سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 708168

  بازدید امروز : 24

  بازدید دیروز : 13

تکلیف الهی

 
از محبوب ترینِ کارها نزد خداوند متعال، زیارت آرامگاه حسین علیه السلام است . [امام صادق علیه السلام]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 97/8/11::: ساعت 3:7 عصر

عالم وارسته و با فضیلت، آیت الله حاج شیخ مصطفی اعتمادی برای وقت طلاب ارزش بسیاری قائل بود ... حتی برای فوت مادرش درس را تعطیل نکرد، بلکه پس از اتمام درس اعلام کرد: «جنازه مادرم اکنون در صحن مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) است؛ اگر آقایان طلاب برنامه‌ای درسی یا مباحثه ندارند و مایل باشند، شرکت فرمایند!»

این رفتار شگفت، نشانگر اهتمام ویژه او به دانش بود. (1)

حالا دانش آموزان و دانشجویان ما را چنان مسخ کرده اند و استحمارگران چنان بُتی از فوتبال برایشان تراشیده اند که کمپین «شنبه را تعطیل کنید» راه انداخته اند و حتی اعلام کرده اند اگر شنبه تعطیل نشود، سر کلاس‌های‌شان حاضر نخواهند شد! (2) چرا که قرار است صبح شنبه بازی رفت فینال لیگ قهرمانان آسیا بین کاشیما آنتلرز و پرسپولیس در ژاپن برگزار شود.

و کار به جایی رسیده که آموزش و پرورش هم بخشنامه «آنی» در این رابطه صادر کرده است (3):


آری، اینگونه ابلیس و جنودش اولویت های انسان را تغییر می دهد و بازی را دین او قرار می دهد (4)

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما نگوییم که فوتبال موفّق نکنیم

نکته این است که هرچیز مُقامی دارد
دین خود را تبه احمر و ازرق نکنیم (5)

پی نوشت ها:

1- استادی که حتی در سوگ مادر هم ، درس را تعطیل نکرد

2- کمپین پر سر و صدا؛ شنبه را تعطیل کنید

3- بخشنامه آموزش و پرورش: فینال در مدارس پخش شود +عکس

4- بازی را دین خود قرار ندهیم!

5- نشریه «نیستان»- شماره 29- صفحه 37


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: دوشنبه 97/4/18::: ساعت 6:7 صبح

از هیبت و وجهه و سابقه ی مهاجمی که می خواهد ما را از ایفای نقش خود در میدان های مختلف زندگی باز دارد، نهراسیم و به خاطر آنچه که می نمایاند و آنچه که درباره اش می گویند، خود را نبازیم و صحنه را خالی نکنیم.

از انجام آنچه که تکلیفمان است کوتاه نیاییم و با ایستادگی و بیان به جا و به موقع انتقادات و حرف حق، رفتارهای طاغوتی صاحب منصبان را مهار کنیم. 



 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 96/5/26::: ساعت 11:14 عصر

«هنگامی که شیپور جنگ نواخته می شود، تشخیص مرد از نامرد آسان می شود»(1)

در شرا یطی که مردهایی بی ادّعا در راه مبارزه با ایادی اسراییل جان خود را فدا می کنند و سر می دهند، برخی افراد پرمدّعا حاضر نیستند برای رسمیت ندادن به این رژیم جعلی، از قاذورات دنیایشان بگذرند.

چرا که تعهّد داده اند به هر قیمتی فوتبال بازی کنند؛ بازی را دین خود قرار داده اند(2) وگرنه تا جایی تعهّدشان را به رسمیت می شناختند که به دینشان برنخورد.

«به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى‌شوند.»(3)

«آیا مردم گمان کرده اند به صرف اینکه بگویند ایمان آورده ایم رها مى شوند و آزمایش نمى شوند؟»(4)

افرادی به تناسب ایمان بلندشان، به حضور در صحنه دفاع از کشور اسلامی در صدها کیلومتر فراتر از مرزها و نبرد با مشتی جانی وحشی در دیار غربت امتحان می شوند و تا پای جان و سر خود بر عهدشان پابرجا می مانند.

و افرادی دیگر که بی جهت و صرفاً با توپ زدن از آن ها اسطوره تراشی شده است، با امتحانی ساده تر بازنده می شوند.  

شعار «پاینده باد ایران» می دهند، به مرحوم تختی ادای احترام می کنند، شهدا را تکریم می کنند، اما به وقت امتحان تشخیص نمی دهند که قبل از تعهّد نسبت به فلان باشگاه اروپایی چه تعهّدی دارند، چرا که چرب و شیرین دنیا در دهانشان مزه کرده و دچار فراموشی شده اند.

از نهج البلاغه هم در باب لزوم وفای به عهد شاهد می آورند! چه می کند این نفس تسویل گر برای توجیه یک عمل ضدقرآنی!

مگر در نماز از خدا نمی خواهی که تو را به راه کسانی که به آن ها نعمت داده است، هدایت کند؟ کسانی که خدا به آن ها نعمت داده است، به ولی نعمت خود چه  تعهّدی داده اند؟!؛ «موسى گفت: پروردگارا، به خاطر این نعمت که به من ارزانى داشته اى تا آخر عُمرم هرگز پشتیبان مُجرمین نخواهم بود»(5)

تو که تعهّد جوانمردی به مرحوم تختی داده ای، تو که شعار «پاینده باد ایران» می دهی، تو که از نهج البلاغه سخن می گویی، چگونه حاضری به یک رژیم ناجوانمرد، جنایتکار، اشغالگر، نامشروع، قاتل زنان و کودکان و همچنین قاتل دانشمندان کشورت-که برای پایندگی ایران تلاش می کردند- مشروعیت بدهی؟! حالا چه با بازی کردنت و چه با حمایت از بازی دوستانت.

اگر سیاست جمهوری اسلامی دست از سر ورزش بردارد، سیاست رژیم غاصب و نامشروع اسراییل، از بازی های ورزشی برای تبلیغ مشروعیت خود سوءاستفاده نمی کند؟!

و بدان که شعار جدایی ورزش از سیاست را همان سیاست مداران غدّار بلغور می کنند تا ملّت ها در مستی هیجانات مسابقات ورزشی، از مکر و سیاست های پلید و مجرمانه آنان غافل شوند.

پی نوشت ها:

1. جمله منسوب به شهید چمران 

2. بازی را دین خود قرار ندهیم! (نکات تفسیری از آیت الله جوادی آملی) 

3. امام حسین(علیه السّلام)-تحف العقول، ص 245

4. سوره عنکبوت- آیه2

5. سوره قصص-آیه 17-نماز یعنی یاری نکردن مجرمین(نکات تفسیری از آیت الله جوادی آملی)

یادداشت مرتبط قبلی: تعهد به باشگاه یا راه و رسم مردانگی؟!+تصویر


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: یکشنبه 96/5/15::: ساعت 6:19 صبح

بازیکنی که عاشق BMW   است و نمی تواند از اتومبیل BMW دل بکند:


بازیکنی که در اعتراض به اخراج هم تیمی خود در مسابقات جام دانهیل ویتنام با مشت به سینه داور ژاپنی می زند(1)

بازیکنی که در بازی با پرتغال(جام جهانی 2006) در اعتراض به تعویض خود، لگدش را نثار ساک پزشک تیم می کند!(2):


همین بازیکن در سالگرد جهان پهلون تختی بدون دعوت بر سر مزارش می رود و می گوید «من فقط آمده‌ام به وظیفه‌ام عمل کنم و هیچ حرفی ندارم»(3) و امیدوار می شویم که قرار است از مرحوم تختی درس جوانمردی بیاموزد و بی اخلاقی در ورزش را کنار بگذارد:


و چندی بعد همین بازیکن وقتی قرار می شود مجسمه اش را در ورزشگاهی در غرب تهران(وردآورد) نصب کنند(4)، در مخالفت با این اقدام می گوید: «به جای من، مجسّمه شهدا و جانبازان را بسازید!»(5) و خدا رو شُکر می کنیم که این بازیکن، دیگر آن بازیکن بی اخلاق و دل به دنیا داده ی قدیم نیست:


امّا حالا همین بازیکن توئیت می زند و از حرکت ناجوانمردانه دو بازیکن دیگر در بازی با تیم رژیم جعلی اسرائیل حمایت می کند!:


جناب آقای علی کریمی! تکریم شهدا و جانبازان به مجسّمه سازی از آن ها نیست! به درس غیرت و جوانمردی و مردانگی گرفتن از آن هاست.

هزار شهید در سالیان اخیر در راه مبارزه با ایادی اسرائیل، نثار دفاع از حریم اهل بیت(علیهم السّلام) و حفاظت از امنیّت کشور شده، آیا این رسم جوانمردی و غیرت و مردانگی است که در سایه امنیّت حاصل از خون این شهیدان،دست از تحریم این رژیم جعلی به بهانه تعهّد نسبت به باشگاه، برداریم(6)؟!

تعهّد نسبت به باشگاه مهم تر است یا تعهّد نسبت به راه و رسم آزادگی؟!

پی نوشت ها:

  1. آبروریزی هایی که در فوتبال ایران رخ داد + عکس
  2. همان
  3. علی کریمی: وظیفه‌ام بود سر قبر آقا تختی بروم
  4. ساخت مجسمه علی کریمی در غرب تهران
  5. کریمی: به جای من مجسمه شهدا و جانبازان را بسازید
  6. توپ‌هایی که وارد دروازه رژیم صهیونیستی شد/ حمایت فوتبالیست‌های نامی از غزه و فلسطین

یادداشت مرتبط قبلی: اسطوره تراشی از پولبالیست عاشق BMW+تصویر


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 95/7/16::: ساعت 11:54 عصر

1- یکی از روزهایی که امام خمینی(ره) در پاریس بودند، فردی آمد و گفت: "آمریکایی ها آمده اند با امام مصاحبه ای انجام دهند و این برنامه هنگامی که پخش شود و صورت پذیرد سایر کشورهای اروپایی هم چنین کاری را انجام می دهند و این برنامه می تواند برای نشان دادن موضع و حرکت انقلاب مؤثر باشد".

خواهر دباغ می گوید: بر حسب اتفاق روزجمعه بود؛ بنده که خدمت امام این موضوع را مطرح کردم، فرمودند: "حالا وقت انجام مستحبات و غسل جمعه است، نه وقت مصاحبه!" 

2-مردی تصمیم داشت به سفر تجارت برود، خدمت امام صادق(علیه السّلام) که رسید درخواست استخاره ای کرد، استخاره بد آمد، آن مرد نادیده گرفت و به سفر رفت؛ اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد، اما از آن استخاره در تعجب بود، پس از مسافرت خدمت امام رسید و عرض کرد: "یابن رسول الله! یادتان هست چندی قبل از خدمت شما رسیدم برایم استخاره کردید و بد آمد؟ استخاره ام برای سفر تجارت بود، به سفر رفتم و سود فراوانی کردم؛ به من خوش گذشت."

امام صادق(علیه السّلام) تبسمی کرد و به او فرمود: "در سفری که رفتی یادت هست در فلان منزل خسته بودی نماز مغرب و عشایت را خواندی، شام خوردی و خوابیدی و زمانی بیدارشدی که آفتاب طلوع کرد و نماز صبح تو قضا شده بود؟"

عرض کرد آری . حضرت فرمود: "اگر خداوند دنیا و آنچه را که در دنیاست به تو دهد جبران آن خسارت(قضا شدن نماز صبح) نمی شود."

3- مسؤول در نظام جمهوری اسلامی باید در تصمیم گیری هایش فراتر از ملاحظات سود و زیان این دنیایی، منافع و خسارت های فرامادی و معنوی را نیز مد نظر داشته باشد؛ گرچه هنگامی که این دو ملاحظه با هم تعارض پیدا می کند، تصمیم گیری قدری دشوار می شود ولی با تیزبینی مبتنی بر بینش توحیدی و ایمان قلبی، طبق وعده الهی وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًاُ(3) قضیه سهل و آسان خواهد شد اما چه می شود کرد که لَا تَجْتَمِعُ عَزِیمَةٌ وَ وَلِیمَةٌ(4) و لَمْ تَجْتَمِعَ الْفِطْنَةُ والْبِطْنَة (5)

آری، عزم راسخ و تیزهوشی هرگز با سورچرانی و پرخوری جمع نمی شود؛ چگونه می توان از کسانی که با قراردادهای میلیاردی، سوار بر پورشه، چرب و شیرین دنیا را می چشند توقع داشت هنگام تعارض بین خسارت مادی و معنوی به تشخیص و تصمیم صحیح و مبتنی بر رضایت حق برسند و جربزه قد علم کردن در برابر قواعد تحمیلی بیگانه را داشته باشند؟

 4-به هر حال مسؤولین مجبور به پذیرش برگزاری مسابقه شدند، اما آیا مردم هم محکوم به تماشای فوتبال هستند حتی در شب عاشورا؟

توصیه حقیر این است که به توجیهات تسویل گرانه نفس خود و دیگران توجهی نکنید، دستاوردهای معنوی حاصل از مجالس حسینی را در هیجان نفس اماره زنده به گور نکنید و بدانید که خسارت سلب توفیق اقامه ی عزای حسینی در شب عاشورا نیز قابل جبران نیست.

پی نوشت ها:
1- پاسدار اسلام/ شماره 222 / در سیره امام خمینی(ره)
2- جهاد با نفس/ج1/ص66
3- سوره طلاق/ آیه 2
4-غرر الحکم و درر الکلم، ص 483
5- غرر الحکم و درر الکلم، ص 360


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 94/8/7::: ساعت 9:58 عصر

رنجنامه های دهه هفتاد(14)

باز هم فصل دربی شد و شهرآورد دو تیم معروف و پولساز و خبرساز و هیجان آور و ...

و باز هم خاطره تلخ دربی شرم آور بهمن ماه 1393 زنده شد.

می گویند زخم یک خاطره تلخ را هفت خاطره خوب می باید تا که التیام یابد؛ اما 21 سال گذشت و هر سال دریغ از پارسال، و طی این چند سال اخیر که از اخلاق در ورزش نوشتم خاطره خوشی از فوتبال قابل روایت نبود.

یاد سرداری افتادم که دقیقاً سه سال قبل در جشن نیمه شعبان تیمش وعده داده بود تا سه سال دیگر یک تیم بااخلاق، ارزشی و متدیّن تحویل بدهد ...

بگذریم؛ به استقبال دربی 81 برویم و این قسمت از رنجنامه های دهه هفتاد را اختصاص دهیم به روایت دربی شرم آور بهمن ماه 1373 که استاد اسماعیل شفیعی سروستانی در صفحه آخر کتاب تربیت پهلوانی(سیر تحول تاریخی و فرهنگی ورزش ایران)، آن را اینگونه روایت می کند:


«روز جمعه یکی از هفته های بهمن ماه 1373، همه بازیگران و تماشاچیان ناظر یک صحنه بودند.

"انفجار هیجان"

انفجار همه ی نفس اماره، همه ی تمنیات انسانی که پیش از آنکه تربیت شود، خود نقش اسوه و الگو گرفته است. و از پی آن دستورالعمل های پی در پی، شاید که این بار، اخلاق بر عضو پیوندی بچسبد و این جامه بر اندامش راست آید. اما، آیا به راستی ورزش مدرن، در بستر طبیعی خود حامل بار اخلاقی بود؟»


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 93/4/6::: ساعت 12:18 صبح

رنجنامه های دهه هفتاد(13)

حال که بحمدالله به جام جهانی راه رافتیم و با باخت های پیروزمندانه (!) در مقابل تیم  های آرژانتین و بوسنی، تب های فوتبالی هم کم کم در حال فروکش کردن است، توجه شما را جلب می کنم به مقاله طنزی در ماهنامه نیستان(به مدیر مسؤولی سیّد مهدی شجاعی)، شماره 29(بهمن ماه 1376)،صفحه 27، ویژه نامه فوتبال:

«یا هو»

بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازیچه ای است طفلانه و لهو ... (سوره مباره حدید-آیه 20)

مسروریم از اینکه ایزد تعالی بر ما منت نهاد که به جام جهانی ره یابیم ...

و نیز خرسندیم از اینکه دوستان ما نیز با تیزهوشی تقیّه نمودند و چون دیگران در میادین بر سقوف مواشین سماع کردند . پایشان درد نکناد.

گویند مر مستجاب الدوله ای پرسیدند مر پیروزی تیم ملی را چند صلوات نذر کردی؟ گفت: هفتاد هزار، گفتند أیّ أهمّ؟ نیّت المؤمن أو عمله؟ روی در هم کشید و گفت: فوتبال.

و بدان که یکی از آشنایان اکتیو ما که از تمامی ملی پوشان فوتبال، مرقومه و امضا ستانده و از سن عمه دایی تا خالوی دیگران و تعداد موالید و وضعیت تأهل و تجرد آنان نیک مطلع است می گفت که دیوار اتاقش را به جای کاغذ دیواری با پوسترهای تیم ملی پوشانده است. گفتم إن شاءالله در سایر امور دنیوی و اخروی هم همین قدر باحال تشریف داشته باشید. گفت دارم. در دل گفتم: آره جان خودت.

از تلمیذی پرسیدند: خدا را بیشتر دوست داری یا خرما را ؟ گفت: خداداد را.

باری، صبح روز پسین که یک دوست نادان در اتوبوس ناگهان گریبان ما را گرفت... گفت: نظر شما درباره تب فوتبال چیست؟ ... گفتم: «بله، این تب همه گیر - بر خلاف سایر تب ها- بیمار را به پایکوبی و دست افشانی می اندازد، به گونه ای که می اندیشد او را چه خبر رسیده باشد و بدین روش در پیروزی های فوتبالین شاد می شوند به غایت تصوّر، و در شکست هایشان نیز می گریند به نهایت.

و از درمانش نپرس که ندانم. فقط بدان که به نظر ما، جوانان نباید در عشق فوتبال افراط کنند که به تب بیافتند و اگر روزی پنج، شش جریده ورزشی می خوانند، در صورت امکان یه روزنامه یا نشریه که به درد عاقبتشان بخورد هم بخوانند و مادران به فرزندان خود، به جای - ببخشید، در کنار - اسامی یازده بازیکن فوتبال، اسامی متبرکه را بیاموزانند.

یکی از همکاران راست گفتار ما در بخش قلب سوگند می خورد که به علت باخت ما در سباق با یکی از تیم ها در مسابقات جام جهانی، سه نفر را با حالت سکته به CCU آوردند، گفتم کاش وقتی خلاف امر باری تعالی هم کاری می کردیم، از خوف او اینگونه سکته می کردیم و رستگار می شدیم " ... الهی، خلّص قلوبنا بذکرک ..." » و در اینجا بود که دوست اتوبوسی ما را کاسه خشم لبریز شد و گفت: دم فرو بند وگرنه ... گفتم: چشم

و در قصّه است که درویشی از همه جا بی خبر روز شنبه مزبور وقتی داشت در انبوه دست افشانان فوتبال له می شد، فریاد زد: شما را چه می شود؟

گفتند بخٍّ بخٍّ که به جام جهانی راه یافتیم.

پرسید: آیا این جام جهانی با آن جام جهان نما ارتباطی هم دارد؟

گفتند: برو بابا حال داری.

گفت: اگر به شما وعده جنّت هم می دادند همین قدر خوشحال می شدید؟

سکوت کردند.

گفت: لاتأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما ... ولی صدایش در جیغ شیپورها گم شد.

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم

ما نگوییم که فوتبال موفّق نکنیم

نکته این است که هر چیز مُقامی دارد

 دین خود را تبه احمر و ازرق نکنیم

قطب الملک میر منتقد 

متن کامل مقاله(روی تصویر کلیک کنید):

---------------

مطلب مرتبط: نشریه نیستان، شماره 28، دی ماه  1376، صفحه 117: کاریکاتور: عاقبت تماشای فوتبال

لینک در افسران، سایت تکلیف الهی، 


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: سه شنبه 93/3/27::: ساعت 11:22 عصر

این روزها همه در تب و تاب مسابقات جام جهانی فوتبال در یکی از کشورهای آمریکای لاتین هستند و هیجانات کاذب و سکرآور این افیون استعماری به کمتر کسی(از جمله سیاسیون میخکوب شده پای جعبه جادویی) فرصت و رغبت تأمّل در کارکردها و فلسفه وجودی آن را می دهد.

لذا به همین مناسبت و علی رغم اینکه بنا نداشتم در این وبلاگ آثار دیگران را copy paste کنم، اما برای ادا کردن حق مطلب چاره ای ندارم جز اینکه به قلم شیوای استاد شفیعی سروستانی متوسّل شوم و به گزیده ای از کتاب "داستان ورزش غرب" ایشان بپردازم؛ ایشان در فصل "آمریکای لاتین و ورزش مدرن" اینگونه چگونگی ورود فوتبال به کشورهای اروگوئه و برزیل را روایت می کند:

کشورهای امریکای لاتین، علی‌رغم تاریخ و فرهنگشان، امروزه به عنوان درمانده‌ترین و عقب‌مانده‌ترین کشورهای جهان به شمار می‌روند...

آن‌ گاه که زور سرنیزه‌های سربازان انگلیسی و فرانسوی و امریکایی، توان فراگیر خود را برای رام کردن ساکنان این سرزمین بزرگ از دست داد، «فوتبال» پای در میان نهاد تا به عنوان سلاحی کارآمد از طریق استحمار مردم این دیار، راه خروج منابع غنی امریکای لاتین و سرازیر شدن آن را به صندوق‌های گشاد و عریض و طویل دول استعماری هموار سازد.

... اگر در سرزمین‌های اسلامی، اختلافات مذهبی و قومی می‌توانست امکان حضور دولت‌های انگلیس و فرانسه را فراهم آورد و آنان را دایرمدار امور سازد؛ در سرزمین بزرگ چین، تریاک مجانی و رایج می‌توانست چشم‌ها و گوش‌ها را ببندد تا ساکنان این سرزمین‌ها کاملاً از حضور خصمی خونخوار غافل بمانند؛ در آمریکای لاتین وضع دگرگون بود ...

فقدان گرایش‌های مذهبی، فلسفی و اعتقادی و ناکار ماندن افیون، استعمار را واداشت تا برای حضور بلامنازعه از ورزش مدرن مخصوصاً «فوتبال» استفاده نماید. «فوتبال، آن هم فوتبال پروفسیونل می‌توانست چشم و گوش ملت‌های بی‌ریشه را ببندد، بدان حد که آنها فراموش کنند که هستند و برای چه فعالیت می‌کنند... می‌بینیم که استعمار در مقابل قهوه و کائوچوی اروگوئه در سال 1926 چگونه دام ورزش را در اروگوئه، کوچک ترین کشور امریکای لاتین گسترد.» (1)

در تاریخچه آغاز فوتبال در اروگوئه می خوانیم: «در آغاز ، فوتبال در اروگوئه مفهوم معین و مشخصی نداشت. تنها در این سال بود که یک کمپانی انگلیسی به نام «دوک لند کمپانی» که کارش تجارت قهوه بود و محصولات جنگلی اروگوئه، مخصوصاً چوب‌های بسیار گرانبها و صنعتی آن را به انگلستان صادر می‌کرد، چون دید که کارگران اروگوئه طالب افزایش دستمزد بیشتر و کار کمتر هستند، مسأله افزایش دستمزد را نادیده گرفت و در زمینه کار کمتر به کارگران اروگوئه اطلاع داد که حاضر است وسایل تفریح آنها را فراهم سازد... کمپانی با وارد کردن مقدار زیادی توپ فوتبال و پخش مجانی آن در میان خانواده‌های کارگران و نیز با ارایه طریقه این بازی ، ریشه‌ای برای فوتبال به وجود آورد... در عرض دو سال یعنی از 1920 تا 1922 کار به جایی رسید که یکی از واردات عمده کشور اروگوئه توپ فوتبال و وسایل این بازی بود... »(2)

رئیس کمپانی «دوک لند» در اروگوئه در نامه‌ای به رئیس مستقیم این کمپانی در لندن نوشت: «آقای رئیس، دوست محترم، از لطف شما حال ما خوب است... ما اینک کارگردانی داریم که با حداقل دستمزد حداکثر کار را تحویل می‌دهند. از اخبار بسیار جالب این که ورزش فوتبال در طی چند سال اخیر در اینجا رشد بسیار سریعی کرده، تا به آن اندازه که امروز هیچ فردی از افراد کشور اروگوئه پیدا نمی‌شود که راجع به فوتبال علاقه‌ای در خود احساس نکند... در مورد توسعه این ورزش به نظر من باید کاری کرد که ملت اروگوئه آن را به عنوان یک اصل و سنت مقدس تلقی کند و تمام ساعات فراغت خویش را به فکر کردن درباره آن بپردازد»(3)

جالب توجه است که در خلال سال‌های 1922 تا 1926 سی و دو میسیون ورزشی وارد اروگوئه شد و به تحقیق درباره چگونگی ورزش در این کشور پرداخت و سپس اعلامیه‌ای صادر شد که برای تأمین سعادت و سلامت و ترقی و رفاه ملت اروگوئه استادیوم‌های ورزشی خواهند ساخت. خبری که روزنامه‌های محلی آن را با آب و تاب نقل کردند. برده‌داری نوین تجویز شده، صورت نو و جدیدی از استعمار را در امریکای لاتین به نمایش می‌گذاشت. طی مدت کوتاهی تنها در برزیل 12 استادیوم با ظرفیت بالا ساخته شد و با حمایت امریکا مسابقات بزرگ و خرید و فروش ورزشکاران رواج یافت.

امریکا همه همّ خویش را مصروف آن کرد تا فوتبال به عنوان یک «شأن ملی» در امریکای لاتین شناخته شود و این امر می‌توانست تمامیت توان، غیرت و تعصب ملی مردم برزیل و اروگوئه را مصروف بازی فوتبال نماید و از این رهگذر عموم مردم را از حضور استعمار نو غافل سازد و در اجرای این سیاست‌ها بود که روزنامه‌های پرتیراژ، فوتبال را به عنوان «سنت بزرگ برزیل» قلمداد کرده و امریکای لاتین را در میان امواج ورزش حرفه‌ای غرق کردند تا جایی که امروزه در برزیل فوتبالیست‌ها را چون پیامبران بزرگی می‌دانند که تجاوز به حریم آنها غیرممکن است.

«رولف کونیل» خبرنگار ورزشی آلمان در گزارشی نوشته بود: «در دنیا هیچ ملتی به اندازه ملت برزیل به فوتبال عشق نمی‌ورزد و اینگونه فوتبال را مافوق همه چیز قرار نمی‌دهد. روزی در برزیل ضمن یک مصاحبه از طرف صحبتم پرسیدم چرا شما برزیلی‌ها این چنین کورکورانه کشته و مرده فوتبال هستید؟ می‌دانید چه جواب داد؟ او گفت: شما باید درک کنید که ملت برزیل را هیچ عامل مشترکی به یکدیگر پیوند نمی‌دهد. ما فاقد زندگی سیاسی، زندگی فرهنگی و حتی زندگی مذهبی هستیم.»(4)

استعمارگران خوب دریافته بودند که از طریق رواج ورزش پرسر و صدا و مهیج فوتبال می‌توان نیروهای بالقوه ملت‌های امریکای لاتین را خنثی نمود و آن نیرو را به مسیر دیگری منحرف کرد تا از رو در رو شدن این نیروی قوی با عوامل داخلی استعماری غارتگر جلوگیری به عمل آید. دست‌نشاندگان غربی همه تلاش خود را مصروف آن داشتند تا با برگزاری مسابقات پرخرج، مرهمی بر زخم‌های کهنه ملت‌های امریکای لاتین بگذارند و شأن و شخصیت حقیقی و ویران شده این اقوام را در هیأتی دیگر نشان دهند.

... گفتنی است که امریکا از سال‌های 1950، ماشین‌های کشاورزی را به صورت گسترده به امریکای لاتین وارد کرد تا با ماشینی کردن کشاورزی بتواند قهوه، شکر، کائوچو و محصولات مورد نیازش را به دست آورد. اما چون با مکانیزه کردن کشاورزی با توسعه بیکاری مواجه شد، فوتبال را جایگزین آن نمود.

این حرکت یادآور این سخن استعمارگران است که: «ما آدم‌ها را بر حسب قدرت‌بدنی، دقت فنی و ارزش تکنیکی قیمت می‌گذاریم و اگر بیکاری هست، فوتبال را به عنوان کار می‌توان پیشه کرد. اگر ماشین به دشمنی با نیروی انسانی پرداخته است، انسان باید نیروهای خود را در راه صحیحی به کار اندازد و به فروش برساند.»(5) شاید به همین دلیل بود که ورزشکار حرفه‌ای مثل یک گاو شیرده ارزش پیدا نمود. چنانکه رئیس‌جمهور برزیل، با هواپیمای شخصی خود، بازیکنان را به دیگر کشورها می‌فرستاد.(6)

این حرکات مقدمه‌ای بر «توسعه پروفسیونالیسم» یا «ورزش حرفه‌ای» از سوی دول سرمایه‌دار و استعماری بود. امری که در ذات خود لگدکوب شدن همه فضایل انسان و سقوط شأن آدمی را تا حد سرحد یک حیوان تنومند و وحشی نازل ساخت.

علوم پزشکی، تغذیه و سرمایه کارخانه‌داران و صاحبان کارتل‌های صهیونیستی دست به دست هم دادند تا از قهرمانان، تابلوهای خوش‌نمای متحرک و مبلغان کالاهای تجاری بازارپسند بسازند. حال دیگر استعمار نو، میدان عمل خود را توسعه داده بود و با کنار نهادن اسلحه و زور نیروهای نظامی بر آن بود تا پنبه ورزش ساکنان مناطق توسعه‌نیافته را سر ببرد. در واقع آنچه که حادث شده بود، راه‌اندازی دفتر شورای دلالان بود که انسان را قیمت‌گذاری می‌کرد و جام‌جهانی، ترازویی بود که به وسیله آن قیمت آدم‌ها معلوم می‌شد.

«اروگوئه» اولین برگزار کننده مسابقات جام‌جهانی بود. دستگاه تبلیغاتی غرب، همه سرمایه خود را مصروف طرح و تبلیغ این بازی‌ها نمود تا سرفصل تاریخ نوین را منطبق با خواست دول استعماری برای این مردم درمانده آغاز کند.

روزنامه «پوبله گازتا» در «مونته ویدو» مقاله جالبی نوشت. مقاله‌ای که به قول نویسنده کتاب «آمریکای لاتین، دیدار ورزش و استعمار» بیانیه و مانیفیست استعمارگران بود. در آن مقاله آمده بود: «برای ملت ما افتخاری از این بزرگ تر نیست که برگزار کننده نخستین جام جهانی باشد. این مسابقات که به افتخار پیروزی پی‌درپی ملت اروگوئه در مونته ویدو ترتیب داده شده و صدمین سال استقلال کشور ما با آن جشن گرفته خواهد شد، در حقیقت وجود ملت ما را در دنیا ثابت خواهد کرد. ما چه داشتیم؟ آیا ما دارای یک نیروی دریایی عظیم بودیم که با تسلط بر آب‌های اقیانوس‌ها و یکه‌تاز در دریاها نام اروگوئه را به گوش ملل جهان آشنا سازد؟ نه ما هیچ کدام از اینها را نداریم. اما یک فوتبال داریم که نام ما را در سراسر دنیا بلندآوازه ساخته است. 

ما پیشنهاد می‌کنیم در صورت پیروزی تیم اروگوئه در مسابقات جام جهانی ما تاریخ ملت خود را از این زمان آغاز نماییم. یعنی به جای اینکه بنویسم اروگوئه در سال 1380 استقلال یافت به فرزندان نسل‌های آینده دنیا بیاموزیم که اروگوئه در سال 1930 موجودیت خود را به جهان اعلام داشت... ما باید باور کنیم که موجودیت ما، استقلال ما و شخصیت همه و همه ما بسته به پیروزی ما در مسابقات جام جهانی 1930 خواهد بود».(7) 

پس از پیروزی تیم اروگوئه در سال 1928 طی قراردادی کلیه محصولات کشاورزی اروگوئه یکجا و دربست خریداری شد. آن هم به کمترین بهای ممکن ...

استعمار بر آن بود تا اذهان ملت‌های تحت ستم را از مسائل بنیادین مذهبی، سیاسی و اقتصادی معطوف مباحث خرد و پیش پا افتاده، اما، جنجالی و پر غفلت کند، تا دیگر سراغ از سرنوشت خود، فرهنگ لگدکوب شده‌اش در دست‌های استعمار غارتگر نگیرد و نیروی بالقوه‌اش را مصروف مجادلات حقیر در میدان‌های فوتبال کند.

 نیرویی که می‌توانست ضامن سلامتی اخلاقی و خودکفایی اقتصادی شود و این تنها یک روی سکه بود که در زیر گام‌ها لگدکوب می‌شد. همه آنچه که می‌توانست غرب را از رسیدن به آرزویش که همان «دهکده جهانی» بود باز دارد و صهیونیسم را در نیل به حکومت یکپارچه جهانی زیر پرچم یهود ناامید سازد. از همین رو بود که دیگر، همه جوانان آمریکای لاتین از فرهنگ و سنت آبا و اجداد خود بی‌خبر شدند. آنها دیگر شاعران، نویسندگان، مصلحان و آزادی خواهان خود را نمی‌شناختند و به عکس تصاویر قهرمانان پوشالی میدان‌های ورزش جدید را زیور اتاق‌هایشان می‌کردند.

شاید هیچ خیانتی، نابخشودنی تر از آن نیست که آرزویی خرد، کم دوام و نازل را برای ملتی، بزرگ جلوه دهند و او را از دسترسی به تمنّایی بزرگ، مستقل و رهایی بخش باز دارند...

ورزش حرفه ای، جوانان بلند پراز آمریکای لاتین را به آینده ای دلخوش می شاخت مملو از چراغ و رنگ، ماشین های لوکس، سفرهای اروپایی و لذت زندگی و این تمامیت آرمانی بود که جایگزین همه فرهنگ، هویت و ثروت ملی شد؛ نوع جدیدی از برده داری ...

برده داران نوین استعمار، همه آدم ها را در میدان ورزش بر حسب قدرت بدنی قیمت گذاری می کردند. هیچ یک از تماشاگران این میدان ها هم نمی دانستند که استعمار پیر، در همان لحظات پرالتهاب میان خنده و گریه تماشاگران چگونه چنگ در مال و جانشان انداخته و از هویت و شأن حقیقی خارجشان می سازد.

...

بسیاری همواره بر این فرض بی‌اساس پای فشرده‌اند که ورزش مدرن، فاقد بار فرهنگی است و به صورت طبیعی سیر و سفر خود را در عرصه زمین و میان مردم دنبال می‌کند. علی‌رغم آنکه بر حسب آنچه که در بخش‌های پیشین ذکر شد، هیچ حرفه و عملی خالی و عاری از بار فرهنگی و بالاخره نظام نظری و اعتقادی ویژه نیست.

ورزش غربی، اگر چه به صورت طبیعی بار فرهنگ امانیستی پس از رنسانس را حمل می‌نمود...

قشر جوان، قشری است که به تبع تمایلات غریزی و توانایی جسمانی مستعد شکل گیری است و خامی او اجازه نقد جهان پیرامونش را نمی دهد...

جوانان مستعدترین گروه برای ورد به جهانی نو هستند. جهانی که لیبرالیسم به نفس سرکش و مهیای آنان امکان جولان می دهد و فریبندگی مظاهر مدنیت غرب، آنان را مستعد پشت پا زدن به همه سنت ها و موازین فرهنگ مذهبی و ملّی می کند ... فرهنگی که به تمامی ارزش های آسمانی و الهی اقوام پشت پا می زند و آدمی را بریده از تاریخ گذشته و ناامید از آینده محتوم پس از مرگ، در چنگال «حال» و دم غنیمت دانی گرفتار می آورد.

... و شاید این عبارت چرچیل بیانگر بسیاری از رازهای پوشیده باشد:  «ستون‌های کاخ امپراتوری روی استادیوم‌های فوتبال ایستاده است.»(8)

------------------------------------------

پی‌نوشت‌ها: 

1.کیهان ورزشی، س44، ش560، ص50.

2. همان، ص50.    

3.همان، ش561، ص8.

4.فتحی، هوشنگ، فوتبال، خشونت و سیاست، صص32 و 33.

5. کیهان ورزشی، س45، ش567، ص20.

6.همان

7.کیهان ورزشی، س45، ش546، ص17.

8.همان، س55، ش1175، ص48.

-------------------------------------

لینک در عمّارنامه


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: یکشنبه 93/3/18::: ساعت 11:51 عصر

بسیج دانشجویی یکی از دانشگا ها از کارگردان فیلم شیار 143 دعوت می کند تا از تلاش او در راه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت - آن هم در محیط متعفن شبه روشنفکری و شبه اپوزوسیونی سینمای کشور-  قدردانی کند.

اما گویا از قبل این موضوع به ایشان اطلاع داده نشده بود که در این دانشگاه پوشیدن چادر الزامی است و مأموران حراست هم از ورود ایشان به محل مراسم جلوگیری به عمل می آورند و ایشان هم با احترام به قانون و با توجه به محذوریتی که در استفاده از چادر داشتند، ناچار به بازگشت می شوند.

سپس نقد و تحلیل ها در نشریات و فضای مجازی اوج گرفت و متأسفانه برخی دوستان چنان موضع گیری کردند و از حفظ ارزش ها و غیرتمندی سخن گفتند که گویا بسیج دانشجویی با همدستی خانم نرگس آبیار - با آن حجاب کامل و باوقار خود- در یک توطئه از پیش طراحی شده در سدد هجمه به پوشش چادر و حجاب برتر برآمده اند! و به جای بحث کارشناسی که در این تزاحم قانونمداری به قیمت حاشیه آفرینی برای یک هنرمند انقلابی و  یا حمایت بی حاشیه از هنر اسلامی و انقلابی با اندکی اغماض از قانون برای مصلحتی بالاتر، کدام یک اولویت دارد، شروع کردند به فریاد وا اسلاما سردادن و مسأله حمایت از یک کارگردان ارزشی و انقلابی - که عطر فرهنگ ایثار وشهادت را در غفلتکده سینمای کشور پرآکند- را تبدیل کردند به مسأله آفرینی و طرح دعوای بین مانتو و چادر و تحلیل اینکه در سایر دانشگاه های جهان چه محدودیت های پوششی برای دانشجویان وجود دارد!!!

امّا مدتی بعد در همین دانشگاه یک نشریه دانشجویی با یک خانم روانشناس و عضو هیأت علمی همین دانشگاه - که پوشش چادر هم بر سر دارد- مصاحبه ای ترتیب می دهد که از تیتر و جای جای این مصاحبه بوی گند تعفن نظریات کفرآمیز فروید به مشام می رسد؛ نظریات همان فرد ملحدی که تفسیر صرف مادی از انسان و همه انگیزه ها و رفتارهای او دارد و همه انگیزه ها را صرفاً از جنبه امور جنسی تفسیر و تحلیل می کند.

اکنون از این مصاحبه بیش از 40 روز می گذرد و در این مدت اگر از سنگ صدا درآمد از آن دوستان هوشیار ولایتمدار سینه چاک ارزش ها هم صدا در آمد.

در این مصاحبه چنان تیتری زده شده و در کنار آن چنان طرحی از هورمون تستوسترون نقش بسته که گویا عامل تام و تمام پرخاشگری در محیط های ورزشی-به خصوص فوتبال- همین هورمون مردانه فلان فلان شده است و لذا پیشنهاد این خانم روانشناس برای غلبه بر این معظل و پیشگیری از بروز پرخاشگری در اینگونه محیط ها عبارت است از اینکه مردان به همراه خواهران و مادرانشان در ورزشگاه ها حضور یابند و در کنار خانواده هایشان به تماشای فوتبال بنشینند!!!:

«پرخاشگری و تخلیه کلامی در مردها بیشتره! و با هورمون تستوسترون رابطه داره، مثلاً جو و محیط کاملاً مردانه ی ورزشگاه ها، خود همین میتونه به تشدید پرخاشگری کلامی در ورزشگاه ها کمک کنه، پس هر چقدر محیط مردانه تر باشه ما باید بیشتر شاهد پرخاشگری کلامی باشیم.
یعنی خانم دکتر اگر ما بیایم محیط رو زنانه تر کنیم مشکل حل میشه؟
طبعاً همین طوره، محیط های زنانه همواره با ملاطفت و آرامش بیشتری همراهه، اگر فرد همون فوتبال رو در کنار خانواده اش مثلاً خواهر یا مادرش ببینه نسبت به زمانی که اون رو در ورزشگاه یا در جمع دوستانش می بینه شرایط خیلی متفاوت خواهد بود ... ما باید فضایی رو آماده کنیم که خانواده ها همون طور که پارک میرن، سینما میرن، ورزشگاه ها هم برن. نمی دونم شاید سال ها طول بکشه که این اتفاق بیفته ولی باید روش کار بشه.»
(جهت بهره بردن بیشتر از افاضات ایشون، روی تصویر مقابل کلیک کنید)

 جالب اینکه قبلاً در نشریه همان تشکلی که بیانیه اعتراضی صادر می کند و مدعی است که ما لحظه ای از آرمان های مقدس دانشگاه غافل نیستیم، و در همان مقاله ای که به مسأله مانتو و چادر می پردازد، آمده است: «مگر چند سال پیش پنج مرجع بزرگ فتوا ندادند که ورود زن ها به ورزشگاهی که مردها در آن هستند حرام است و متأسفانه تا حالا هم نسبت به آن مقاومت و مخالفت شده و آرام آرام این کار انجام می شود.» امّا با این وصف متأسفانه در برابر پیشنهاد آن خانم روانشناس در خصوص حضور زنان در ورزشگاه های مردانه، دچار غفلت شده و هیچ موضع و واکنشی ندارد.

آری، گویا ورود خانم آبیار با مانتو خطرناک تر از ترویج نظریات کفرآمیز فروید بود!

گویا اگر خانمی با مانتو فرهنگ ایثار و شهادت را ترویج کرد و تشکلی در سدد حمایت از وی برآمد باید مورد بی مهری و غضب قرار گیرند اما اگر یک خانم چادری با پیروی از مکتب فروید، دین را به زاویه راند نباید نازک تر از گل به او گفت.

گویا می توان چادر به سر داشت و نسبت به دغدغه های نائب امام زمان(عج) در خصوص اسلامی کردن علوم انسانی بی اعتنایی کرد.

می توان چادری بود و سکولاریزم را در دانشگاهی که می خواهد الگوی اسلامی شدن دانشگاه ها باشد، تئوریزه و نهادینه کرد.

می توان تحت لوای چادر، آیات قرآن، آموزه های اولیای دین و نسخه های علمای اخلاق را در خصوص ماهیت قوه غضبیه و راه های مهار آن ندید.

می توان در پوشش این نوع حجاب مقدس، نقش هوای نفس و جنود شیطانی و رحمانی در افعال و اعمال و اراده و انگیزه های انسان، و تعالیم انبیاء عظام (علیهم السلام) در این خصوص را نادیده گرفت و پدیده زشت پرخاشگری ها و ناهنجاری ها در محیط های ورزشی را صرفاً امری جنسی و ناشی از هورمون مردانه تستوسترون تفسیر و تحلیل کرد!!!

و اما خانم رواشناسی که در پی تبیین روانی و علمی پدیده ها هستی! قدری هم به جستجوی علل و عوامل پرخاشگری در فرهنگ غرب و ساز و کار ورزش های مدرن بپردازید.

آری، در مملکتی که مرتب از فرمان کشف حجاب رضاخان می گویند اما هیچ کس از بخش دیگر فرمان ملوکانه آن ملعون در خصوص ترویج ورزش مدرن نمی گوید(*)، باید هم فوتبال همواره تقدیس شود و همه جوانب زشت و ناپسند آن توسط پیروان مکتب فروید به هورمون تستوسترون مردان نسبت داده شود!

و اما دانشجویی که می پرسی «چرا فحش دادن حال میده؟»،! اگر یک دور قرآن را روخوانی کرده باشی و دقایقی هم با علمای وارسته اخلاق نشست و برخواست داشته باشی باید فهمیده باشی که لذت بردن از گناه و رذیلت اخلاقی ناشی از دسیسه نفس در مدفون کردن ندای فطرت است: «قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها»، و متأسفم که روانشناسی سکولار و غیر بومی ما تا آخرین مقطع دکترای آن با واژه های قرآنی از قبیل نفس و مراتب آن، فطرت، شیطان و ... غریب و بیگانه است.

اگر کسی دغدغه حفظ ارزش ها را دارد، غیرت دینی در رگ هایش باد کرده است و مدعی است که  لحظه ای از آمان های مقدس این انقلاب و امام(ره) و شهداء و فرامین مقام عظمای ولایت غافل نیست، نگذارد آموزه های قرآن کریم، انبیای الهی و ائمه اطهار(علیهم السّلام) توسط پیروان مکتب فروید - آن هم در دانشگاهی که مشی فرهنگی و ارزشی دارد-، مدفون شود.

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

یادداشت مرتبط: از خیط کردن پدر شهید تا ضایع کردن خانم کارگردان

------------------------------------------

پی نوشت:

* - کتاب تربیت پهلوانی، نوشته استاد شفیعی سروستانی (مدیر مؤسسه فرهنگی موعود عصر و مدیر مسؤول نشریه موعود)، صفحه 162 و 163، به نقل از کیهان ورزشی، سال 1346، شماره 654-653، صفحه 29


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: سه شنبه 93/3/6::: ساعت 12:1 عصر

رنجنامه های دهه هفتاد(12)

نشریه نیستان، به مدیر مسؤولی سیّد مهدی شجاعی

شماره 28، دی ماه  1376، صفحه 117، کاریکاتوری از مازیار بیژنی درباره پدیده استعماری صنعت فوتبال و نقش آن در تسخیر ذهن ها و قلب ها

متأسفانه در این باره کمتر مقاله و نقد و کاریکاتور و ... می بینیم و می شنویم و گویا همگی به نوعی مقهور افیون فوتبال شده اند در حالی که به قول شهید آوینی ما باید جرأت نقد مشهورات زمانه را داشته باشیم.

آن زمان دانشجو بودم و این کاریکاتور نشریه نیستان را روی تابلوی بسیج دانشجویی دانشکده نصب کردم؛ حالا در آستانه مسابقات جام جهانی فوتبال کسی جرأت دارد این کاریکاتور و یا مطلبی در نقد افیون فوتبال را روی تابلو نصب کند و یا در فضای مجازی نشر دهد؟:  

کاریکاتوری از مازیار بیژنی در نقد افیون فوتبال


 
<      1   2   3   4      >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک