سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 709215

  بازدید امروز : 35

  بازدید دیروز : 67

تکلیف الهی

 
بسا شیفته دلداده بدان که نام نیکش بر زبانها افتاده [نهج البلاغه]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: سه شنبه 95/6/30::: ساعت 2:50 عصر

رنجنامه های دهه هفتاد/20

در آستانه هفته دفاع مقدس و در ادامه رنجنامه های دهه هفتاد، در این قسمت توجه شما را جلب می کنم به یکی از  مقالاتی که در دهه هفتاد نوشتم و در نشریه "صبح" منتشر شد:

یک بار هم در فراخوانی که فرهنگ سرای اندیشه به مناسبت روز جوان اعلام کرد شرکت کردم و این مقاله را آنجا خواندم:

  بیا عاشقی را رعایت کنیم


بیایید به جای بازگو کردن شخصیت های خیالی سینمای غربی، از یاران عاشقی حکایت کنیم که همه عمرو جوانی و مال خویش را صرف دفاع از ممکلت و نوامیسمان کردند.


بیایید به جای بالیدن به به «لیان شانپو» و بازگو کردن حکایت «جنگجویان کوهستان»، به منطقه کوهستانی «حاج عمران» ببالیم و حکایت 50 نفر از نوجوانان را بازگو کنیم که پس از 24 ساعت بی خوابی و سپری کردن شبی پرحادثه، یک گردان تا دندان مسلح بعثی ها را به زانو درآوردند.

بیایید به جای افتخار کردن به «راکی» و «رمبو» و «آرلوند» به سردار رشید علم و فرهنگ و سیاست و جنگ، «شهید مهدی زین الدّین افتخار کنیم که وقتی تنها در فاصله ده متری تانک های دشمن قرار می گیرد، پشت به بی سیم پیغام می دهد: «سلام ما را به امام برسانید و [بگویید] همانطور که گفتید ما حسین وار جنگیدیم»


بیایید به جای هرزه گرد بی غیرتی چون ...، از هموطنان غیرتمندی چون «حاج حسین خرّازی» حکایت کنیم که به خاطر دفاع از وطنش در طول 7 سال و نیم از جنگ، مرخصی سالانه اش از 7 روز تجاوز نکرد؛ به خاطر وطنش شب عروسی با لباس مقدّس پاسداری سر سفره عقد حاضر شد و سرانجام به خاطر وطنش و قبل از به ثمر رسیدن فرزندش در حالی که پیشتر یکی از دو دستش به وصال معشوق رسیده بود، به فیض شهادت رسید.

بیایید به جای پرداختن به آوارگان خودباخته کاباره ای، به نقل حکایت هموطنان دلباخته ای چون «حاج ابراهیم همّت» بپردازیم که وقتی هنگام مرخصی در منزل سر سفره اش نان و کباب حاضر می شود بغض گلویش را می گیرد که «من چگونه چنین غذایی بخورم در حالی که نمی دانم نیروهایم در زیر آتش و گلوله چه می کنند و چه می خورند»

همان شهید همّتی که به خاطر مشغله فراوان در دفاع از نوامیس این ملّت، علی رغم اصرار خانواده اش تا چند ماه نتوانست فرزند نورسیده اش را ببیند و بالاخره پس از عزیمت اعضای خانواده اش به اندیمشک در ملاقاتی «کوتاه» موفق به دیدار فرزند دلبندش می شود.

بیایید از جزایر «مجنون» شده «همّت» ها حکایت کنیم.
بیایید از «هورالعظیم» کوچک شده «باکری» ها حکایت کنیم.
بیایید از «شلمچه»، پنجمین کربلای »خرّازی» ها حکایت کنیم.(*)

بیایید عاشقی را رعایت کنیم و با فراموشی یاد و خاطره یاران عاشق به خویشتن خویش ستم نکنیم.

والسّلام علی من اتّبع الهدی

نویبسنده: همایون سلحشور فرد
منتشر شده در هفته نامه صبح، شماره 19، 31 مرداد 1374، صفحه 19

پی نوشت:
*- این سه جمله را از یک متن ادبی از معلم عزیزم و رزمنده بسیجی، استاد محمّد اکرمی انتخاب کردم.


 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک