اين عجيب نيست كه مهدي كروبي، همان كسي كه آن نامه معروف را ( به همراه روحاني و امام جماراني ) در زمستان 67 به آقاي منتظري نوشت، در تشييع جنازه او با چشماني گريان بيتابي كند!! همچنان كه عجيب نيست ميرحسين موسوي، همان كسي كه پس از عزل مرحوم منتظري به ادارات دولتي 24 ساعت مهلت داد تا تمامي تصاوير او را از در و ديوار جمع كنند، به عنوان صاحب عزا (!) شبانه به بيت او برود و صبح نيز در تشييع جنازه شركت كند. هم چنين است وضعيت عبدالله نوري، او كه خود براي پدرم تعريف كرده بود كه وقتي طي تماسي تلفني از تصميم امام براي عزل منتظري مطلع گرديد، هنوز مكالمه به پايان نرسيده با اشاره دست به كاركنان دفتر نمايندگي ولي فقيه در جهاد سازندگي فهمانده بود كه عكس " فقيه عاليقدر " را پايين بياوريد! اينان همه سالكان و رهروان مسيري هستند كه مرحوم منتظري پيشتاز و پيشكسوت آن بود و اين طبيعي است كه افراد براي مير و مرشد خود سنگ تمام بگذارند.
مرحوم منتظري "بزرگ خاندان تجديدنظر طلبي " بود. در ميان اصحاب انقلاب اسلامي، او اولين كسي بود كه به تشكيك در آرمان انقلاب و مسير طي شده بر اساس آن پرداخت و من فكر ميكنم اين آن چيزي بود كه امام را از عدم صلاحيت وي براي سكانداري كشتي انقلاب مطمئن ساخت. هم ماجراي مربوط به سيد مهدي هاشمي و هم جريانات مربوط به زندان و برخورد با منافقين و موضع گيريهاي غير اصولي آقاي منتظري در ايجاد نوعي فاصله ميان او و امام مؤثر بود. ولي آنها كه به ويژه با برجسته ساختن مورد دوم قصد دارند معناي خاصي به عزل مرحوم بدهند، بايد توضيحي درباره فاصله حدوداً 8 ماهه اين ماجرا با نامه 6/1/68 امام خطاب به منتظري بدهند.
آنچه كه نهايتاً به تصميم امام شكل داد، نه اين موارد كه موضع گيريهاي " تجديدنظر طلبانه " مرحوم در زمستان 67 بود كه به طور خاص در مصاحبه با ويژهنامه دهمين سالگرد پيروزي انقلاب (به كوشش جواد مظفر ) و سخنراني 22 بهمن متبلور شد.
آقاي منتظري اولين نفر (و نه تنها يا آخرين نفر ) در ميان ياران انقلاب بود كه به اين نتايج رسيد: " ما در اين ده سال تندروي كرديم ... شعارهاي تند و تيزي داديم كه بيجهت باعث شد تا دنيا با ما بد شود و همه از ما بترسند ... ما در جنگ و غير از آن شعارهايي غير عملي و غير واقعي داديم ... ما به حرف افراد عاقل و كارشناس ] يعني ليبرال ها و ملي گرايان[ گوش نكرديم و آنها را طرد كرديم ... " ( نقل به مضمون از سخنراني 22 بهمن 67 ) اين آن چيزي بود كه براي امام در لزوم بركناري قائم مقام خود ترديدي باقي نميگذاشت. البته بايد از جهتي ممنون مرحوم منتظري بود كه با بيان اين قبيل موضعگيريها موجب گرديد، تا امام در مقام پاسخگويي پيام تاريخي سوم اسفند 67 را صادر كند. اين پيام به "منشور روحانيت " مشهور شد، اما شايد عنوان "مانيفست ضد تجديدنظر طلبي " بيشتر با مفاد و مضمون آن مطابق باشد.
بعضي ديگر از ياران انقلاب نيز در مقاطع گوناگون و با شدت و ضعف متفاوت، به نتايجي از جنس آنچه در زمستان 67 بر زبان مرحوم منتظري جاري شد، رسيدند. اينكه اينان در سوگ منتظري، پيشكسوت و بزرگ خاندان تجديدنظر طلبي، چهره بخراشند و يقه چاك دهند، نه جاي تعجب دارد و نه جاي گلايه. آن چه جاي حيرت و تعجب دارد آن است كه در همين حال دم از راه امام و ميراث خميني كبير زده و خود را در نهايت كاسبكاري و شيادي تبع و تالي او قلمداد كنند