بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 17
رنجنامه های دهه هفتاد/22
امروز جامعه حزب اللّهی ما بیش از هر روز دیگر نیاز به وحدت دارد
امروز خوب ماندن هنر است؛ اگر خوب بمانی شهادت تو را در می یابد.
سخنرانی منتشر نشده سردار قاسمی/2- مراسم تشییع 200 شهید تفحص شده دفاع مقدّس
دهه هفتاد/ مقابل ستاد معراج شهداء
فرازهایی برگرفته از متن سخنرانی: ادامه مطلب...
آخرین روز ماه صفر برای اقامه نماز مغرب و عشاء به مسجد محله قبلی مان(مسجد کنی) رفتم.
به محض اینکه مراسم مسجد تمام شد شروع کردند به جمع آوری پارچه ها و پرچم ها و کتیبه های مشکی مخصوص ماه های محرم و صفر
یادم افتاد حدود 30 سال قبل در همین مسجد، کتیبه های ویژه ماه های عزا در همه روزهای سال گویا جزء لاینفک مسجد بود حتی در ایام شادی و سرور!
هرچه از دوستان مسجدی و متلویان مسجد می پرسیدم "فلسفه دل نکندن از این کتیبه ها چیست؟"، کسی جوابی نداشت و جرأتی هم نداشت که اقدامی بکند.
می گفتم آخر این کار چه منطقی دارد؟ ماه های عزا جای خود، ماه های دیگر هم جای خود، دلیل ندارد سر تا سر سال کتیبه های ماه محرم بر در و دیوار مسجد نصب باشد!
یکی از دوستان می گفت شاید به خاطر اینکه در مسجد مراسم ختم برگزار می شود این کتیبه ها را برنمی دارند.
می گفتم دلیل ندارد به خاطر سالی چند بار مراسم ختم، سر تا سر سال مسجد سیاه پوش باشد! ...
خلاصه یک روز در آستانه برگزاری مراسم ختم یک شهید که می خواستم تزییناتی در مسجد انجام دهم، در یک اقدام انقلابی تمام کتیبه های ماه محرم را از جا کندم.
هر کتیبه ای را که می کندم فضای مسجد پر از گرد و خاک می شد!
و من برای اینکه زیاد خاک نخورم با سرعت بیشتری به کار خود ادامه دادم تا زودتر کار تمام شود و از زجر گرد و خاک خوردن خلاصی یابم.
پس از آن هم متولیان امر عوض دستت درد نکنه گفتن، خادم مسجد را شماتت کردند که چرا اجازه دادید کتیبه ها کنده شود!
اما امشب بلافاصله پس از پایان ماه صفر، پارچه های مشکی مسجد جمع شد بدون اینکه شاهد ذره ای گرد و خاک باشیم.
عزا به جای خود، غیر عزا هم به جای خود؛ أوصیکما بتقوی الله و نظم أمرکم
اما در روزگاری نه چندان دور برای اثبات همین نکته ساده باید ابراهیم وار مخفیانه وارد مسجد می شدیم و علیه انگاره های ذهنی باطل اقدام می کردیم.
رنجنامه های دهه هفتاد/21
به مناسبت هفته بسیج
روز بسیج(یعنی 5 آذر) در سال 1375 مصادف بود با 13 رجب
در آن زمان که مسؤول پایگاه بسیج دانشجویی دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی سمنان (شهرستان دامغان) بودم به مناسبت هفته بسیج بیانیه ای به شرح ذیل نوشتم که در برخی نشریات(از جمله نشریه محلّی باور، نشریه شلمچه و نشریه انصار ولایت اصفهان) نیز منتشر شد:
... «چه دریغ عظیمی بر قلم هایی که جنگ را، رسالت خون را، فریاد یتیمان را ... و داستان چگونه پیمودن راه پر پیچ و خم و پرماجرای دانشگاه امام حسین(علیه السّلام) را از یاد ببرند!»
سردار شهید مرتضی یاغچیان
سلام بر علی(علیه السّلام) و یاران غریبش
سلام بر سیّد علی و بسیجیان آگاهش
نفرین بر ناکثین و مارقین و قاسطین
نفرین بر غنیمت خواران و ظالمان و فتنه گران
1- یکی از روزهایی که امام خمینی(ره) در پاریس بودند، فردی آمد و گفت: "آمریکایی ها آمده اند با امام مصاحبه ای انجام دهند و این برنامه هنگامی که پخش شود و صورت پذیرد سایر کشورهای اروپایی هم چنین کاری را انجام می دهند و این برنامه می تواند برای نشان دادن موضع و حرکت انقلاب مؤثر باشد".
خواهر دباغ می گوید: بر حسب اتفاق روزجمعه بود؛ بنده که خدمت امام این موضوع را مطرح کردم، فرمودند: "حالا وقت انجام مستحبات و غسل جمعه است، نه وقت مصاحبه!"
2-مردی تصمیم داشت به سفر تجارت برود، خدمت امام صادق(علیه السّلام) که رسید درخواست استخاره ای کرد، استخاره بد آمد، آن مرد نادیده گرفت و به سفر رفت؛ اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد، اما از آن استخاره در تعجب بود، پس از مسافرت خدمت امام رسید و عرض کرد: "یابن رسول الله! یادتان هست چندی قبل از خدمت شما رسیدم برایم استخاره کردید و بد آمد؟ استخاره ام برای سفر تجارت بود، به سفر رفتم و سود فراوانی کردم؛ به من خوش گذشت."
امام صادق(علیه السّلام) تبسمی کرد و به او فرمود: "در سفری که رفتی یادت هست در فلان منزل خسته بودی نماز مغرب و عشایت را خواندی، شام خوردی و خوابیدی و زمانی بیدارشدی که آفتاب طلوع کرد و نماز صبح تو قضا شده بود؟"
عرض کرد آری . حضرت فرمود: "اگر خداوند دنیا و آنچه را که در دنیاست به تو دهد جبران آن خسارت(قضا شدن نماز صبح) نمی شود."
3- مسؤول در نظام جمهوری اسلامی باید در تصمیم گیری هایش فراتر از ملاحظات سود و زیان این دنیایی، منافع و خسارت های فرامادی و معنوی را نیز مد نظر داشته باشد؛ گرچه هنگامی که این دو ملاحظه با هم تعارض پیدا می کند، تصمیم گیری قدری دشوار می شود ولی با تیزبینی مبتنی بر بینش توحیدی و ایمان قلبی، طبق وعده الهی وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًاُ(3) قضیه سهل و آسان خواهد شد اما چه می شود کرد که لَا تَجْتَمِعُ عَزِیمَةٌ وَ وَلِیمَةٌ(4) و لَمْ تَجْتَمِعَ الْفِطْنَةُ والْبِطْنَة (5)
آری، عزم راسخ و تیزهوشی هرگز با سورچرانی و پرخوری جمع نمی شود؛ چگونه می توان از کسانی که با قراردادهای میلیاردی، سوار بر پورشه، چرب و شیرین دنیا را می چشند توقع داشت هنگام تعارض بین خسارت مادی و معنوی به تشخیص و تصمیم صحیح و مبتنی بر رضایت حق برسند و جربزه قد علم کردن در برابر قواعد تحمیلی بیگانه را داشته باشند؟
4-به هر حال مسؤولین مجبور به پذیرش برگزاری مسابقه شدند، اما آیا مردم هم محکوم به تماشای فوتبال هستند حتی در شب عاشورا؟
توصیه حقیر این است که به توجیهات تسویل گرانه نفس خود و دیگران توجهی نکنید، دستاوردهای معنوی حاصل از مجالس حسینی را در هیجان نفس اماره زنده به گور نکنید و بدانید که خسارت سلب توفیق اقامه ی عزای حسینی در شب عاشورا نیز قابل جبران نیست.
پی نوشت ها:
1- پاسدار اسلام/ شماره 222 / در سیره امام خمینی(ره)
2- جهاد با نفس/ج1/ص66
3- سوره طلاق/ آیه 2
4-غرر الحکم و درر الکلم، ص 483
5- غرر الحکم و درر الکلم، ص 360
گرامیداشت شهداء فقط به آه کشیدن نیست!
دوران دانشجویی زمانی که مسؤول پایگاه بسیج دانشجویی دانشکده بودم، مرحوم حجة الإسلام ابوترابی را به شهرستان دامغان دعوت کردیم و مراسمی را برای تجلیل از آزادگان قهرمان در تالار هلال احمر شهر ترتیب دادیم.
برای این مراسم یکی از دوستان هم کلاسی را که استعداد مجری گری و شعرخوانی داشت به عنوان مجری انتخاب کرده بودم؛ اما قبل از برگزاری مراسم، مسؤول حراست مرا خواست و پیشنهاد داد مجری از بیرون بیاوریم.
من با این پیشنهاد مخالفت کردم و مصرّانه گفتم باید به جوانان اعتماد کرد و به آنان مسؤولیت داد و رسالت ما هم به عنوان بسیج دانشجویی این است که افراد مستعد را در زمینه های گوناگون شناسایی کنیم، به آن ها میدان بدهیم و فرصت های لازم را برای رشد استعدادها و توانایی هایشان فراهم کنیم.
بنابراین اگر برای شهداء مراسم می گیریم باید بدانیم که گرامیداشت آنان فقط به آه کشیدن و «یادش به خیر» گفتن نیست، بلکه حداقلش این است که از تجربیات دوران دفاع مقدّس الگو و سرمشق بگیریم.
اگر در آن دوران به یک جوان بیست و اندی سالهی پخته شده در تنور جنگ اعتماد می کردند و او را به عنوان فرمانده لشگر منصوب می کردند ما هم حداقل وقتی در دانشگاه می خواهیم برای شهداء مراسمی برگزار کنیم، فقط به آه و ناله کردن و «یادش به خیر» گفتن ها اکتفا نکنیم و به تجربه موفق آن دوران هم توجه کنیم.
مثلاً به جای اینکه سراغ مجریهای صدا و سیمایی معروف برویم، به جوانان مستعد و امتحان پس داده در این زمینه اعتماد کنیم.
آیا در کل دانشگاه با انواع تشکل های دانشجویی فعّال که بارها و بارها برنامه های مختلفی را در سطح دانشگاه برگزار کردند و مجری گری کردند، یک مجری توانا و امتحان پس داده وجود ندارد؟
حال اگر بحث حق الزّحمه ای هم در میان باشد، عمل به شعار مورد تأکید رهبر معظّم انقلاب در زمینه «اقتصاد مقاومتی» ایجاب می کند با اعتماد به توان داخلی دانشگاه، در هزینه ها نیز صرفه جویی کنیم و به جای اینکه دو ساعت تکرار کنیم «وصیت شهدا تبعیت از ولایت فقیه بود»، در عمل نشان دهیم که ما طبق وصیت شهداء در تبعیت از رهبرمان جدی هستیم.
چه باک از حذف داستان "حسین فهمیده" از کتاب های دبستان؟!
یادم هست کلاس چهارم یک معلم دینی بود؛ البته معلم ما نبود اما یک جمله از او یادم هست که بعد از نماز جماعت گفت:"بچه ها سر نماز باید حواستون به خدا باشه، اگه حواستون به دفتر و کتاب باشه یعنی دفتر و کتابتون رو می پرستید، اگر حواستون به قلم باشه یعنی قلم رو می پرستید، باید حواستون به خدا باشه "
سال ها گذشت تا به حدیثی برخوردم که می فرماید:"آنچه که تو را به غیر حق مشغول کند، آن بت توست"
آن روزها یک بچه محل داشتیم که می گفت:"پویا این مدرسه را ساخته، چه حقی داشتند نام پویا را عوض کنند و بگذارند شهید علیپور ؟!"
آن بچه محل ما بعدها به خاطر اینکه دوست دخترش رهایش کرد و رفت به کانادا(یا آمریکا) خودکشی کرد.
یک جمله آموزنده از شهید علیپور را بعد سی سال یادم مانده که ارزش نقل کردن دارد(علی رغم اینکه معلم کلاس من هم نبود)، اما آدم وقتی بت پرست باشد و به غیر حق مشغول باشد، شبانه روز هم در کوچه و در منزل یکدیگر رفت و آمد داشته باشیم بعد سی سال نکته ای و سخنی از او به خاطر ندارم که قابل نقل و آموزنده باشد.
کاری کنیم بعد سی سال و بیشتر، سخن و رفتار و خاطره قابل نقل و آموزنده ای از ما داشته باشند بگویند.
حالا داستان شهید فهمیده را از کتاب های دبستان حذف کنید، آن معلم اگر یک جو غیرت داشته باشد بعد سی سال و صد سال از شهادت فهمیده ها، سینه به سینه در هر فرصتی برای شاگردانش قصه آن ها را برای نسل های بعدی نقل می کند و اگر اعتقاد و غیرتی هم نداشته باشد، همان بهتر که قصه مردان الهی از زبان الکن او با کراهت نقل نشود.
قصه حسین فهمیده را از دبستان ها حذف کنید، فهمیده ها چه معلم باشند چه نباشند از هر تریبونی آنچه را که از فهمیده ها فهمیده اند نقل می کنند و نفهمیده های بت پرست را رسوا خواهند کرد.
دبستان که بودیم می خواندیم:"علیپور صد پاره شد دیگر نمی آید"؛ اما بعدها فهمیدیم پاره شدن جسم هر کدام از این فهمیده ها انفجار نوری است که هیچ خناسی قادر به خاموش نمودن آن با فوت دهانش نیست!
--------------------
بعد نوشت: البته شکر خدا ظاهراً با توجه به اعتراضات صورت گرفته در شبکه های اجتماعی، مسؤولین امر ناچار به پاسخگویی و اصلاح از طریقی دیگر شدند؛ من هم این یادداشت را مدتی قبل در شبکه های اجتماعی منتشر کرده بودم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک