بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 45
رنجنامه های دهه هفتاد(13)
حال که بحمدالله به جام جهانی راه رافتیم و با باخت های پیروزمندانه (!) در مقابل تیم های آرژانتین و بوسنی، تب های فوتبالی هم کم کم در حال فروکش کردن است، توجه شما را جلب می کنم به مقاله طنزی در ماهنامه نیستان(به مدیر مسؤولی سیّد مهدی شجاعی)، شماره 29(بهمن ماه 1376)،صفحه 27، ویژه نامه فوتبال:
«یا هو»
بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازیچه ای است طفلانه و لهو ... (سوره مباره حدید-آیه 20)
مسروریم از اینکه ایزد تعالی بر ما منت نهاد که به جام جهانی ره یابیم ...
و نیز خرسندیم از اینکه دوستان ما نیز با تیزهوشی تقیّه نمودند و چون دیگران در میادین بر سقوف مواشین سماع کردند . پایشان درد نکناد.
گویند مر مستجاب الدوله ای پرسیدند مر پیروزی تیم ملی را چند صلوات نذر کردی؟ گفت: هفتاد هزار، گفتند أیّ أهمّ؟ نیّت المؤمن أو عمله؟ روی در هم کشید و گفت: فوتبال.
و بدان که یکی از آشنایان اکتیو ما که از تمامی ملی پوشان فوتبال، مرقومه و امضا ستانده و از سن عمه دایی تا خالوی دیگران و تعداد موالید و وضعیت تأهل و تجرد آنان نیک مطلع است می گفت که دیوار اتاقش را به جای کاغذ دیواری با پوسترهای تیم ملی پوشانده است. گفتم إن شاءالله در سایر امور دنیوی و اخروی هم همین قدر باحال تشریف داشته باشید. گفت دارم. در دل گفتم: آره جان خودت.
از تلمیذی پرسیدند: خدا را بیشتر دوست داری یا خرما را ؟ گفت: خداداد را.
باری، صبح روز پسین که یک دوست نادان در اتوبوس ناگهان گریبان ما را گرفت... گفت: نظر شما درباره تب فوتبال چیست؟ ... گفتم: «بله، این تب همه گیر - بر خلاف سایر تب ها- بیمار را به پایکوبی و دست افشانی می اندازد، به گونه ای که می اندیشد او را چه خبر رسیده باشد و بدین روش در پیروزی های فوتبالین شاد می شوند به غایت تصوّر، و در شکست هایشان نیز می گریند به نهایت.
و از درمانش نپرس که ندانم. فقط بدان که به نظر ما، جوانان نباید در عشق فوتبال افراط کنند که به تب بیافتند و اگر روزی پنج، شش جریده ورزشی می خوانند، در صورت امکان یه روزنامه یا نشریه که به درد عاقبتشان بخورد هم بخوانند و مادران به فرزندان خود، به جای - ببخشید، در کنار - اسامی یازده بازیکن فوتبال، اسامی متبرکه را بیاموزانند.
یکی از همکاران راست گفتار ما در بخش قلب سوگند می خورد که به علت باخت ما در سباق با یکی از تیم ها در مسابقات جام جهانی، سه نفر را با حالت سکته به CCU آوردند، گفتم کاش وقتی خلاف امر باری تعالی هم کاری می کردیم، از خوف او اینگونه سکته می کردیم و رستگار می شدیم " ... الهی، خلّص قلوبنا بذکرک ..." » و در اینجا بود که دوست اتوبوسی ما را کاسه خشم لبریز شد و گفت: دم فرو بند وگرنه ... گفتم: چشم
و در قصّه است که درویشی از همه جا بی خبر روز شنبه مزبور وقتی داشت در انبوه دست افشانان فوتبال له می شد، فریاد زد: شما را چه می شود؟
گفتند بخٍّ بخٍّ که به جام جهانی راه یافتیم.
پرسید: آیا این جام جهانی با آن جام جهان نما ارتباطی هم دارد؟
گفتند: برو بابا حال داری.
گفت: اگر به شما وعده جنّت هم می دادند همین قدر خوشحال می شدید؟
سکوت کردند.
گفت: لاتأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما ... ولی صدایش در جیغ شیپورها گم شد.
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما نگوییم که فوتبال موفّق نکنیم
نکته این است که هر چیز مُقامی دارد
دین خود را تبه احمر و ازرق نکنیم
قطب الملک میر منتقد
متن کامل مقاله(روی تصویر کلیک کنید):
---------------
مطلب مرتبط: نشریه نیستان، شماره 28، دی ماه 1376، صفحه 117: کاریکاتور: عاقبت تماشای فوتبال
لینک در افسران، سایت تکلیف الهی،
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک