بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 43
هر سال شب اول محرم که می شد، مداح مسجد محله مان اشعاری را با این ترجیع بند در رثای حضرت مسلم(سلام الله علیه) می خواند:
امشب در این شب تار/ سر می گذارم به دیوار
و من با شنیدن این قبیل اشعار تک بعدی و صرفاً احساسی، نه به ماهیت پلید حاکمان و مردم دنیا پرست و ضعیف النّفس کوفه پی می بردم و نه از رشادت و شجاعت سفیر امام حسین (علیه السّلام) چیزی می آموختم و به ناچار هر سال ماه محرم دنبال مجالس دیگری بودم که روح حماسه را در وجودم بدمد و مرا به تدبر و شناخت هر چه بیشتر فلسفه قیام امام حسین(علیه السلام) وا دارد و به همین خاطر هر سال ماه محرم بلافاصله پس از نماز خواندن در آن مسجد، آنجا را ترک می کنم تا با شنیدن اشعاری سخیف و بی مایه کلافه و عصبانی نشوم.
به همین خاطر آن زمان بیشتر به مداحی های حاج صادق آهنگران علاقه مند شدم و فکر می کنم یکی از حماسی ترین و افشاگرانه ترین و در عین حال عاطفی ترین مرثیه سرایی هایی که از ایشان شنیدم در رثای حضرت مسلم(سلام الله علیه) بود که به مناسبت ایام شهادت حضرت به خوانندگان هدیه می کنم:
آن شب که کوفه در شرار فتنه می سوخت / دل همچو اختر بر مدار فتنه می سوخت
طوفان نیرنگ و ریا کولاک می کرد/ آیینه های پاک را ناپاک می کرد
نامردمان را فتنه در سر بود آن شب / زور و زر و تزویر رهبر بود آن شب
زن بارگان کوفه خواب مرگ بودند/ بازیچه باد هوس چون برگ بودند
جز یک دو تن حقجو که اهل درد بودند/ بی درد مردم سر به سر نامرد بودند
بی دادگر دیگر شعار داد می داد/ فتوا به قتل مردم آزاد می داد
نامرد مردم مرد را تنها نهادند / طومار پیمان را به زیر پا نهادند
اوج مصیبت آن زمان باشد که مردی / درجمع نامردان برآرد آه سردی
ای کوفه نامردپرور وای بر تو! / ویرانه بی بام و بی در وای بر تو!
رنگ ریا در چشم مردم موج می زد / موجی که همچون دود سر بر اوج می زد
خیل جماعت صف به صف پیوسته با هم / نیرنگ و تزویر و ریا بنشسته با هم
در دامن محراب ماهی سرو قامت / بود از قیام قامتش برپا قیامت
آنگاه مردم صف به صف تکبیر گفتند / تکبیر اما از سر تزویر گفتند
آن شب نماز او نماز دیگری بود / در جان پاکش سوز و ساز دیگری بود
سرها چون غنچه در گریبان بود آن شب / هرکس ز خود حتی گریزان بود آن شب
تنهای تنها سرگران آرام آرام / در پیچ پیچ کوچه های کوفه زد گام
پیوسته زیر لب پریشان حال و غمگین / می خواند ذکر یا غیاث المستغیثین
چندی که زیر بار غربت گام برداشت / چون تاک سر بر شانه دیوار بگذاشت
یاقوت دل بارید روی دوش دیوار / سر کرد راز سرخ دل در گوش دیوار:
دیوار کوفه آه ای دیوار کوفه! / ای دامنت از آتش و خون پرشکوفه!
من مرغ عشقم بال پروازم شکسته / در تنگنای سینه آوازم شکسته
آن ها که دیشب از کفم پیمانه خودند / امشب ز نامردی به قتلم پا فشردند
یا رب مبادا شیر در زنجیر افتد / از دست مردی بر زمین شمشیر افتد
من شیر خونین یال و بی شمشیرم امشب / نیرنگ دشمن کرده در زنجیرم امشب
ای کوفه نامردپرور وای بر تو! / ویرانه بی بام و بی در وای بر تو!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک