بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 35
صبح روز 7 اردیبهشت ماه در حین آماده شدن برای بیرون آمدن از منزل مشغول گوش دادن به رادیو معارف، برنامه صبحگاهی "مهربان باشیم" بودم.
حجة الإسلام قرائتی حکایتی را نقل کرد: "من رفتم یک جایی بنده خدا باشم یک دسته گلی آب دادم، خانه پدر سه شهید مهمان بودم، گفتم میخواهم وضو بگیرم، گفت شیر آب توی سرداب است رفتم توی سرداب وضو که گرفتم این پدر سه شهید حوله آورد که من دست هایم را با آن خشک کنم وقتی وضو گرفتم گفت بفرما حوله.
گفتم: «حدیث داریم که کسی اگر وضو گرفت با حوله خشک نکند ثوابش سی برابر است من میخواهم خشک نکنم.»
آن پدر شهید گفت" «حدیث نداریم اگر یک پیرمرد، پدر سه شهید که درد پا دارد، از این همه پله حوله برای تو آورد، خیطش نکید، توی ذوقش نزنید و دل او را نشکنید؟»
من خیلی خجالت کشیدم، تکانى خوردم و دیدم که حق با او است و من در عمل به این حدیث، باید شرایط دیگرى را هم مراعات کنم.
جاهایی که آدم میخواهد مقدّس باشد اما عقلش کار نمیکند، همیشه نصف اینکه بعضی مردم از دین فرار میکنند برای این است که دین دست آدمهایی است که عقل گاهی دارند و گاهی ندارند.
باید حساب کنیم که الان وقت چی است؟ گاهی آدم وقتی قرآن میخواند باید قرآن خواندنش را هم کنار بزند.
من فهمیدم که سواد دارم ولی آن پیرمرد حکمت داشت و حکمت داشتن از سواد داشتن بالاتر است"
من می خواستم از این حکایت برای ذکر نکته ای استفاده کنم که بماند برای بعد؛ چون همانروز اتفاقی افتاد که چه این طرفی ها و چه آن طرفی ها آن را مذمت کردند(گرچه برخی دوستان هم بنا بر دلائلی در پی توجیه آن قضیه برآمدند.)
آیا در آن قضیه، برخورد حکیمانه نسبت به برخورد قانونی ارجحیت نداشت؟!
آیا وقتی می شود قرآن خواندن را برای رعایت اخلاق و ادب اسلامی کنار گذاشت، نمی شد بنا بر مصلحت در اجرای قانون قدری انعطاف به خرج داد؟!
وقتی عبور از چراغ قرمز، تخلف قانونی محسوب می شود و طبق نظر حضرت امام(ره) تخطی از مقررات راهنمایی و رانندگی خلاف شرع است، حال افسر راهنمایی و رانندگی این اختیار را ندارد که در یک گره ترافیکی و بنا بر مصلحت بالاتر و تشخیص ضرورت، فرمان عبور از چراغ قرمز را صادر کند؟!
... آری، دوستان توجیه گر نیز خود در اینجا معترفند و شکوه دارند که "ای کاش مسئولین دانشگاه ... به خصوص حراست دانشگاه، موضوع مهمتر یعنی حضور بی حاشیهی یک کارگردان خوب و انقلابی در دانشگاه را پای اجرای وظیفه همیشگی اش ذبح نمیکرد."
فکر نمی کنم ثواب تقدیر از یک خانم کارگردان -که در این وانفسای رواج ابتذال در سینما، به طرز هنرمندانه و خیره کننده ای به درد و رنج مادران شهدای گمنام پرداخته است- از ثواب برگزاری مراسم شب آرزوها در جوار شهدای گمنام کمتر باشد.
برگردید و یک بار دیگر عنوان آن برنامه رادیو معارف را ببینید. نمی شود صبح از رادیو معارف از زبان علمای دین حکایتی را شنید و عصر همان روز ... بگذریم.
خلاصه اینکه به جایی برنمی خورد اگر گاهی دیسیپلین خشک قانون را کنار بگذاریم و قدری مهربان باشیم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک