ یا امام زمان(عج) یا مهدی جان، سیدی! خودت نظری بفرما، قسمت ما رو کربلا کن.
سیدی یک نظر سوی ما کن
قسمت ما همه کربلا کن
لینک دانلود - به مدت 13 دقیقه و 10 ثانیه
اردوی راهیان نور از دانشگاه علوم پزشکی کاشان-سال 1380-مزار شهدای هویزه:
-------------------------------
ماجرای حماسه شهدای هویزه در 16 دی ماه 1359
لینک همین یادداشت در پایگاه اینترنتی عمارنامه
شهید سیّد محسن ضابطی(فرمانده گردان شهداء سقّز) تنها شهیدی است که قبل از شهادتش او را کاملاً می شناختم.
امسال سالروز شهادتش مصادف با شب قدر است.
شهید آوینی می گوید: هر انسانی را لیلة القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می شود و حر را نیز شب قدری اینچنین پیش آمد ... عمر بی سعر را نیز ... من و تو را هم پیش خواهد آمد.(1)
برای شهید ضابطی نیز چنین شب قدری پیش آمد که در آن ناگزیر از انتخاب بود.
از یک طرف تازه در بانک ملی استخدام شده بود.
آزمون کنکور شرکت کرده بود.
خواستگاری رفته بود.
و خلاصه در پی سر و سامان دادن به وضع زندگی مادی اش بود.
اما در همین حین خبر می رسد عوامل کومله در کردستان دوباره دست به شرارت زده اند و جمعی از همرزمانش را نیز به شهادت رسانده اند.
سردار رادان - که در آن زمان فرمانده عملیاتی سقز بود- به دلیل تجربیات و سوابق حضور این شهید در دوران دفاع مقدس در منطقه کردستان و آشنایی و اشراف او به شرایط منطقه، از وی می خواهد که مأموریت بگیرد و به سقز بیاید.
اما رییس کارگزینی بانک ملی با این عنوان که دیگر جنگ تمام شده نه تنها با مأموریت، بلکه با مرخصی بدون حقوق او هم موافقت نمی کند؛ و او به ناچار غیبت می کند تا هر طور که شده به تکلیف خود عمل کند.
پس از چندی رییس اداره حقوقی و دعاوی بانک ملی به برادر شهید می گوید که حیف است چنین کارمندی را از دست بدهند ولی اگر مدت غیبتش از 60 روز بگذرد چاره ای جز اخراجش وجود ندارد و از برادر شهید می خواهد به سقز برود و هر طور که شده او را برگرداند.
لذا برادر آماده عزیمت به سقز می شود که از آنجا با وی تماس می گیرند و می گویند:"نیازی به عزیمت شما به سقز نیست؛ شما منزل بمانید، سید محسن خودش برمی گردد."(2)
و سرانجام او پس از رشادت هایی که در تار و مار عوامل کومله و نجات نیروهایش از خود بروز داد، روز 11 مرداد ماه سال 1369 همزمان با تاسوعای حسینی برمی گردد.(3)
پس از آن قبولی اش در آزمون کنکور اعلام می شود، در حالی که او در آزمون دیگری پذیرفته شده بود.
و خواستگاری که رفته بود پاسخ مثبت می دهد، در حالی او دیگر به کام اصلی خود رسیده بود و همانطور که در وصیت نامه اش از خدا خواسته بود، شهادتی سرخ در ارتفاعات مظلوم کردستان نصیبش شده بود(4)
و ما روز 7 مرداد در تپه امام زاده 5 تن لویزان بر سر مزارش جمع می شویم تا بیست و سومین سالروز کامیابی اش را به او تبریک گوییم:
-------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1 - کتاب فتح خون(روایت محرم)- صفحه 49
2- ماجرا را از زبان برادر شهید بشنوید: لینک دانلود
3- یک بیت شعر از زبان شهید ضابطی بشنوید که چند روز قبل از شهادتش ضمن مرثیه سرایی در مجلس یادبود همسنگرش، شهید احمد شعبانی خواند و گفت: من به این یک بیت شعر خیلی ایمان دارم: لینک دانلود
4- روایتی دیگر شامل گفتگوی شهید با برادرش، ماجرای خواب برادر شهید طلوعیان قبل از شهادت سیدمحسن ضابطی و گزیده ای از وصیت نامه شهید را اینجا بخوانید: به خدا این رسم رفاقت نیست.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک