سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 707957

  بازدید امروز : 10

  بازدید دیروز : 5

تکلیف الهی

 
خداوند، سه چیز را دوست می دارد : کم گویی، کم خوابی و کم خوری ؛ و سه چیز را خداوند دشمن می دارد :پُرگویی، پُرخوابی و پُرخوری . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: یادداشت ثابت - پنج شنبه 95/2/3::: ساعت 4:22 عصر

آدرس کانال شخصی ام با نام «تکلیف الهی» در تلگرام:

https://telegram.me/salahshoorfard

آدرس کانال من در سایت روشنگری که قطعات ویدئویی و صوتی مورد نظرم را آنجا بارگزاری می کنم:

http://roshangari.ir/user/homayoon/myvideos

گزیده هایی از جلسات درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی را پس از تدوین، در وبلاگ «کشکول حکمت های قرآنی» منتشر می کنم:

javadiamoli.parsiblog.com/

یادداشت ها و نقدهایم با موضوع سلامت در وبلاگ «درباره سلامتی»:

http://salamat82.parsiblog.com/

آدرس وبلاگم در بلاگ که به منزله تجمیع برخی وبلاگ هایم است:

http://salahshoorfard.blog.ir/


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 102/10/22::: ساعت 10:31 صبح

خاطره آخرین دیدار ابراهیم صفایی با دکتر مصدق 

... پس از چند گفت و شنود بسیار کوتاه «دکتر مصدق» به من فرمود: «شما شغل دولتی هم دارید؟» عرض کردم «بله»، پرسید «کجا کار می‌کنید؟» عرض کردم «وابسته دادگستری هستم و فعلاً رئیس یکی از شعبه های دادگاه مال‌الاجاره می‌باشم»، فرمود «اگر دادگستری اصلاح شود همه جا اصلاح خواهد شد». و افزود: «شما که وابسته دادگستری هستید و روزنامه‌نویس هم می‌باشید، اگر در دادگستری به قانون‌شکنی یا سوء استفاده در سطح بالا برخورد کردید، به من اطلاع بدهید». عرض کردم «مأموریتی به من محوّل می‌فرمایید؟» فرمود «نه آقا، چه مأموریتی؟ خواهشی است دوستانه؛ دولت من می‌خواهد مملکت را اصلاح کند و هر ایرانی وطن‌خواهی باید در این راه ما را یاری دهد».

من با سپاس از اعتماد و گمان نیکی که نسبت به من ابراز فرمود، انجام دستور ایشان را پذیرفتم و برخاستم، با من دست داد و اطاق و کاخ ایشان را ترک گفتم.

من با آشنایی که با شماری از قضات بلند پایه دادگستری داشتم، در حدود یک ماه در جستجو بودم و ... به چند دستور غیر قانونی که از سوی «هیئت»، وزیر دادگستری و حسین شهشهانی مدیرکل ثبت اسناد و عضو کمیسیون امنیت ملی، برخورد کردم ... ادامه مطلب...

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: جمعه 102/9/10::: ساعت 7:12 عصر

استاد حبیب احمدزاده، اهل آبادان، بسیجی 8 سال دفاع مقدس (سرباز تیر اول تا تیر آخر جنگ) و عضو هیأت علمی دانشگاه هنر سلسه گفتگوهای جالبی در برنامه تلویزیونی مثبت نگاتیو در شبکه مستند داشت که بخش هایی از آن را جدا کردم و به شرح ذیل در سایت روشنگری بارگزاری کردم:

1-ماجرای خوابیدن روی سیم خاردار برای عبور رزمندگان


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: یکشنبه 102/3/14::: ساعت 9:45 صبح

حال که صحبت از آغوش رایگان و روز جهانی بغل کردن مطرح شده است جا دارد بعد سی سال فراتر از این شعارهای فانتزی -که اغلب با مقاصد حقیر نفسانی مطرح می‌شود-، بهترین تجربه خودم در این زمینه را بازگو کنم.

یک سال پس از پایان جنگ تحمیلی، سیدمحسن ضابطی خودش را به قافله شهدا رساند. با خبر شهادت رفقایش به دست اشرار ضدانقلاب در کردستان خیلی بی‌قرار شده بود، ولی با ما حرفی از رفتنش نزده بود.
پس از شهادتش با خودم فکر می‌کردم که بی‌معرفت یک خداحافظی از ما نکرد که روبوسی کنیم و در آغوشش بگیریم و ... تا این یک شب به خوابم آمد، بدون اینکه حرفی بزند گویا پیرو یک قرار قبلی و در پاسخ به گلایه ام فقط به قصد در آغوش  گرفتن من آمده بود.

این بار بر خلاف همیشه بدون بدن مثالی آمده بود؛ روحش بود، سفید و نورانی، چنان مرا در آغوش گرفت که غرق در نور و جذبه معنوی‌اش شدم.خوب شد که قبل از شهادتش با ما خداحافظی نکرد. مثل شهید سوره یس می‌خواست به من بفهماند که شهدا از هر زنده‌ای زنده‌ترند تا جایی که حتی از افکار و نیّات و آرزوها و عمق احساسات ما هم باخبرند.

یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ (سوره یس، آیه 26).شهدا دوست دارند که ما بدانیم آن‌ها چقدر مورد تکریم حضرت حق (جلّ و علا) قرار گرفته‌اند و برای همین گفتم این خواب را تعریف کنم تا دیگران هم بیش از پیش بدانند که فرار از جاذبه های سخیف نفسانی چه جاذبه های روحانی و معنوی در عالم وجود دارد.

به قول شاعر بسیجی، مرحوم محمدرضا آقاسی: دام برچینید ما مرغ دلیم/ ماهی گرداب و دور از ساحلیم.

ولی امیدوارم شهدا ندانند که علی‌رغم این همه لطف و عنایتشان، باز هم در لجنزار نفسانیات غرق شدیم و نتوانستیم راهشان را آنطور که شایسته است، ادامه دهیم.

به قول شاعری دیگر (علیرضا قزوه): دیروز یکی بودیم با هم ولی امروز/ تو نورتر از نوری و من گردتر از گرد. 


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: شنبه 101/10/24::: ساعت 8:18 عصر
سرود اقوام ایرانی

اجرا شده در مراسم سومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و یارانش

13 دی ماه 1401
مصلی تهران

مشاهده در سایت روشنگری


دریافت از سایت روشنگری


فیلم کامل مراسم از سایت تلویبیون

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: چهارشنبه 101/10/14::: ساعت 3:10 عصر

پیش نشست می‌گذارند با عنوان حکمرانی در مکتب شهید سلیمانی.

هیچ حرفی هم ندارند بزنند جز یک مشت حرف‌های بدیهی و کلیشه‌ای و تکراری که آدم را یاد این ضرب‌المثل می‌اندازد:

«از کرامات شیخ ما چه عجب/ پنجه را باز نمود و گفت وجب.

از کرامات دیگرش این است/ شیره را خورد و گفت شیرین است.

یک کرامات دیگر هم دارد/ ابر را دید و گفت می بارد.

زن نو را عروس می گویند/مرغ نر را خروس می گویند.

آنچه در جوی می رود آب است/ آنچه در چشم می رود خواب است‏».

اساتید در این نشست می‌گویند که حاج‌قاسم اخلاص داشت، صداقت داشت، شجاعت داشت و ... و حیف که در این فرصت کوتاه فرصت نداریم روی تک تک این موارد بحث کنیم!

حضرات ظاهراً حرفی برای گفتن ندارند، کمبود وقت را بهانه کرده‌اند.

اگر به اندازه آسفالتی که اجازه نمی‌دهید ماشین سنگین (اتوبوس ایاب و ذهاب کارکنان) از روی آن رد شود تا مبادا آسیب ببیند، نگران زیرمجموعه‌تان بودید، ما باور می‌کردیم که درکی از حکمرانی در مکتب حاج‌قاسم دارید.

همین چندی قبل 4-3 صفحه نامه نوشته بودم در نقد طرز حکمرانی برخی مدیران همین مجموعه‌، رئیس مجموعه گفت "وقت نمی‌کنم بخوانم، بدهید به مشاورم"؛ مشاورش هم گفت "زیاد نوشتی، یک صفحه بنویس ببینم چی میخوای". آخر سر در یک صفحه خلاصه کردم و تقدیم کردم، بدون هیچ بازخوردی!

بگذریم؛ خبرنگاری 10 روز در منطقه سیل‌زده خوزستان منتظر حاج‌قاسم بود تا بلکه بتواند از او مصاحبه‌ای بگیرد و زمانی که این فرصت برایش مهیا شد، حاج‌قاسم گفت که من مصاحبه نمی‌کنم و خبرنگار هم حسابی ضدحال خورد.

حاج‌قاسم پس از آن 3 بار در موقعیت‌های مختلف تلاش کرد ناراحی را از دل آن خبرنگار در بیاورد و با اصرار تأکید کرد "دخترم از دست من ناراحت نشی"؛ و حتی 3 عدد انگشتر هم به آن خبرنگار هدیه داد تا بلکه ناراحتی را از دلش در بیاورد و آخرسر هم تن به مصاحبه داد (*).

این است آیین حکمرانی و مردم‌داری در مکتب شهید سلیمانی. 

پی نوشت:

*- برنامه یاد باران - روایت اول: مصاحبه اشک - 10 دی 1401


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 101/10/8::: ساعت 1:45 عصر

شدیم از زمانه ز یاران خجل
ز گُل‌هایمان دیده باران خجل

حرم زخمی و شد کبوتر شهید
شدیم از کبوتر به قرآن خجل

در آغوش مادر از آن کودکی
که غلطیده در خون فراوان خجل

گرفتند چادر ز ناموس ما
شدیم از نگاه شهیدان خجل

سخن باز از چادر آمد میان
بیا تا بگیریم ز مادر نشان

به در ضربه با پای ننگین زدند
به گُل لطمه با دست سنگین زدند

و مادر توان را ز کف داده بود
ولی چادر از سر نیافتاده بود

به چادر ز نامحرمان رو گرفت
در آن دم که ضربت به بازو گرفت

گزیده‌ای از مداحی حاج‌صادق آهنگران
مراسم چهلم شهدای شاهچراغ
16 آذر 1401

دریافت ویدئو

مشاهده ویدئو از سایت روشنگری


 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: چهارشنبه 101/7/20::: ساعت 8:29 عصر

وقتی دیر به فکر اصلاح می افتیم

خاطره بازداشتم توسط نیروی انتظامی

سال 1373 در مدرسه‌ محل تحصیلم چند صباحی با امور پرورشی همکاری می‌کردم. یک روز در کتابخانه مدرسه در حالی که کیفم را روی میز گذاشته بودم به دانش آموزانی که آنجا بودند گفتم من یک دقیقه بروم اداره پست دو راهی قلهک و برگردم؛ می‌خواستم نامه‌ام را جهت درخواست تغییر رشته کنکور سراسری به سازمان سنجش ارسال کنم و برگردم.

با عجله از خیایان شریعتی به سمت دو راهی قلهک دویدم؛ یک پلیسی که سر پیچ کمین کرده بود یقه مرا گرفت و گفت کجا؟ و بدون هیچ معطلی و بدون این که منتظر پاسخی باشد، مرا سوار ماشین کرد.

حالا جرم من دویدن بود ولی مقداری بالاتر سر خیابان یخچال، فرزند صاف و ساده و بی آلایش مدیر و معلم قرآن مدرسه خیلی معمولی و آرام داشت راه می‌رفت که خفت آن بیچاره را هم گرفتند و گفتند کجا؟! و کنار من سوارش کردند و ما را به کلانتری قلهک منتقل کردند (ظاهراً حضرات هر روز باید آمار بازداشتی‌شان به هر نحوی به حد نساب می رسید). پس از دقایقی که در سالن انتظار نشستیم، از پلیسی که آنجا به همراه سربازش نشسته بود پرسیدم ما را به چه جرمی به اینجا آورده‌اند؟ گفت نمی‌دانم، از همان کسانی که بازداشتت کردند بپرس.

گفتم آن ها کجا هستند که بپرسم؟ گفت نمی‌دانم.

گفتم مسؤول اینجا کیست؟ گفت منم.

گفتم شما چطور مسؤولی هستی که هر سؤالی می پرسم پاسخش را نمی دانی؟!

عصبانی شد و گفت بند کفشت را در بیاور! گفتم به چه دلیلی باید بند کفشم را بیاورم؟! ... ادامه مطلب...

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: یکشنبه 101/3/15::: ساعت 10:49 صبح

نقدی بر برخی ایرادات بنی اسراییلی نسبت به سرود "سلام فرمانده"

روح‌الله نبی (علیه‌السلام) اعلام کرد مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ؟ چه کسی حاضر است دین خدا را یاری کند؟ حواریون گفتند نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ؛ ما حاضریم (1).

حواریون فقط 12 نفر بودند.

اما روح‌الله خمینی (ره) وقتی اعلام کرد چه کسی حاضر است دین خدا را یاریی کند، تا حالا 300 هزار نفر فقط در کشور ایران و منطقه در عمل نشان دادند که حاضرند در راه یاری دین خدا جان بدهند.

حالا این روزها یک مداحِ فرزند روح‌الله خمینی در قالب یک سرود ساده جار زد که چه کسی حاضر است امام زمان (عج) را یاری کند؟ سید علی دهه نودی‌هایش را فراخوانده است که به یاری حضرت بشتابند.

هزاران نفر  در هر استان فقط از نوجوانان با جان و دل جمع شدند و با ذوق و شوق خبردار ایستادند و اعلام کردند که ما حاضریم.

آیا شک دارید همه پیامبران الهی (علیهم السلام) حسرت یک چنین تجمعاتی از مؤمنین را داشتند؟!

فقط 12 نفر جمع شدند و به روح‌الله نبی گفتند ما حاضریم دین خدا را یاری کنیم.

نمی‌دانم دیگر چرا برخی افراد متدیّن از تجمعات همخوانی سرود "سلام فرمانده" دردشان آمده است؟! ادامه مطلب...

 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: شنبه 100/6/13::: ساعت 7:39 صبح

عجب ساختارهای معیوب و ناهماهنگی داریم!

از یک طرف مسجد می‌سازیم تا مردم را به سبک زندگی دینی سوق دهیم، سپس ذیل همان مسجد در زمین چمن فوتبال الگوهایی را برای جوانان ترسیم می‌کنیم که سبک زندگی کثیفی داشتند.


ماردونا از شهرت و محبوبیتش برای قاچاق موادمخدر سوءاستفاده می‌کرد، چون پلیس فرودگاه به او احترام می‌گذاشت و وی را مورد بازرسی قرار نمی‌داد.

از بس مشروب خورد که کبدش از کار افتاد و مُرد.

پس از 20 سال با هم‌ باشی و در حالی که دو فرزند از دوست‌دخترش داشت، تازه با هم ازدواج رسمی کردند؛ یعنی خلاف آیین همه ادیان الهی

خلاصه با این الگوهایی که در ورزش برای جوانان ترسیم می‌کنیم، اخلاق در ورزش تحقّق پیدا نخواهد کرد.

به قول استاد حسن عباسی: چون ورزش ما بومی نیست و دعوت به تقوا نمی‌کند، از دلش ورزشکار متقی بیرون نمی‌آید؛ پس نمی‌توانیم در چنین محیط فرهنگی توقع داشته باشیم جامعه‌مان دینی شود.


 
   1   2      >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک