سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 711086

  بازدید امروز : 19

  بازدید دیروز : 150

تکلیف الهی

 
افسردگی، برادری را تباه می کند . [امام علی علیه السلام]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 92/8/9::: ساعت 7:50 صبح

رنجنامه های دهه هفتاد (6) 

در ادامه سلسله مطالب رنجنامه های دهه 70، در این قسمت توجه شما را به شعری جلب می کنم که در ویژه نامه نوروز 1376 نشریه شلمچه (به مدیر مسؤولی مسعود ده نمکی) به نام "صداقت" منتشر شد که امروز هرچه جستجو کردم دیدم هنوز در فضای مجازی به طور کامل منتشر نشده:

شهر ما دیروز گرم جنگ بود
شهرعاشق پیشه و دلتنگ بود

کوچه های شهر عاشق پیشه بود
شهر زیبا بود، عشق اندیشه بود

شهر ما آن روز ها یک رنگ بود
شهر، شهر عشق و خون و جنگ بود

شهر ما آن روزها شد رو سفید
در فروغ روی یاران شهید

شهر ما این روزها دیوانه نیست
شهر جز در فکر آب و دانه نیست

شهر خاکی نیست، پر رنگ و ریاست
پر ز رندان سراپا ادعاست

شهر بی درد است، او را درد چیست؟
جز بسیجی ها کسی پر درد نیست

جز بسیجی ها که عاشق پیشه اند
دیگران این روزها بی ریشه اند

عده ای از عشق رو گردان شدند
غرق دنیا، جزء نامردان شدند

غرق عیش و بنز و پولند و فرنگ
شد دکان از بهر اینان عشق و جنگ

برجها در شهر ما افراشتند
شهر را میراث خود پنداشتند

سایه ی این برجها تا پا گرفت
آفتاب شهر را از ما گرفت

با شمایم با شمایم با شما!
ساکنان برجهای ادعا!

برجهاتان چشم ها را خیره کرد
شهر ما را سرد و مات و تیره کرد

از دل این برجها بیرون زدید
خویش را در بحر ثروت چون زدید؟

مات میبینیم احوال شما
آفتاب کیش هم مال شما

در ضیافت ها که بر پا داشتید
آتش اندر سفره ها انباشتید

آتش است این سفره های رنگ رنگ
این شرنگ است، این شرنگ است، این شرنگ

با شمایم! دین به دنیا داده ها
با شمایم! آی آقازاده ها!

روز رستاخیز میگردد حساب
این ضیافت های پر رنگ و لعاب

عده ای را میزکی دیوانه کرد
گرد شمع خویشتن پروانه کرد

در طواف حول پول و میز و پست
عده ای گشتند سر گردان و سست

عده ای ای وای اینجا شل شدند
از برای ما مدیر کل شدند

خویش را تا عرش بالا می ببرند
در حراجی، چاپلوسی می خرند

آی! بت های ریاست پیشگی
خارهای مزرع بی ریشگی

این ریاست ها که در دست شماست
حاصل خون برادر های ماست

شهر بی درد است، او را درد چیست؟
جز بسیجی ها کسی پر درد نیست

جز بسیجی ها که عاشق پیشه اند
دیگران این روز ها بی ریشه اند

با شمایم اهل تزویر و نقاب!
خادمان دختران بی حجاب

یک نفر بر چفیه ها لشگر کشید
روسری سان چفیه را بر سر کشید!

حرمت این چفیه ها از یاد رفت
در تهاجم چفیه ها بر باد رفت

جهل اینجا دشمنان را یار شد
روی این جهّال قدری کار شد

جهل اینجا عشق را آزرده کرد
کرد بازار حیاء را سرد سرد

بذر بدعت در حریم دین فشاند
دختران شهر را بر زین نشاند

آن یکی با عشق هم در جنگ شد
غرق جنگ و حمله بر فرهنگ شد

قلب سرخ عشق را غمناک کرد
شهر از نام شهیدان پاک کرد

دیگری... ای وای بس کن ای قلم
بس کن این شرح غم و درد و الم

عده ای ای وای سرگردان شدند
از ولایت نیز رو گردان شدند

شهر بی درد است... او را درد چیست؟
جز بسیجی ها کسی پر درد نیست

جز بسیجی ها که عاشق پیشه اند
دیگران این روزها بی ریشه اند

زحمت تایپ این اشعار را هم یکی از متولدین دهه هفتاد کشید
با تشکر از محمدعلی

لینک شده در عمارنامه


 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک