بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 214
دو سال پیش در چنین روزی نشست "اخلاق کارمندی" برگزار شد، از منشور اخلاقی کارمندان رونمایی شد و در پایان مراسم یک صاحب منصبی اظهار امیدواری کرد که صمیمیت ها بیشتر از آنچه تا کنون بوده، باشد.
امّا پس از آنکه نقد و برداشتم را از سخنرانی آن استاد اخلاق منتشر کردم، این صمیمیّت ها به اوج خود رسید، تا آنجا که عوامل همان صاحب منصب صمیمی، با صمیمیّت به من گفتند "اینی که نوشتی یعنی زیر سوال بردن ما! ... اصلاً تو چه جایگاهی داری؟ تو چه حقی کانال و سایت داشته باشی و پنجاه نفر را دور خودت جمع کنی و اظهار نظر کنی؟!"
امّا این دوستان صمیمی عزیز وقتی دیدند هیچ ایراد حقوقی نمی توانند بر نقد محترمانه ام وارد کنند، شروع کردند به سرک کشیدن و بررسی پیام هایم در یک گروه تلگرامی تا بلکه بتوانند با اتهام تراشی و پرونده سازی مرا صمیمانه ادب کنند.
خلاصه اینکه صمیمانه چهار اتّهام برایم تراشیدند و صمیمانه پرونده ام را به تخلّفات اداری و پلیس فتا ارجاع دادند.
هیأت تخلّفات اداری هم صمیمانه به دفاعیاتم گوش فرا دادند و سپس صمیمانه دو اتّهام را رد و به خاطر دو اتهام دیگر حکم به توبیخ کتبی دادند.
سپس حدود 100 ساعت وقت من صرف پاسخگویی به این ابراز صمیمیّت ها از طریق دفاعیه نوشتن برای دیوان عدالت اداری شد.
دیوان عدالت اداری هم از صمیمیّت کم نگذاشت و زحمت کشید و پس از گذشت یک سال اعلام کرد که انتساب فعل به فاعل ثابت و شکایت مطروحه رد شد!
و من برای بهره مندی بیشتر از این صمیمیت ها رفتم سراغ شعبه تجدید نظر دیوان و اعلام کردم شکایت من در رد انتساب فعل به فاعل نبود بلکه در رد انتساب بزه بر فعل من بود.
خلاصه فعلاً منتظرم ببینم شعبه تجدید نظر چه صمیمیّتی در حق من ابراز می دارد.
ای تیغ تان چو نیزه برای ستم دراز! / این تیزی سنان شما نیز بگذرد!
یادداشت مرتبط منتشر شده در سال قبل با عنوان: «برخورد صمیمانه با یک #انتقاد ساده»
لینک در کانال تلگرامی تکلیف الهی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک