ميستر تکليف جان، ديدم اين غزل وصف حال شما و برادرانتونه... گفتم بخونين بد نيست!
منم آن كس كه نهم مته به هر خشخاشي
خردهگيري كنم از جاروي هر فراشي
عيبجويي كنم از نقشه هر نقاشي
شوم از روي تعصب نخود هر آشي
گرچه در بين حبوبات كم از ماش منم
كاسه داغتر از آش منم!
رهبر ما، كه در آزادي ما كرد اعجاز،
گفت: «موسيقي عالي و اصيل است، مجاز
نيست در شرع حرام اين هنر روحنواز»
باز هم، ساز اگر پخش شود يا آواز
آن كه بيهوده كند غرغر و پرخاش منم
كاسه داغتر از آش منم!
آن كه در فقه رسيده است به سر حد كمال
گرچه فرموده: «فلان نوع زماهي است حلال
بهر كس خوردن آن هيچ ندارد اشكال»،
آنكه از ديدن آن ماهي عالي، فيالحال
ميكند اَه اَه و در ميرود از جاش منم
كاسه داغتر از آش منم!
دين اسلام، اگر توصيه كرده است بسي
كه مشو موي دماغ دگران چون مگسي
پا به هر خانه منه بهر تجسس نفسي
وز پي پردهدري فاش مكن راز كسي
آنكه ، برعكس، كند راز كسان فاش منم
كاسه داغتر از آش منم!
وحدت شيعي و سني كه به نحوي روشن
داده درباره آن رهبر ما داد سخن
مايه تقويت بنيه دين است و وطن
گر بگويم كه در اين مسأله شك دارم من
به يقين بيخرد و قشري و سمپاش منم
كاسه داغتر از آش منم!
غزل حافظ و سعدي، كه شود پخش مدام
چون پراست از لغت عشوه و يار و مي و جام
من براي چه نبايد ببرم زينها نام،
آنهم از بيم زيان خود و غوغاي عوام،
تا نگويند هوسپرور و عياش منم؟
كاسه داغتر از آش منم!
هركه بوده است به نقد هنر استاد شهير
كرده از خامه نقاش بزرگي تقدير
گفته نقاشي او را نتوان يافت نظير
گرچه خود هيچ در اين فن نه خبيرم، نه بصير
آن كه ايراد گرفته است ز نقاش منم
كاسه داغتر از آش منم!