بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 207
پیش نشست میگذارند با عنوان حکمرانی در مکتب شهید سلیمانی.
هیچ حرفی هم ندارند بزنند جز یک مشت حرفهای بدیهی و کلیشهای و تکراری که آدم را یاد این ضربالمثل میاندازد:
«از کرامات شیخ ما چه عجب/ پنجه را باز نمود و گفت وجب.
از کرامات دیگرش این است/ شیره را خورد و گفت شیرین است.
یک کرامات دیگر هم دارد/ ابر را دید و گفت می بارد.
زن نو را عروس می گویند/مرغ نر را خروس می گویند.
آنچه در جوی می رود آب است/ آنچه در چشم می رود خواب است».
اساتید در این نشست میگویند که حاجقاسم اخلاص داشت، صداقت داشت، شجاعت داشت و ... و حیف که در این فرصت کوتاه فرصت نداریم روی تک تک این موارد بحث کنیم!
حضرات ظاهراً حرفی برای گفتن ندارند، کمبود وقت را بهانه کردهاند.
اگر به اندازه آسفالتی که اجازه نمیدهید ماشین سنگین (اتوبوس ایاب و ذهاب کارکنان) از روی آن رد شود تا مبادا آسیب ببیند، نگران زیرمجموعهتان بودید، ما باور میکردیم که درکی از حکمرانی در مکتب حاجقاسم دارید.
همین چندی قبل 4-3 صفحه نامه نوشته بودم در نقد طرز حکمرانی برخی مدیران همین مجموعه، رئیس مجموعه گفت "وقت نمیکنم بخوانم، بدهید به مشاورم"؛ مشاورش هم گفت "زیاد نوشتی، یک صفحه بنویس ببینم چی میخوای". آخر سر در یک صفحه خلاصه کردم و تقدیم کردم، بدون هیچ بازخوردی!
بگذریم؛ خبرنگاری 10 روز در منطقه سیلزده خوزستان منتظر حاجقاسم بود تا بلکه بتواند از او مصاحبهای بگیرد و زمانی که این فرصت برایش مهیا شد، حاجقاسم گفت که من مصاحبه نمیکنم و خبرنگار هم حسابی ضدحال خورد.
حاجقاسم پس از آن 3 بار در موقعیتهای مختلف تلاش کرد ناراحی را از دل آن خبرنگار در بیاورد و با اصرار تأکید کرد "دخترم از دست من ناراحت نشی"؛ و حتی 3 عدد انگشتر هم به آن خبرنگار هدیه داد تا بلکه ناراحتی را از دلش در بیاورد و آخرسر هم تن به مصاحبه داد (*).
این است آیین حکمرانی و مردمداری در مکتب شهید سلیمانی.
پی نوشت:
*- برنامه یاد باران - روایت اول: مصاحبه اشک - 10 دی 1401
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک