بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 207
حال که صحبت از آغوش رایگان و روز جهانی بغل کردن مطرح شده است جا دارد بعد سی سال فراتر از این شعارهای فانتزی -که اغلب با مقاصد حقیر نفسانی مطرح میشود-، بهترین تجربه خودم در این زمینه را بازگو کنم.
یک سال پس از پایان جنگ تحمیلی، سیدمحسن ضابطی خودش را به قافله شهدا رساند. با خبر شهادت رفقایش به دست اشرار ضدانقلاب در کردستان خیلی بیقرار شده بود، ولی با ما حرفی از رفتنش نزده بود.
پس از شهادتش با خودم فکر میکردم که بیمعرفت یک خداحافظی از ما نکرد که روبوسی کنیم و در آغوشش بگیریم و ... تا این یک شب به خوابم آمد، بدون اینکه حرفی بزند گویا پیرو یک قرار قبلی و در پاسخ به گلایه ام فقط به قصد در آغوش گرفتن من آمده بود.
این بار بر خلاف همیشه بدون بدن مثالی آمده بود؛ روحش بود، سفید و نورانی، چنان مرا در آغوش گرفت که غرق در نور و جذبه معنویاش شدم.خوب شد که قبل از شهادتش با ما خداحافظی نکرد. مثل شهید سوره یس میخواست به من بفهماند که شهدا از هر زندهای زندهترند تا جایی که حتی از افکار و نیّات و آرزوها و عمق احساسات ما هم باخبرند.
یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ (سوره یس، آیه 26).شهدا دوست دارند که ما بدانیم آنها چقدر مورد تکریم حضرت حق (جلّ و علا) قرار گرفتهاند و برای همین گفتم این خواب را تعریف کنم تا دیگران هم بیش از پیش بدانند که فرار از جاذبه های سخیف نفسانی چه جاذبه های روحانی و معنوی در عالم وجود دارد.
به قول شاعر بسیجی، مرحوم محمدرضا آقاسی: دام برچینید ما مرغ دلیم/ ماهی گرداب و دور از ساحلیم.
ولی امیدوارم شهدا ندانند که علیرغم این همه لطف و عنایتشان، باز هم در لجنزار نفسانیات غرق شدیم و نتوانستیم راهشان را آنطور که شایسته است، ادامه دهیم.
به قول شاعری دیگر (علیرضا قزوه): دیروز یکی بودیم با هم ولی امروز/ تو نورتر از نوری و من گردتر از گرد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک