سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 711188

  بازدید امروز : 121

  بازدید دیروز : 150

تکلیف الهی

 
شگفتا خلافت از راه همصحبتى به دست آید . [ و شعرى از او در این باره روایت شده است : ] اگر با شورا کار آنان را به دست گرفتى چه شورایى بود که رأى دهندگان در آنجا نبودند . و اگر از راه خویشاوندى بر مدعیّان حجّت آوردى ، دیگران از تو به پیامبر نزدیکتر و سزاوارتر بودند . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 93/1/21::: ساعت 9:8 عصر

رنجنامه های دهه هفتاد(10) 

در این شماره از سری یادداشت های رنجنامه های دهه هفتاد به مناسبت سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم، به شعر دردمندانه مرحوم محمدرضا آقاسی در وصف شهید سیّد مرتضی آوینی می پردازم.

با توجه به اینکه قصد ندارم کار تکراری انجام دهم ابتدا مطالب انتخابی درج شده در نشریات آن دهه - که این فضاهای مجازی وجود نداشت- را جستجو می کنم ببینم جایی منتشر شده یا نه.

در این باره وقتی جستجو کردم تنها به یک شعر ناقص و بدون اشاره به نام سراینده، برخوردم.

اشعار دیگری هم در برخی سایت ها (از جمله سایت شهید آوینی) دیدم که از مرحوم آقاسی درباره شهید آوینی بود ولی با شعر مورد نظر کاملاً تفاوت داشت، نظیر این شعر: پر از سکر آوای «آوینی»‌ام

و اما شعر مورد نظر از روزنامه کیهان که بی تأثیر از فضای سیاسی و فرهنگی آن دوران نیز نبود؛ تا جایی که فرزند آن مرحوم در مصاحبه با خبرگزاری فارس ضمن اشاره به ابیاتی کوتاه از این شعر می گوید: « ... در واقع حرف‌های انقلابی مشترک است که آقا مثلاً دعوا و درگیری سر توسعه اقتصادی نیست. ما انقلاب کردیم که انقلاب، اسلامی باشد نه انقلاب اقتصادی! البته رشد اقتصادی خوب است. که این حرف‌ها را حاجی داشتند. به هر حال جماعت دولتی از حرف‌های حاجی خوششان نمی‌آمد. و شاید هم مردم این مطالب را می‌دانستند ...»

مرتضی خون جگر خورد ز خونسردی تان
به لبش ترکه ی تر خورد ز نامردی تان

مرد اگر بودید راهش را طی می کردید
ز جوانمردی سر هدیه به نی می کردید

اندکی گر ز جوانمردی برخوردارید
دست از منصب پوسیده ی خود بردارید.

مرتضی را ز چه بر خویش سپر می سازید؟
باز در پای صنم، بت ز تبر می سازید

مرتضی شعله جنگ است و شرار آهنگ است
خلقش از زاویه چشم حسودان تنگ است

مرتضی تا به ابد رنگ بسیجی دارد
ساز دلتنگش آهنگ بسیجی دارد

نور او را تنها اهل نظر می بینند
ابلهان او را با دیده سر می بینند

کور باید کرد، دیده خودبینی را
که چو خود می بیند آیت آوینی را

مرتضی در تب اخلاص و تولی می سوخت
دل او در تعب غربت مولی می سوخت

عاشقان را ز سر صبر تسلی می داد
خبر از داغ چگر گوشه لیلی می داد

کس ندانست که او اهل دیار دگر است
دل او در پی خرسندی یاری دگر است

دل لاهوتیش از حب ریاست بیزار
ز دغل پروری اهل سیاست بیزار

و چنین بود که از درد حکایت ها داشت
دلش از مردم بی درد شکایت ها داشت

و چنین گفت به آنان که از حق دور شدند
به قبای تن خود وصله ناجور شدند

عطش پرخوری از کام شما می ریزد
خشکی از روغن بادام شما می ریزد

مردم! از این نیرنگ و دغل بازیتان
وین همه سفسطه و پشت هم اندازیتان

به کدامین سفر، آواره و سرگردانید؟
فرصتی کو که سر قافله برگردانید؟

جنگ زد نعره ولی پنجره ها را بستید
به غنائم که رسیدیم به ما پیوستید

کسی از پنجره بسته خروشی نشنید
هر چه گفتیم که جنگ آمده، گوشی نشنید

و چنین است که با ما سخن از خون می گفت
ز جوانمردی و آزادی مجنون می گفت

شرح این نکته بسی لطف و ظرافت دارد
مرد اگر خون جگر خورد شرافت دارد.


 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک