بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 61
وقتی دیر به فکر اصلاح می افتیم
خاطره بازداشتم توسط نیروی انتظامی
سال 1373 در مدرسه محل تحصیلم چند صباحی با امور پرورشی همکاری میکردم. یک روز در کتابخانه مدرسه در حالی که کیفم را روی میز گذاشته بودم به دانش آموزانی که آنجا بودند گفتم من یک دقیقه بروم اداره پست دو راهی قلهک و برگردم؛ میخواستم نامهام را جهت درخواست تغییر رشته کنکور سراسری به سازمان سنجش ارسال کنم و برگردم.
با عجله از خیایان شریعتی به سمت دو راهی قلهک دویدم؛ یک پلیسی که سر پیچ کمین کرده بود یقه مرا گرفت و گفت کجا؟ و بدون هیچ معطلی و بدون این که منتظر پاسخی باشد، مرا سوار ماشین کرد.
حالا جرم من دویدن بود ولی مقداری بالاتر سر خیابان یخچال، فرزند صاف و ساده و بی آلایش مدیر و معلم قرآن مدرسه خیلی معمولی و آرام داشت راه میرفت که خفت آن بیچاره را هم گرفتند و گفتند کجا؟! و کنار من سوارش کردند و ما را به کلانتری قلهک منتقل کردند (ظاهراً حضرات هر روز باید آمار بازداشتیشان به هر نحوی به حد نساب می رسید). پس از دقایقی که در سالن انتظار نشستیم، از پلیسی که آنجا به همراه سربازش نشسته بود پرسیدم ما را به چه جرمی به اینجا آوردهاند؟ گفت نمیدانم، از همان کسانی که بازداشتت کردند بپرس.
گفتم آن ها کجا هستند که بپرسم؟ گفت نمیدانم.
گفتم مسؤول اینجا کیست؟ گفت منم.
گفتم شما چطور مسؤولی هستی که هر سؤالی می پرسم پاسخش را نمی دانی؟!
عصبانی شد و گفت بند کفشت را در بیاور! گفتم به چه دلیلی باید بند کفشم را بیاورم؟! ...
خلاصه با اصرار و پافشاری ام، مرا نزد مسؤول بالاترش فرستاد. از او پرسیدم به چه جرمی ما را بازداشت کردند؟ آخه چرا الکی در خیابان یقه مردم را به جرم دویدن و راه رفتن می گیرید و بازداشت میکنید؟! ... آن مقام مسؤول برگشت گفت نه، الکی نیست، چند دقیقه ای آرام بنشین جوسازی نکن میفرستمت بروی.
چند دقیقه گذشت و خبری نشد. دوباره رفتم نزد او و گفتم من کار دارم باید بروم؛ دست کرد داخل کشوی میزش مقداری توت خشک درآورد به من داد و گفت چند دقیقه ساکت بشین، میفرسمت بروی؛ سپس برگشت به همکارش گفت این از آن پنجاه و هفتیهاست، باید بفرستیمتش برود.
خلاصه مرا فرستادند رفتم و اولین کاری که پس از مراجعت به مدرسه کردم این بود که رفتم نزد مدیر و معلم قرآن مدرسه و گفتم چه نشسته ای که فرزندت را به جرم راه رفتن در خیابان بازداشت کرده اند! ... روز بعد فهمیدم بقیه آن جوانان زبانبسته را تا ساعت 4 بعد از ظهر علاف کردند و سپس آن ها را به محلی واقع در خیابان مطهری یا وزرا منتقل کردند و پس از اخذ تعهد از آنها، آزادشان کردند.
از یکی دیگر از آن دانشآموزان مدرسه که همراه ما در بازداشت بود پرسیدم آخه شما بابت چه چیزی رفتید تعهد دادید؟ چرا اعتراض نکردید؟ ...
سال 1383سردار آقای قالیباف به عنوان فرمانده وقت نیروی انتظامی در نشست سالانه اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان جهت سخنرانی و پاسخ به سؤالات دانشجویان حاضر شده بود و این خاطره را برایش تعریف کردم. من آن روز تصوّر می کردم با راه اندازی سامانه 197 (جهت پیشنهادات مردمی و یا انتقاد و شکایت از نیروی انتظامی) قرار است رویهها به صورت اساسی اصلاح شود اما اخیراً کلیپی مربوط به سال 1386 دیدم که در آن مجری یک برنامه تلویزیونی با سردار رادان، فرمانده وقت نیروی انتظامی گفتگو می کند و در ضمن بازگویی خاطره ای از برخورد تحکّم آمیز و ناشایست برخی از نیروهای انتظامی با مردم در یکی از بوستان ها گلایه و شکایت می کند اما در ادامه، پاسخ و قول برخورد و اصلاح رویه ای از فرمانده وقت نیروی انتظامی شنیده نمی شود.
خودم در همین سال های اخیر بارها از نزدیک شاهد بودم که وقتی یک ناهنجاری اجتماعی و یا حتی زورگیری منجر به ضرب و جرح به پلیس گزارش می شود، به جای اعزام یک نیروی زبده و کارشناس و آگاه به مسائل اجتماعی، یک سرباز ساده و ناآشنا با نحوه مواجهه با این قبیل معضلات اجتماعی را اعزام می کنند.
چندی پیش آقای قالیباف این بار به عنوان رئیس مجلس و به دنبال واقعه تأسف آور وفات مرحوم مهسا امینی در نطق پیش از دستور خود گفت: «باید ساختارها و شیوههای اجرای گشت امنیت اخلاقی را به گونهای اصلاح کنیم تا این قبیل اتفاقات دوباره تکرار نشود» (1) و این نشان می دهد در این سال های طولانی که دغدغه ها و انتقادات بسیاری از سوی دلسوزان جامعه نسبت به شیوه های اجرای گشت ارشاد مطرح شده است، توجه کافی و اصلاحات اساسی آن طور که شاید و باید صورت نگرفته است.
مقام معظم رهبری قبلاً در پی اغتشاشات دی ماه سال 1396 هشدار دادند: «اینجوری نیست که ما هیچ اشکالی نداریم، فقط دشمن خارجی است که دارد [مشکل ایجاد می کند]؛ نه، مگس روی زخم مینشیند؛ زخم را خوب کنید، زخم را نگذارید به وجود بیاید » (2) و مرحوم نادر طالب زاده نیز می گفت «اگر نقد نباشد، انتقادی مطرح نشود، سیستم مریض می شود، دچار بیماری می شود» (3)
یک اعتراض ساده، مستقیم و دلسوزانه را جوسازی تلقی کردن، همان زخمی است که دیر یا زود مگس ها را به خود جلب می کند؛ و سرسری گذشتن و اعتنا نکردن نسبت به انتقادها، بالاخره سیستم را روز به روز بیمارتر و بیمارتر می کند.
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) مؤمن خالص را به آب تشبیه می کند (4) و امام صادق (علیه السّلام) نیز می فرمایند «چون آهنگ طهارت و وضو کنی، به سوی آب پیش برو همانند اینکه به رحمت خدا نزدیک می شوی ... سپس با خلق خدا آمیزش و معاشرت کن، همانند آمیخته شدن آب با همه چیز که حق هر چیز را اداء می کند و در عین حال ماهیت آن تغییر نمی یابد» (5).
امام خمینی (ره) این احادیث زیبا را در بیان اسرار وضو اینچنین شرح می دهد «تفکر کن در صفای آب، و با مولای خود به صدق و صفا قدم زن ... و با بندگان خدا نیز با اخلاص معاشرت کن؛ و در راه حقّ و خلق از اعمال اراده متعلقه به خود بگذر؛ و تفکر کن در لطف امتزاج آب با اشیاء، که آن امتزاج براى اصلاح حال آن هاست و رساندن آن هاست به کمال لایق خود و زنده نمودن آن هاست؛ و کیفیت معاشرت و معامله تو با بندگان خدا نیز این طور باشد؛ و با نظر عطوفت و اصلاح به بندگان خدا نظر کن، و در صدد اصلاح ظاهر و باطن آنها و زنده نمودن آنان باش؛ حتى هدایت تو از گمراهان و نهى نمودن تو از معاصى اهل عصیان نیز براى اصلاح حال آن ها باشد نه براى اعمال نفوذ اراده خود» (7)
واقعاً اگر برخوردها به قصد ارشاد و نه قصد اعمال نفوذ اراده باشد، کمتر شاهد به وجود آمدن زخم هایی خواهیم بود که مگس ها را به خود جلب کند.
پی نوشت ها:
1- خبرگزاری ها، 10 مهر 1401
2- بیانات در دیدار با مردم قم، 19 دی ماه 1396
3- سخنان مرحوم نادر طالب زاده در جمع دانشجویان دانشگاه شاهد، آذر ماه 1396
4- بحارالانوار، ج 77 ص 40
5- مصباح الشّریعة، باب 10، بحارالانوار، ج 77، ص 339، «کتاب الطّهارة»، «ابواب الوضوء»، باب 6، حدیث 16
6- کتاب سرّ الصّلوة معراج السّالکین و صلوة العارفین، فصل سوم، صفحه 45
همین یاددشت در هفته نامه سلامت با عنوان «وقتی دیر به فکر اصلاح می افتیم»: نسخه وب - نسخه چاپی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک