سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 709888

  بازدید امروز : 226

  بازدید دیروز : 180

تکلیف الهی

 
خداوند، دوست دارد به کارهای مباح عمل شود، همان گونه که دوست دارد به واجباتش عمل کنند .خداوند، مرا با دین راحت و آسان برانگیخت : دین ابراهیم . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: یکشنبه 88/9/29::: ساعت 5:10 عصر

همین دو سه روز گذشته در بحثی ذکر خیری کرده بودم از رنجنامه مرحوم سید احمد خمینی خطاب به شیخ تازه درگذشته.
من تازه دقت کردم متوجه شدم نگارش این رنجنامه زمانی است که امام خمینی(ره) در بیمارستان بستری بوده که در نهایت منجر به عروج ملکوتی ایشان شد(تا آنجایی که یادم می آید امام روز دوم اردیبهشت 68 بستری شدند).
یادم می آید همان سال 68 یا 69 بود که شیخ حسین انصاریان به نقل از پزشکان معالج امام(ره) درباره علت بستری شدن ایشان می گفت از بس که امام(ره) اواخر عمرش خون دل خورده بود دچار ناراحتی های گوارشی شده بود.
من در اینجا ضمن درج بخشی از بحثی که به تازگی داشتم،
جمله آخر این رنجنامه را در پایان  می آورم.

پرسیدی:
تا حالا کسی از جماعت جنبش سبز جلوت عکس امام رو پاره کرده؟
پاره کردن عکس امام(ره) حکایت از کینه ای داره که این طیف نسبت به ایشان دارند.مهم نیست که ما صحنه پاره کردن عکس امام را دیده باشیم، مهم اینه که این کینه کاملاً درک و احساس بشه
هر نوجوون تازه آشنا شده با امام میدونه که ایشون فرمودند:" جمهوری
اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد"
همچنین ایشون فرمودند: "مردم شرعاً مکلفند که جمهوری
اسلامی را حفظ کنند و حفظ به این است که در صحنه باشند"
مردم(از جمله همین کفن پوشای مورد اشاره شما) همه با چشم خود دیدند و شنیدند که این جماعت به اصطلاح جنبش سبز شعار دادند:" استقلال، آزادی، جمهوری
ایرانی"
این شعار حکایت از چی داره؟ جز دهن کجی به شعارها و آرمان ها و دغدغه های امام خمینی(ره) دلیل دیگه ای میتونه داشته باشه؟
همین امروز گشتم پیدا کردم. اولش شک داشتم ولی گشتم توی انباری کتاب "رنجنامه حجت الاسلام سید احمد خمینی خطاب به حضرت آیت الله منتظری" رو پیدا کردم. بله حدسم درست بود. این رنجنامه در زمان حیات حضرت امام(ره) نوشته شده(9/2/1368) و من هم موقع انتشارش کامل و با دقت خونده بودم. به شما هم توصیه می کنم بخونید. اگه توی اینترنت پیدا نشد بیا کتابشو بهت بدم
ببین امام عزیز ما چه خون دلی از این شیخ ساده لوح خورده اونوقت این جماعت به اصطلاح جنبش سبز میرن از ایشون مشاوره سیاسی می خواهند و دیدیم و شنیدیم که در تمجید از او شعار می دادند. آیا این جز حکایت از کینه این افراد نسبت به امام خمینی(ره) داره؟
قبول ندارید که جمع نقیضین محال است؟ چگونه می توان هم نسبت به امام راحل(ره) محبت ورزید و هم با دشمنان امام(ره) همراهی کرد و مرید افرادی شد که خون به دل ایشان کردند؟
بیا پیام استقامت سال 67 امام عظیم الشأن رو بهت بدم ببین کجاش با شعار " نه غزه نه لبنان" جماعت به اصطلاح جنبش سبز  سازگاره؟
شما باید دوستان خود را در این جماعت به اصطلاح جنبش سبز تشویق کنید که شجاعت به خرج دادند و از بین یکی از دو نقیض بالاخره یکی را انتخاب و از دیگری اعلام انزجار و نفرت کردند و در حقیقت به توصیه سیاوش قمیشیشون عمل کردند که می خوند:
برای یک بارم که شده قد بکش از پشت نقاب

و امّا جمله آخر این رنجنامه:
حضرت آیت الله! اگر از منافقین و لیبرال ها و طیف مهدی هاشمی جدا نشوید، مطمئن باشید تمامی حزب اللّهی ها در آخرت در مقابل پیامبر اکرم(صلّی الّله علیه و آله) جلوی شما را خواهند گرفت.والسّلام علی من اتّبع الهدی- 9/2/1368 – احمد خمینی
امیدوارم این سند تاریخی تجدید چاپ شود و در اختیار نسل جوان قرار بگیرد تا دوستداران حضرت روح الله(ره) بدانند ایشان در اواخر عمر با برکت خود چه خون دلی از برخی یاران ساده لوح خود خوردند. بیایید متن این رنجنامه را برای برخی ساده لوحان امروز فوروارد کنیم تا تاریخ تکرار نشود.  

بخشی از
سخنان افشاگرانه "عبدالله نوری" درباره خون دل هایی که منتظری به امام داد : باز آقا سید احمد آقا آن روز گفت که: "یک روز بعد از این که حکم استعفای آقای منتظری را امام امضاء کرد، وارد اتاق شدم، ‌دیدم نامه آقای منتظری در دستش هست، ‌از زیر عینک قطرات اشک، آمده روی محاسنش، دارد گریه می کند. نشستم کنار امام، البته با صدا گریه نمی کرد؛ فقط اشک می ریخت و نامه آقای منتظری را داشت می خواند. نشستم کنار امام. امام همچنان مشغول اشک ریختن و خواندن نامه بود. خواستم که امام، چون دکترها گفته بودند که خیلی مراقبش باشید، ‌نگذارید گریه کند، ناراحت بشود. ‌سرم را بردم جلو، توی صورت آقا نگاه کردم که یعنی من دارم می بینم که داری گریه می کنی، بلکه آقا دست از گریه بردارد. آقا عینکش را گذاشت توی پیشانیش و یک نگاهی به من کرد، گفت: "احمد! تعجب می کنی من دارم گریه می کنم؟!"
من دیگه هیچی جواب ندادم!
گفت:  "احمد! به خدا دیگر کمرم شکست. به خدا دیگر اصلا دلم نمی خواهد زنده بمانم ... تو هم دعا کن خدا دیگر مرگ بابایت را برساند. یک عمر فریاد زدم ولایت فقیه، حالا خودم با دست خودم، باید قسمت اعظم این ولایت فقیه را ذبح کنم، قربانی کنم! احمد تعجب می کنی؟ به خدا کمرم شکست!

متأسفانه من نمیدونستم صفحه نظرات این یادداشت فعال نیست. با پیگیری که کردم الان دیگه مشکلی نداره و میتونید نظر بدید. با تشکر و معذرت


 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک